لوح فشرده مطبوعات ایران در دوره قاجار

 
 
 
اولین مجموعه لوح فشرده مطبوعات فارسی ایران در دوره قاجار شامل 58 عنوان جریده منتشر شد.

مجموعه "لوح مطبوعات فارسی ایران" پروژه ای دربرگیرنده حدود 600 روزنامه و 80 مجله ایران در دوره قاجار و مشروطه است که در گام اول با 14 لوح فشرده (DVD) شامل 58 روزنامه منتشر شده است.

عناوین این 14 لوح شامل مطبوعه های مهم تاریخ ایران از قبیل حبل المتین، اختر، مجلس، اقبال، آذربایجان، ابلاغ، خلاصه الحوادث، قانون، انجمن اصفهان، روزنامه ملی تبریز، شاهنشاهی، مرات السفر، وقایع اتفاقیه، عدالت، ملت سنیه ایران، اردوی همایون، ایران سلطانی، دانش، حکمت، وقایع عدلیه و... است.

این جراید سال های متمادی منتشر می شده و از آنجا که دسترسی به نسخه های اصلی و حتی کپی آنها بسیار دشوار است، عنایت الله رحمانی آنها را از منابع کتابخانه ای مختلف در مدت 20 سال خریداری و گردآوری کرده و اینک توسط کتابخانه مجلس عرضه کرده است.

وی درباره شروع کار خود می گوید: در سال 71 فهرستی منتشر شد که طی آن 370 عنوان نشریه متعلق به آن دوره ملاحظه شده بود. اما از آنجا که مرحوم محمد صدر هاشمی (مورخ و روزنامه نگار) تعداد نشریات آن عصر را نزدیک به هزار عنوان ذکر کرده، لازم شد تا سایر عناوین شناسایی و سپس گردآوری شود. تا سال 87 تعداد 600 روزنامه و 80 مجله را شناسایی کردم و از طریق کتابخانه ها و منابعی که در اختیار گرفته بودم، کار را شروع کردم.

به گفته او، مطبوعات اولیه ایران در جاهایی خارج از کشور به زبان فارسی چاپ می شد و سپس به ایران می آمد. قدیمی ترین روزنامه ایران "کاغذ اخبار" نام داشت که سال 1253 قمری در دوره محمدشاه منتشر می شد. طبق تصاویر برجا مانده از این روزنامه می توان پی برد که این جریده در دو صفحه منتشر می شده است. اما بعدها روزنامه ای مثل وقایع اتفاقیه در 4، 6، 8 و... صفحه هم منتشر شد.

رحمانی می گوید: مدیران اولین روزنامه های کشور افرادی دولتی بودند و تا سال 1296 هیچ روزنامه غیردولتی در ایران چاپ نمی شده است. عمده اخبار آنها درباری بود و کمتر مطالب غیر درباری در آن به چشم می خورد. ولی از سال 1296 به بعد روزنامه های خصوصی وارد میدان شدند که اگرچه مدیرانشان منتسب یا نزدیک به دولت بودند اما در جریده خود مطالب مردمی را هم منعکس می کردند.

اولین مجموعه از لوح های مطبوعات ایران به دوره قاجار اختصاص دارد که در آن روزنامه ها به تفکیک استان ها آمده است. بیشترین روزنامه های آن روزگار بعد از تهران در تبریز و اصفهان و سپس در گیلان و شیراز منتشر می شده است.

این محقق تاریخ مطبوعات می افزاید: در آن دوره بحث توقیف و سانسور مطبوعات علاوه بر طرق رایج، از طریق اعمال فشارهایی چون آتش زدن دفتر روزنامه، راه انداختن دعوا و منازعه، مصادره روزنامه در مرزها و ریختن آنها در دریا و... انجام می شد.

