معرفی کتاب واساخت تاریخ

واساخت تاریخ

اکنون به نزد مورّخان، فیلسوفانِ تاریخ و دیگرانی که علاقه‌مند به روایت‌اند، این ادّعا رایج است که ما در عصر پست‌مدرن زیست می‌کنیم؛ عصری که در آن، یقین‌های دیرپایِ مدرنیستی به حقیقتِ تاریخی و عینیّتِ روش‌شناختی، بدان‌سان که از سوی مورّخانی بی‌عُلقه به کار بسته می‌شوند، اصولی به‌چالش‌افتاده‌‌اند. در این روزگار، اندکی از مورّخان بر این ادّعایند که ما دربارۀ گذشته یگانه حقیقت را می‌نویسیم. … از این روی، دلایلی بسیار بر این اعتقاد وجود دارد که ما در دوران فکریِ جدید – در به‌اصطلاح عصر پست‌مدرن – زیست می‌کنیم و همچنین دلایلی بسیار وجود دارد که چرا ما بایستی سرشتِ این تهوّرِ تاریخی را بازاندیشی کنیم تا مقتضیّاتِ باورها و شرایط فکریِ تغییریافتۀ خویش را برآورده کنیم. … این کتاب از این جهت واساختِ تاریخ نامیده شده است که در کانون آن، این باور من جای گرفته است که تاریخ باید، در مبناییترین سطح‌‌اش، از نو ارزیابی شود. … آگاهی واساختی نه تنها تاریخ را همچون امری که آشکارا روایتی نوشته‌‌شده (محصولِ متنیِ مورّخان) است، تعریف میکند بلکه علاوه بر این و به نحوی ریشه‌ای‌‌تر، می‌‌گوید که روایت، به مثابه صورتِ داستان گویی، می‌‌تواند الگوی متنیِ خودِ گذشته را نیز فراهم آورد (برگرفته از مقدمة کتاب).

 منبع : پژوهشکده تاریخ اسلام

زندگی، آثار و اندیشه‌های تاریخ‌نگارانه دکتر عبدالهادی حائری

 

کتاب حاضر دربردارندۀ زندگی و شیوۀ تاریخ‌نگاری دکتر عبدالهادی حائری (۱۳۱۱؟- ۱۳۷۲ش) است. حائری در دورۀ نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، به کنشگری سیاسی بر مبنای آرمان‌های این نهضت پرداخت. او چند سال پس از أخذ مدرک کارشناسی از دانشکدۀ معقول و منقول (الهیات) تهران در سال ۱۳۴۳ش، به کشور کانادا رفت و درجۀ کارشناسی ارشد و دکترای رشتۀ تاریخ را از دانشگاه «مگیل» آن کشور دریافت کرد. وی مدت کوتاهی در دانشگاه «برکلی» کالیفرنیای آمریکا به تدریس پرداخت؛ سپس همزمان با اوج‌گیری جنبش انقلابی ضد شاه، در اردیبهشت ۱۳۵۷ به کشور بازگشت و در خرداد همین سال به عضویت گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد در آمد و تا زمان وفات، در همان گروه به تدریس مشغول بود. نخستین کتاب منتشرشدۀ او با عنوان تشیع و مشروطیت در ایران، رسالۀ دکتری وی بود. پس از آن، کتاب نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویّۀ تمدن بورژوازی غرب را منتشر کرد که بازتاب وسیعی یافت؛ به‌گونه‌ای که این موضوع به واحد مطالعاتی او تبدیل شد. علاوه بر آن، آثار دیگری در حوزۀ تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام منتشر کرد.

 منبع : پژوهشکده تاریخ اسلام

«شهریاران گمنام» منبعی ارزشمند برای مطالعه قفقاز است

 

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست «جغرافیای تاریخی منطقه قفقاز» با سخنرانی دکتر بهرام امیراحمدیان، استاد جغرایای سیاسی دانشگاه تهران چهارشنبه ( ۱۷ دی‌ماه) در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد.

در این نشست  امیراحمدیان، ضمن نظری کلی به جغرافیای طبیعی قفقاز، به جغرافیای تاریخی این منطقه طی دوره‌های باستان و بعد از اسلام پرداخت و پس از بررسی جنگ‌های قفقاز، اوضاع این منطقه را در دوران امپراتوری روسیه، شوروی و پس از فروپاشی شوروی با ارائه نقشه‌های متنوع جغرافیایی مورد واکاوی قرار داد.

این استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران در آغاز سخنانش درباره جغرافیای طبیعی قفقاز گفت: قفقاز با وسعت حدود ۳۲۰ هزار کیلومتر مربع، منطقه‌ای واقع در جنوب غربی روسیه، شمال غربی ایران و شمال شرقی ترکیه است. همچنین سواحل غربی دریای خزر حد شرقی و سواحل شرقی دریای سیاه حد غربی آن را تشکیل می‌دهد.

وی در ادامه، درباره وجه تسمیه قفقاز توضیح داد: نام قفقاز برگرفته از نام رشته کوه‌های عظیمی است که به طول حدود ۱۵۰۰ کیلومتر در جهت شمال غربی- جنوب شرقی از تنگه کرچ واقع بین دریای سیاه و آزوف در شمال غربی قرار دارند.

روایت مورخان از قفقاز

امیراحمدیان سپس به نام قفقاز در کتاب‌های تاریخی کهن اشاره کرد و با بیان این‌که نخستین بار نام این منطقه در نمایشنامه «پرومته در زنجیر»، یکی از تراژدی‌های مشهور آشیل شاعر یونانی قرن پنجم پیش از میلاد آمده است، گفت: در منابع عربی، به منطقه قفقاز «قیق» گفته می‌شود و موسی خورناتسی (مورخ ارمنی سده پنجم میلادی) در کتاب «ایرانشهر» در توضیح این منطقه می‌گوید که واژه قفقاز برگرفته از واژه فارسی «گپ» از ترکیب واژه‌های «گپ بزرگ» و «کُه یا کوه» به معنای «کوه بزرگ» است.

این استاد دانشگاه تهران ادامه داد: بنا به نوشته «استرابون» (از تاریخ‌نگاران و جغرافی‌دانان یونانی) در کتاب «جغرافیا» در دو هزار سال قبل حدود هفت قبیله در این منطقه زندگی می‌کردند و تمام آنها با زبان‌های مختلفی گفت‌وگو می‌کردند. سرسختی و کینه‌توزی آنها سبب شده بود که به صورت گروه‌های پراکنده زندگی کنند و هیچ مراوده و آمیزشی با یکدیگر نداشته باشند.

وی افزود: هزار سال پس از استرابون، مسعودی نیز در کتاب «مروج‌الذهب» از تنوع اقوام و زبان‌های مردم قفقاز سخن گفته است.

امیراحمدیان بیان کرد: در حال حاضر در این منطقه حدود ۵۰ قوم از سه خانواده «هند و اروپایی»، «ترک-آلتایی»  و «قفقازی» زندگی می‌کنند. ادیان اسلام، مسیحیت و یهودیت در کنار یکدیگر چشم‌اندازهای فرهنگی متضادی به وجود آورده است.

وی سپس به تفلیس در این منطقه اشاره و در توضیح اهمیت آن در کتاب‌هایی که به آن پرداخته‌اند، بیان کرد: علامه مجلسی در جلد ۶۰ کتاب بحارالانوار آورده است که امام صادق (ع) در مدح تفلیس فرموده‌اند: «خداوند از میان شهرها کوفه، قم و تفلیس را برگزید. همچنین «حسن‌بن محمدبن علی‌بن عبدالمالک»، مولف «تاریخ قم»نیز از قول امام جعفر صادق (ع) چنین می‌نویسد که «… حق جل و علا از جمیع شهرها کوفه و قم و تفلیس را برگزیده است.»

«شهریاران گمنام»؛ منبعی ارزشمند درباره منطقه قفقاز

امیراحمدیان که نخستین فارغ التحصیل دکترای جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران است، در ادامه سخنانش پس از پرداختن به جغرافیای تاریخی این منطقه طی دوره‌های باستان و بعد از اسلام گفت: کتاب «شهریاران گمنام» نوشته احمد کسروی بی‌تردید یکی از منابع ارزشمندی است که اطلاعات خوبی درباره منطقه قفقاز می‌دهد.

این کارشناس برجسته جغرافیای سیاسی افزود: این کتاب که اواخر سال ۱۳۰۷ به نگارش درآمده، شامل پژوهش‌های مستندی است که به حکومت‌هایی که در این منطقه فراموش شده بودند و در تواریخ بزرگ به آنها اشاره‌ای نشده، می‌پردازد.