شمارگان روزنامه های دوره قاجار بسیار کم بود و کاغذهایی که برای آنها استفاده می شد به مکان توزیع آنها مرتبط بود؛ به این معنی که از کاغذهای خوب برای روزنامه های دربار استفاده می شد و طبقات میانی روزنامه ای با کاغذ معمولی به دستشان می رسید و مردم عادی روزنامه ای با کیفیت پایین می خریدند.

مجموعه "لوح مطبوعات فارسی ایران" در قدم اول حاوی 14 لوح فشرده از 58 جریده فارسی در دوره قاجار است که با قیمت 30 هزار تومان توسط کتابخانه مجلس و انتشارات توس عرضه می شود.

رحمانی وعده می دهد که مابقی روزنامه های این دوره به تدریج منتشر خواهد شد. این مجموعه قرار است 600 روزنامه و 80 مجله را به صورت اسکن شده روی DVD در اختیار علاقمندان قرار دهد.

منبع: سایت دیپلماسی ایرانی

خاطره، تاریخ و فراموشی-1


 


سخنرانی پروفسور پل ریکور در اسفند ۱۳۷۳ در پژوهشکده حکمت و ادیان

سخن امروز من در مورد تاریخ، خاطره و فراموشی است. قبل از هر چیز اجازه می‌خواهم چند کلمه درباره‌ دلیل این انتخاب بگویم. این انتخاب، هم دلایل شخصی دارد و هم دلایل عمومی، دلیل شخصی من از اینجا ناشی می‌شود که من به نسلی تعلق دارم که شاهد فجیع‌ترین جنایات تاریخ بشر بوده است. جنایاتی که در اروپا در سال‌های 1932 تا 1945 بوقوع پیوست. این نسل امروز در حال اضمحلال است و مسئله‌ مهم برای آخرین بازماندگان آن،‌ دقیقاً ارتباط بین خاطره و تاریخ است. بین خاطره آنان همچون آخرین و پایگاه بازماندگان یک فاجعه و مورخین. منظورم از مورخین، افرادی هستند که خاطره ما را به صورت اسناد قابل دسترسی و به شکل تاریخ مستند می‌نویسند. بسیار معمول است که میان این تاریخ‌نگاران و کسانی که شاهد وقایع بوده‌اند، نزاعی درمی‌گیرد. همین نزاع‌ها هستند که توجه مرا به خود جلب کرده‌اند. بحث پیرامون این نزاع، فرصت مناسبی را در اختیار می‌گذارد تا ببینیم چه چیزی مشخصاً تاریخی است و به خاطره تعلق ندارد و چه چیزی را نمی‌توان از خاطره به تاریخ منتقل کرد. بنابراین فقط یک تجربه شخصی از تاریخ است که به ما اجازه فهم انتقادی از تاریخ را می‌دهد. خاطره ما از اروپا در دورانی که این فاجعه به وقوع پیوست، به ما امکان را می‌دهد که راجع به آینده من در اینجا بیماری‌های خاطره می‌نامم، بحث کنیم. واقعیت این است که گاهی از اوقات برای ما انسان‌ها مبارزه یا خاطره کار مشکلی است. گاهی بیش از حد خاطره داریم، یعنی بیش از حد خفت‌هاو ضعف‌ها رابه یاد می‌آوریم، و گاهی نیز به طور مثال در کشور خودم فرانسه، با کمبود خاطره و افراط در فراموشی روبرو هستیم. برای مثال به خوبی می‌بینیم فرانسویان می‌کوشند خاطره دوران اشغال فرانسه توسط آ‌لمان نازی و وقایع تاریخی جنگ الجزایر را فراموش کنند. زیرا برای آنان رویارویی با این خاطره‌ها و پذیرش آنها دشوار است. بدین‌جهت در اینجا باید از رویارویی با خاطره‌هایی سخن گفت که نه فقط یادآوری‌های عینی که زخم‌هایی جمعی و فردی هستند.