اطلس‌های تاریخی غلطی که به دلیل بحران هویت مردم قفقاز منتشر شدند

امیراحمدیان در ادامه سخنانش به نکته مهمی درباره بحران هویت مردم قفقاز و ارتباط آن با انتشار اطلس‌های تاریخی که دربردارنده اطلاعات غلطی هستند، اشاره و بیان کرد: ما شاهد آن هستیم که برخی کشورهایی که در منطقه قفقاز قرار دارند، خواهان هویت مستقلی برای خودشان هستند. از این‌رو، برای ایجاد و تعریف این هویت، نیاز دارند تاریخی برای خودشان داشته باشند و از آن‌جا که تاریخ آنها، بخش مهمی از تاریخ ایران است، یا باید ایران را انکار کنند تا هویت مستقلی بسازند یا باید ایران را قبول کنند که تقریبا چنین نمی‌کنند.

وی در این‌باره ادامه داد: بنابراین در این‌جا چالشی برای هویت‌یابی این کشورها به وجود می‌آید. به ویژه ارامنه، آذری‌ها و گرجی‌ها سه قومی بوده‌اند که همواره بیشتر درگیر این مساله بوده‌اند. بنابراین به دلایل این اختلافات بود که آنها دست به انتشار اطلس‌های تاریخی زده و می‌زنند که ریشه در واقعیات تاریخی ندارد.

امیراحمدیان گفت: هم تاریخ‌نگاری دوره شوروی این منطقه درگیر ایران‌ستیزی بوده و هم تاریخ‌نگاری افراطی امروز که ‌خواهان ایجاد هویت مستقلی برای خودشان هستند و به دلیل همین امر است که در بسیاری از جاها به هویت و تاریخ ایران لطمه وارد آورده‌اند.

زمینه‌های حضور روسیه در منطقه قفقاز

وی سپس به زمینه‌های حضور روسیه در قفقاز اشاره کرد و در این‌باره گفت: «اهمیت استراتژیک کوه‌های قفقاز به مثابه مرزی طبیعی برای روسیه در مقابله با قفقاز»، «شکست‌دادن امپراتوری عثمانی در کریمه، انعقاد معاهده کوچوک قینارجه در ۲۱ ژوئیه سال ۱۷۷۴ و ایجاد منطقه‌ای حایل برای جلوگیری از پیشروی دوباره عثمانی به جنوب قلمروی روسیه»، «قدرت‌یابی روسیه در اثر شکست‌دادن نیروهای مهاجم فرانسه به خاک روسیه در سال ۱۸۱۲ میلادی» از عواملی بودند که زمینه‌های حضور روسیه در قفقاز را ایجاد کردند.

امیراحمدیان در ادامه به دیگر دلایل حضور روسیه در این منطقه در طول تاریخ اشاره و بیان کرد: «حضور روسیه در قفقاز شمالی و لزوم دست‌یابی به قلمروی مسلمانان و جنگ کبیر قفقاز»، «مقابله با حملات دربار عثمانی از جنبش‌های استقلال‌طلبانه مسلمنان سنی شمال قفقاز» و «شکست ایران در جنگ‌های اول و دوم روسیه و ایران در سال‌های ۱۲۱۸-۱۲۲۸ و ۱۲۴۱-۱۲۴۳ هجری قمری» از دیگر دلایل حضور روسیه در این منطقه بودند.

اهمیت منطقه قفقاز

وی در بخش دیگری از سخنانش به اهمیت منطقه قفقاز در طول تاریخ اشاره کرد و گفت: منطقه قفقاز از جمله مناطقی است که اهمیت بسیاری در برهه‌های مختلف تاریخی داشته است. قفقاز در دوره جنگ سرد منطقه برخورد دو قلمروی استراتژیکی دریایی و زمینی و پیمان ورشو و ناتو بود؛ به طوری‌که امروزه نیز منافع ایالات متحده و روسیه این منطقه را بحرانی می‌کند.

وی افزود: موقعیت استراتژیکی، وجود منابع قابل توجه نفت و منابع طبیعی و غیره از دیگر دلایل اهمیت این منطقه هستند.