بعد از این مقدمه کوتاه، اجازه می‌خواهم چند کلمه‌ای در مورد رئوس مطالب صحبت امروز خود، بگویم. ابتدا با شما در مورد مفهوم و موضوع خاطره جمعی صحبت خواهم کرد، زیرا به نظرم تاریخ فقط خاطره شخصی و فردی نیست بلکه خاطره جمعی نیز هست. خاطره جمعی مفهوم ساده‌ای نیست، هرچند که آنرا سهل و ممتنع می‌‌انگارند. از نظر عملی و نظری مشکل می‌توان آن را تبیین کرد و تعیین آن در حوزه مفاهیم آسان نیست. این بخش نخست، زمینه سایر موضوع‌هایی را که مایلم به بحث بگذارم، فراهم می‌کند. در بخش دوم، به مسئله آسیب‌شناسی خاطره خواهم پرداخت و اینکه تا چه حد قادر خواهیم بود مفاهیم روانشناختی را به زمینه تاریخ تعمیم دهیم. زیرا ما به همان اندازه از خفت‌ها و زخم‌ها سخن می‌گوییم که در مورد درمان آنها بحث می‌کنیم و برای این درمان از مفاهیم پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی کمک خواهیم گرفت. پس از این دو مبحث مقدماتی، به موضوع اصلی بحث خود، یعنی نقش تاریخ به منزله یک روش تحقیق علمی خواهم پرداخت و توجهی به مسئله تاریخ‌نگاری خواهم کرد تا از این راه در مورد چگونگی برخورد با مسائل مربوط به خاطره، صحبت کنم. در این قسمت از بحث خود به موضوع تاریخ به عنوان یک ابزار انتقادی توجه خواهم کرد و اینکه چگونه تاریخ به منزله یک ابزار درمانی قادر است زخم‌های خاطره را التیام بخشد. در پایان صحبت به موضوع فراموشی خواهم پرداخت که همزمان دربرگیرنده تلاشی دوگانه است؛ تلاش برای جمع‌آوری خاطرات و تلاش برای درمان زخم‌های ناشی از آن.
خاطره جمعی مفهوم پیچیده‌ای است، از جمله به این دلیل که در معنای مصطلح آن، به صورتی بدیهی بکار گرفته می‌شود. خاطره اساساً فردی است و خاطره هر فردی با خاطره فرد دیگر تفاوت دارد. فیلسوفی مانند لاک، حتی هویت شخصی را از طریق خاطره تبیین می‌کند. خاطره یک وجدان را نمی‌توان به وجدان دیگری منتقل کرد و به این معنا، خاطره دارای سویه‌ای کاملاً شخصی است. دلیل دوم برای اثبات شخصی بودن خاطره این است که فقط خاطره است که به ما احساس گذشت زمان، فاصله زمانی یا بهتر بگویم، عمق زمان را می‌دهد.
کارکرد ویژه خاطره تنظیم یادها در بعد گذشته و گذشته سپری شده است، تا جایی که این یادها در تاریکی فراموشی محو می‌شوند. یکی دیگر از کارکردهای خاطره ایجاد حس پیوستگی است. به این ترتیب، شخصی بودن، درک مفهوم فاصله و عمق زمان و بالاخره حس پیوستگی، سه کارکرد خاطره را تشکیل می‌دهند. منظور از این حس پیوستگی، برقراری ارتباط بین جوانی و پیری است. همیشه می‌توان گفت که خاطرات پراکنده راتا حدی به هم نزدیک کرد که به صورت یک تصویر پیوسته به نظر آید. می‌توان گفت که تاریخ همین پیوستگی را فراسوی خاطره و یادهای شخصی بازگو می‌کند. از ویژگی‌های خاطره ارتباط همیشگی آن با آینده است. ما باید همیشه تقابلی را که راینر کوسلک فیلسوف آلمانی، تقابل فضای تجربه و افق انتظارات می‌نامد، مدنظر داشته باشیم. در یک چنین