منبع : پژوهشکده تاریخ اسلام

نقد و بررسی کتاب سرقت تاریخ

 
 
 
 
فهیمه نظری


تاریخ ایرانی: «سرقت تاریخ» نام کتابی است نوشته جک رنکین گودی، انسان‌شناس برجسته انگلیسی که توسط نرگس حسن‌لی به فارسی برگردانده و نشر امیرکبیر آن را منتشر کرده است. گودی در این کتاب نگاه نهادینه‌شده به تاریخ و تاریخ‌نگاری غالب جهان را به نقد می‌کشد و انسان شرقی را بر نقطه صفر مداری از تاریخ میخکوب می‌کند؛ مداری که در آن دیگر غرب نقطه ثقل عالم نیست و همه مفاهیم برساخته جدید خاستگاهی غربی ندارند. گودی در این نگاه بنیادین، نشان می‌دهد که چگونه بزرگترین اندیشمندان و نظریه‌پردازان تاریخ و جامعه‌شناسی، چون مارکس، ماکس وبر و... نیز گاه ناخواسته در دام این قوم‌مداری غالب گرفتار شده‌اند و در نهایت شرق چگونه در زیر آوار این نگاه غالب مدفون مانده است؟


آنچه در پی می‌خوانید، گزیده‌ای از سخنان هاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، در مراسم نقد و بررسی این کتاب است که یکشنبه شانزدهم خردادماه در پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار شد:



غرب کوشیده تاریخ بشریت را به نفع خود مصادره کند


جک گودی یکی از مردم‌شناسان یا انسان‌شناسانی است که در ادامه سنت مردم‌شناسانی چون گوردون چایلد نگاهی متفاوت به تاریخ دارد؛ نگاهی که آن را از نگاه معمول غربیان اعم از گرایش‌های محافظه‌کار یا راست و گرایش‌های چپ و به طور مشخص مارکسی، به تاریخ جهان متفاوت می‌کند. آنچه آثار گودی را از سنتی که او متعلق به آن است، متمایز می‌کند، اجتناب از سرمشق مسلط بر مطالعات در باب شرق است. این سنت و نگاه می‌خواهد تاریخ یک جهان را بنویسد، درحالی‌که نوع نگاه غربیان به تاریخ جهان - نگاهی که در قرن ۱۹ به اوج خود رسید، چه در سنت‌های لیبرالی، سنت جیمز استوارت میل، سنت‌های ایدئالیستی یا هگلی، سنت‌های مارکسی که البته سابقه‌اش را می‌شود تا دوره یونان باستان ردیابی کرد - معمولاً بر اساس نوعی خودمحوری یا اروپامحوری است. در آنجا ما با تاریخ دو جهان روبه‌رو هستیم، یکی جهان غربی و دیگری جهان شرق و معمولاً بر اساس انقلاب‌هایی که از قرن ۱۶ به بعد در غرب اتفاق افتاد. در این نظریه دوجهانی تاریخ، این جهان غرب است که محور، مرکز و برتر است. در این نگاه مورخان، جامعه‌شناسان یا به‌ طور کلی نظریه‌پردازان غربی بر اساس نوعی نگاه ثنوی و البته از بالا به شرق، مطالعات گوناگونی را انجام داده‌اند - کارهای کسانی مثل ماکس وبر، کارل مارکس، نظریه‌پردازان لیبرال، جیمز استوارت میل و آنچه ادوارد سعید از آن به عنوان نگاه شرق‌شناسانه به شرق یاد کرد - گویا تاریخ به معنی متعالی کلمه از غرب شروع می‌شود و در غرب نیز به پایان می‌رسد. گویا بر اساس این نگاه غایت‌گرایانه، شرق همیشه نقش فرودست، دنباله‌رو و شهروند درجه دوم جهان را داشته است.

 

گودی بر اساس منطقی که در این کتاب از آن به عنوان ربایش و سرقت تاریخ یاد می‌کند، معتقد است غرب با یک سلسله تمهیدات نظری کوشیده است تاریخ بشریت را به نفع مفاهیم و مقوله‌های خود مصادره کند و بعد خاستگاه مهم‌ترین پدیده‌ها مثل آزادی، ایدئالیزم، دموکراسی، عشق، زندگی مدنی، علم، دانش، تکنولوژی و مفاهیمی از این دست را غرب بداند. این نگاه، تاریخ را بر اساس تاریخ اروپا دوره‌بندی می‌کند. گودی می‌خواهد این منطق را در هم بشکند و بر اساس رهیافتی که معتقد است باید رهیافتی مردم‌شناختی - باستان‌شناختی باشد نگاه همه‌جانبه‌تری به تاریخ جهان بیاندازد.



تفکیک جهان به شرق و غرب، غیرواقعی است


با نگاه گودی درمی‌یابیم تفکیک دو جهان به شرق و غرب تفکیکی است غیرواقعی که گودی آن را در کتاب دیگرش تحت عنوان «شرق و غرب» با وضوح بیشتری نشان می‌دهد. گودی در آنجا نشان می‌دهد که ما با یک تاریخ روبه‌رو هستیم به عبارت دیگر آنچه ما امروز می‌بینیم، عبارت است از اروپای پیشرفته در مقابل آسیا یا شرقی که نسبت به اروپا در زمینه‌های مختلف اقتصادی، علمی و نظامی در درجه پایین‌تری قرار دارد. غرب می‌کوشد با نگاه اروپامحورانه و شرق‌شناسانه نقش شرق را در تکوین فرایند تکاملی و البته متنوع تاریخ بشر نادیده بگیرد و با تعمیم مقوله‌های غربی به عنوان مقوله‌هایی عام و جهانشمول، تاریخی بسازد که در آن شرق جایگاه مؤثری ندارد.


گودی در این کتاب می‌کوشد نشان دهد مفاهیمی مثل زمان، مکان یا مفهوم دوره‌بندی، در تمدن‌های مختلف و تجربه‌های مختلف بشری معانی و مفاهیم خاص خود را داشته‌اند و وقتی غرب با مفاهیم ویژه خود به سمت شرق می‌آید، دست به صدور احکام غیرواقعی می‌زند، احکامی که مبتنی بر نوعی انکار یا ترس و سرقت است، مثلاً در مورد مفهوم زمان، غربی‌ها همیشه در سفرنامه‌هایشان داوری می‌کنند که شرقی و مثلاً ایرانی اساسا درکی از زمان ندارد و مفهوم زمان را متوجه نیست. چرا این را می‌گوید؟ برای اینکه او بر اساس مفهوم خاصی از زمان و زمان مکانیکی - که آن هم البته متأخر است و آن‌طور که گودی نشان می‌دهد اختراع غرب نبوده است - قضاوت می‌کند. مفهوم غربی اساساً مفهومی برساخته متأخر است و این یک مغالطه است که ما بخواهیم با این مفاهیم برساخته جدید تاریخ جهان را بازخوانی کنیم. مسلمان‌ها، چینی‌ها، ایرانی‌ها، عرب‌ها و... نیز مفاهیم خاص خود را از زمان داشته‌اند، مفاهیمی که با سنت‌ها، دین، آداب مذهبی و زندگی اجتماعی و فرهنگی‌شان تناسب داشته است، مثلاً گردش طبیعی آفتاب و ماه و یا زمان اذان در جوامع اسلامی نه به عنوان پدیده‌ای صرفاً مذهبی بلکه به عنوان پدیده‌ای اجتماعی و یک منطق زمان‌بندی برای زندگی روزانه مورد استفاده قرار گرفته است.