رابطه‌ای، خاطره در قطب مقابل برنامه برای آینده قرار می‌گیرد. مفهوم زمان بر تبادل میان کارکرد تعلق فرد به گذشته و ارتباط این گذشته با خاطره از سویی و از سوی دیگر تعلق فرد به آینده و توانایی او در تعیین وضعیتش در آینده، استوار است. از این دیدگاه، زمان حال کمتر به صورت لحظه‌ای منقطع از گذشته و آینده و بیشتر به صورت حلقه ارتباطی زنده در مسیر مداوم زندگی مطرح می‌شود. حلقه‌ای که آنچه را که به تازگی رخ داده و نیز بزودی رخ خواهد داد، دربر می‌گیرد. در اینجا لازم است بین «لحظه» در معنای ریاضی آن و «حال» که باید آن را همچون مقیاس تداوم زمان از گذشته به آینده دانست، تفاوت قایل شد. خاطره، یعنی آنچه به نظر می‌آید به گذشته‌های دور تعلق دارد، به لطف همین پیوند با آینده و حال، نقش جهت‌دهنده به زمان را ایفا می‌کند. زمان جهتی از گذشته به سوی آینده دارد و خاطره، جهت‌مندی زمان را از گذشته به آینده در جهان تضمین می‌کند.
اما، اگر خاطره شخصی از چنین ویژگی یا امتیازی برخوردار است، تا چه حد ما مجاز هستیم از مفهومی به نام «خاطره جمعی» صحبت کنیم؟ در اینجا مایلم از موریس هالبواکس نویسنده و جامعه‌‌شناس فرانسوی اول قرن بیستم یاد کنم. نویسنده‌ای که کتابش تحت عنوان «خاطره‌ جمعی» پس از مرگ فجیعش در سال 1944 در یکی از اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها، به چاپ رسید. هالبراکس برخلاف عقیده متداول که خاطره جمعی را امری بدیهی می‌شمارد، به این موضوع به گونه‌ای عمیق توجه و جنبه‌های مهمی از آن را مطرح کرده است. هالبراکس این واقعیت را یادآور می‌شود که علیرغم شخصی بودن خاطره، ما آن را با دیگران تقسیم می‌کنیم. خاطره‌ای که به اشتراک گذاشته می‌شود، مقامی اجتماعی می‌یابد. اگر من نوعی می‌توانم خاطراتم را بازگو کنم به این دلیل است که بازگو کردن یک عمل اجتماعی است، عملی اجتماعی که آناً خاطره یکی را به خاطره‌ دیگری متصل می‌‌سازد و چیزی را سبب می‌شود که می‌توان آن را تبادل خاطره نامید. یعنی همان چیزی که فیلسوف آلمانی دیگری آن را «پیچیدگی خاطره» می‌نامد. به عبارت دیگر، ما به حکایاتی تعلق داریم که به لطف بازگو کردنشان، گویی برایمان به صورت جمعی رخ می‌دهند. بنابراین، عمل بازگو کردن اولین حلقه ارتباطی میان خاطره فردی و جمعی است. نشانه‌های دیگری نیز از خاطره به عنوان «مایملک جمعی» وجود دارد. مثلاً اکثر خاطرات ما خاطراتی شخصی نیستند، بخشی از این خاطرات را از دیگران شنیده‌ایم و یا در خانواده فراگرفته‌ایم. این خاطره‌ها به حکایت تاریخی جامعه‌ای تعلق دارند که من عضوی از آن می‌باشم. پس ما در اینجا با نظامی اجتماعی سروکار داریم که منابعی را که چارچوب این خاطرات را تشکیل می‌دهند، در اختیار ما می‌گذارد. در اینجا می‌توان از جشن‌ها، بزرگداشت‌ها و یادبودهایی سخن گفت که به تجلیل از خاطره جمعی می‌پردازند. همچنین می‌توان گفت که اجتماعات گوناگونی که ما به آن تعلق داریم، مثلاً اجتماع سیاسی یا اجتماع آکادمیک، هر یک دارای خاطره‌ خاص خود هستند.