کار گودی نوعی واسازی تاریخ‌نگاری مسلط بر جهان است


گودی در آثارش نشان می‌دهد در ابداع و ایجاد بسیاری از پدیده‌هایی که غربی‌ها از موضعی بالا و مصادره‌جویانه آن‌ها را به عنوان اختراع و ابداع‌های خود معرفی می‌کنند، شرق سهمی بسیار مهم دارد، چه شرق سامی و بین‌النهرینی و اسلامی و چه شرق هندی و چینی. باروت، قطب‌نما و چاپ سه پدیده‌ای است که به قول فرانسیس بیکن اساساً انقلاب مدرن را پایه‌ریزی کردند و گودی نشان می‌دهد که با رهیافتی مردم‌شناسانه این‌ها پدیده‌هایی نبوده‌اند که از صفر در غرب شروع شوند. جامعه نویسا و تحولی که خط و الفبا در تاریخ بشر به وجود آورد، پدیده‌ای است که از شرق شروع شد؛ به همین ترتیب مقوله‌های دیگری مثل زندگی شهری، تجارت، اقتصاد تجاری، مشارکت سیاسی و دموکراسی. گودی معتقد نیست که می‌توان شرق و غرب را بر اساس دو مقوله دموکراسی که متعلق به غرب است و مثلاً استبداد شرقی، تقسیم‌بندی کنیم زیرا چه جوامع غربی و چه جوامع شرقی بر اساس تجربه‌ای که در لحظه‌های خاص تاریخی خود داشتند از هر دو تجربه برخوردار بودند. این‌گونه نبوده که شرق یک‌سره استبدادی باشد و غرب یک‌سره دموکراتیک. تجربه مشارکت و انتخاب صاحبان قدرت در قبایل شرقی تجربه‌ای است که حتی در عصر ماقبل نوشتار در میان بسیاری از قبایل، از طریق انتخاب رئیس قبیله به وسیله انداختن سنگ در ظروفی انجام می‌شده است یا مشارکت شهروندان در اداره امور شهر، عقلانیت اقتصادی در اقتصادهای شرقی از سومر و کلده و بین‌النهرین گرفته تا چین؛ لذا کاری که گودی در آثارش می‌کند در واقع نوعی واسازی و باز کردن تاریخ‌نگاریست که در حال حاضر بر تاریخ جهان مسلط است؛ یعنی نوشتن تاریخ جهان از منظر تاریخ غربی. گودی این نوع تاریخ‌نگاری را با رهیافت مردم‌شناختی - باستان‌شناختی خود به چالش می‌کشد. او نگاهی تطبیقی به تاریخ جهان دارد و ضمن اینکه تفاوت‌ها را می‌بیند، بر روی تشابهات تأکید می‌کند؛ لذا ما در تاریخ جهان با یک شبکه روبه‌رو هستیم نه با یک دوقطبی، شبکه‌ای که جوامع مختلف، متناسب با شرایط خاص خود نقش و سهمی در تکوین تاریخ جهانی دارند.



باید اندیشه استثناگرایانه اروپا را کنار بگذاریم


اختلاف جوامع از نظر گودی به تعبیر من، اختلاف نوعی نیست بلکه اختلاف رتبی است و این اختلاف رتبی امری ذات‌گرایانه نیست. گودی به شدت با ذات‌گرایی مخالف می‌کند - ذات‌گرایی نژادی یا هر نوع ذات‌گرایی دیگری - البته این ذات‌گرایی خاص غرب نیست، معمولاٌ جوامع بشری در دوره‌های خاصی از تاریخ به خصوص در دوره‌هایی که در موقعیت پیشرفته‌تری قرار دارند به شدت مستعد چنین نگاهی به دیگری هستند. گودی می‌خواهد این نوع فاصله‌گذاری مطلق میان خود و دیگری را در هم بریزد و نوع نگاه ما را به تاریخ جهان عوض کند. گودی هم در این کتاب و هم در دیگر آثارش نشان می‌دهد که این قرائت و ادعا پایه و اساسی ندارد و ما باید اندیشه استثناگرایی اروپا را کنار بگذاریم؛ لذا ترجمه آثار گودی برای ما بسیار مهم و حیاتی است.



ترجمه پر از غلط است


متاسفانه در جامعه ما برخی از نویسندگان به دلیل ترجمه‌هایی که از آثار آن‌ها می‌شود، نابختیارند. این کتاب نخستین اثری است که از گودی ترجمه می‌شود. من در اینجا می‌خواهم به مترجم یا ناشر محترم بگویم که واقعاً با این آثار محتاط‌تر و دقیق‌تر مواجه بشوند. متأسفانه به گمان من ترجمه، دقیق و خوب نیست. اگر قرار باشد بقیه آثار گودی هم این‌گونه ترجمه شوند، گودی آن‌چنان که باید و شاید به جامعه و دانشجویان ما معرفی نمی‌شود. من این کتاب را با متن اصلی مقایسه کردم، متأسفانه در قسمت‌هایی از ترجمه خیلی بی‌دقتی شده است. اگر قرار باشد این کتاب تجدید چاپ شود، حتماً به مترجم محترم توصیه می‌کنم مجدداً با دقتی بیشتر و با مشورت با صاحب‌نظران دیگری این کار را اصلاح و تجدیدنظر کند. ترجمه پر از غلط است و متأسفانه حق مطلب ادا نشده است.

منبع : تاریخ ایرانی