بنابراین ما می‌توانیم تمامی مشخصه‌های خاطره همچون تجربه‌ای شخصی را برای خاطره جمعی قایل شویم. از این‌رو می‌توان همان نقشی را که خاطره فردی در ایجاد عمق برای زمان ایفا می‌کرد برای خاطره‌ جمعی نیز قایل شد. نهادهای سیاسی مثال خوبی در این زمینه در اختیار می‌گذارند. نهادهایی وجود دارند که طول عمرشان بیش از طول عمر افراد است. از این‌رو خاطره جمعی نهادهایی اجتماعی که من به آن تعلق دارم خاطره فردی مرا گسترش می‌دهد. همانطور که هالراکس می‌گوید، بسیاری از خاطرات شخصی من از طریق خاطرات جمعی به نسل‌های بعدی منتقل می‌شوند. مقوله نسل‌های پی در پی برای فهم پیوند خاطره جمعی و خاطره فردی خیلی مهم است. من خود به خاطر دارم که پدربزرگم داستان‌هایی را از وقایع اواخر قرن نوزدهم در اروپا برایم بازگو می‌کرد و این خود نشان می‌دهد که خاطره قابل انتقال و قابل تعلیم است و هر نسلی قادر به اتقال خاطرات خود به نسل دیگر است. بالاخره می‌توان گفت که حس هویتی که به خاطره شخصی تعلق دارد قابل انتقال به نهادهای اجتماعی است و در مقابل می‌تواند هویت آنها را نیز بگیرد. مفهوم هویت جمعی نهادی همچون دانشگاه محصول این تبادل خاطرات جمعی و فردی است.
حال که به تبیین مفهوم خاطره جمعی دست یافتیم، باید در مورد کارکرد آن از خود سؤال کنیم. شکی نیست که این مفهوم، اساس کارکردی مستحکمی دارد. در اینجا می‌خواهم از مفهومی که استادم هوسرل تبیین کرده است استفاده کنم. هوسرل بر این نظر است که از طریق ارتباطی که «فاعل‌ها» (Subjcts) به میانجی «فرایندهای میانفاعلی، (Interrubjeciviry) برقرار می‌سازند و از طریق عینیت بخشی به آن، چیزی پدید می‌آید که هرسول شخصیت نوع عالی یا نوع دوم می‌نامد. در برخورد با پدیده کشور که «او»‌ را مانند انسان به اسم خاص می‌نامیم، با نوعی فردیت جدید و از نوع دوم مواجه هستیم. اما هرگز نباید فراموش کرد که این فردیت فقط به قیاس این چنین نامیده می‌شود و نباید انجام بیش از اندازه‌ای را برای این فردیت‌های نوع دوم قایل شویم. همیشه باید به یاد داشته باشیم که اگر این مجموعه‌ها همچون نهادهای اجتماعی وجود دارند. به این دلیل است که خاطره‌های فردی مقدم بر آنها وجود داشته‌اند و به تبادل با یکدیگر پرداخته‌اند تا این خاطرات جمعی از انسجامی برخوردار و در آرشیوها نگهداری شوند. حال که به مفهوم آرشیو رسیدیم، برای گذار از خاطره به تاریخ آمادگی پیدا کرده‌ایم. قبل از آنکه به تاریخ بپردازیم، مایلم یکبار دیگر به اهمیت روند انجام خاطره جمعی تأکید کنم، چرا که اگر این روند را در نظر داشته باشیم، یعنی فراموش نکنیم که این انسجام نتیجه عینی شدن تبادل خاطرات فردی در فضای ویژه‌ای است، می‌توانیم خود را از نتایج شوم پدیده‌هایی همچون ناسیونالیسم محافظت کنیم.
در بخش دوم صحبت، مایلم مفاهیمی را که از حوزه ‌روانشناسی یا کلی‌تر بگویم پزشکی عاریت گرفته‌ام در ارتباط با خاطره بکار ببندم. به محض اینکه از مفاهیمی همچون «شکنندگی» و «آسیب‌پذیری» در زمینه اجتماعی یا در مورد یک کشور یا نهاد اجتماعی صحبت می‌کنیم، اولین مقوله‌ای که به ذهنمان می‌آید، مقوله «زخم» است. مثلاً می‌گوئیم بدنی از بیرون یا از درون زخمی شده است و آسیب‌پذیری در واقع چیزی جز در معرض زعم قرار گرفتن نیست. در اینجا مایلم پیشنهاد کنم که بار دیگر مفاهیمی را که برای موارد فردی تعبیه شده است، در حوزه بحث اجتماعی بکار ببندیم، به همان صورت که از مفاهیم زمان و عمق و تداوم آن از ویژگی‌های خاطره فردی بود، برای فهم خاطره ‌جمعی سود جستیم. در اینجا مشخصاً از سه مقاله فروید نام می‌برم. در مقاله اول که در سال 1911 با عنوان «یادها، اجبار به تکرار و تعامل» به چاپ رسید، فروید به تجربه‌ای که خود همچون روانشناس با آن روبرو بوده است، اشاره می‌کند. فروید از بیمارانی صحبت می‌کند که با تکرار خاطرات مشخصی از دوران کودکی خود، از درمان شدن ابا داشتند. گویی این تکرار، آنان را از مسئولیت زندگی بمثابه یک فرد آزاد مبرا می‌کرد. با توجه به این تجربه است که فروید به تاقض میان دو مفهوم اجبار به تکرار و خاطره اشاره می‌کند. از دیدگاه فروید در این اجبار به تکرار همون علیه خاطره قدعلم می‌کند. بنابراین فروید در این مقاله خاطره را به عنوان نوعی عمل معنی می‌‌کند و در پایان مقاله خود می‌نویسد که بیمار یک عنصر منفعل نیست زیرا با پذیرش درمان و قرار گرفتن در مقابل روانکاو، خود فعال است. لکان روانکاو و معروف فرانسوی نیز از مفهوم «مفسر» سخن می‌گوید و اشاره او به کسی است که خود تمامی کار درمان را انجام می‌دهد. به گفته لکان خاطره یک فرایند منفعل نیست، هرچند که گاهی می‌توان از خاطره غیرارادی صحبت کرد، ولی آنچه که می‌باید برای درمان خاطره زخمی انجام داد و چیرگی برای آن است در مقابل اجبار و تکرار.
مقاله دیگری از فروید که مایلم در اینجا از آن صحبت کنم، «عزا و افسردگی»‌ نام دارد. ما به طور معمول،‌ مفهوم عزا را در معنای منفی آن به کار می‌بریم. عزا برای ما عبارت از رنج و دردی است که با از دست دادن یکی از دوستان یا نزدیکان خود، ‌دچار آن می‌شویم. ولی فراموش نباید کرد که عزا فقط درد کشیدن نیست. عزا از دیدگاه فروید، عمل‌ پذیرش از دست رفتن یک فرد است؛ یعنی عمل جدا کردن تدریجی خود از موضوع از دست رفته و سپس دوباره گنجاندن آن به عنوان موضوعی است که فروید در اینجا از کلمه Versunung استفاده می‌کند که یک معنای دینی تلویحی نیز دارد و بکار بردن آن از سوی فرد غیردینی چون فروید عجیب است و بی‌شک از تعلیم و تربیت یهودی او ریشه می‌گیرد. بنابراین از نظر فروید عزا، آشتی با از دست رفته است که به صورت موضوعی درونی مطرح می‌شود. پس در حقیقت، عزا خود نوعی آشتی با از دست رفتگی است. در اینجا باید اشاره‌ای به مفهوم«عمل» بکنم. تا این مرحله از گفتارمان، کلمه عمل را به دو گونه استفاده کردیم: «عمل خاطره» و «عمل عزا».
سومین مقاله از فروید که در اینجا به آن باید اشاره کرد، مقاله‌ای است که او با شروع جنگ جهانی اول در مورد غریزه مرگ نوشت. فروید در این دوران نامه‌های زیادی در این باره به اینشتین نوشت و درباره آنچه خود «آینده مرگ» می‌نامید، صحبت کرد. اشاره فروید در این نامه‌ها به این مطلب است که صلح پدیده‌ای طبیعی نیست، بلکه نتیجه کاری است علیه غریزه مرگ و به ویژه علیه فرهنگ مرگ که در همه انسان‌ها وجود دارد. به گفته فروید آغاز کردن یک جنگ، آسان ولی پایان دادن به آن، دشوار است. همانطور که می‌دانید بسیاری از کشورهای جهان، امروز، از این ناتوانی برای پایان دادن به جنگ، رنج می‌برند. آنچه که اکنون در یوگسلاوی سابق شاهد آن هستیم، همین پدیده ناتوانی در پایان دادن به جنگ است. ما هر روز در تلویزیون زنانی را می‌بینیم که برای دوستان و نزدیکانی که از دست داده‌اند، گریه و شیون می‌کنند ولی جنگ کماکان ادامه دارد. بی‌شک پدیده رنج بردن خود به نوعی موجب برانگیختن روحیه جنگی افراد می‌شود. پس می‌توان گفت پدیده‌ای وجود دارد که اگر نام آن را عشق به مرگ نگذاریم، غریزه مرگ است که خود مولد فرهنگ مرگ می‌باشد. بدین‌صورت برای بار سوم با نوعی «عمل» روبرو هستیم و به نظر من عملی که فرهنگ مرگ را به وجود می‌آورد، خود نتیجه پیوند میان «عمل خاطره» و «عمل عزا» است.
در اینجا به بخش اصلی سخن خود می‌رسم که در مورد کارکرد تاریخ است. در زبان انگلیسی،‌ آلمانی و فرانسوی کلمه تاریخ برای بازگو کردن دو پدیده استفاده می‌شود: از سویی تاریخ عبارت است از آنچه که اتفاق می‌افتد، یعنی تسلسل اتفاقات و از سوی دیگر، تاریخ به معنای گفتار در مورد این اتفاقات است. دلیل وجود همان کلمه برای بازگو کردن دو پدیده در زبان‌های اروپایی به منزله ضعف زبانی نیست، بلکه به عکس نشان از همانندی موجود در این دو معنی از تاریخ است، در اینجا منظور از تاریخ هم تاریخ‌سازی است و هم تاریخ‌نویسی، من در آخر بحث خود به این مطلب اشاره خواهم کرد که تاریخ‌نویسی تا چه اندازه به ادامه تاریخ کمک می‌کند. به این دلیل که کسی که تاریخ را می‌نویسد، خود متعلق به موضوع علمی است که با آن سروکار دارد. به نظر من یک فیزیکدان به عنوان یک موضوع فیزیکی با علم فیزیک روبرو نیست، ولی تاریخ‌نویس خود در درون تاریخ قرار گرفته است. به همین دلیل داشتن یک عملکرد انتقادی برای او کار مشکلی است. زیرا او هر بار می‌بایستی با بیرون گذاشتن خود از موضوع کار خویش از تاریخ فاصله بگیرد. مشخصه کار تاریخ‌نویسی، همین عمل فاصله گرفتن از تاریخ است. در اینجا مورخ فقط از تاریخ به عنوان پدیده‌ای که در حال روی دادن است، فاصله نمی‌گیرد، بلکه از خاطره هم دور می‌شود.

منبع: نشریه گفتگو، شماره 8، تابستان 1374/سایت هفته نامه تاریخ شفاهی

نگاهی گذرا به زندگینامه نویسی



 

عبدالله مستوفی نویسندۀ کتاب « شرح زندگانی من»

آنچه‌ امروز «زندگینامه‌» یا «سرگذشت‌» یا «شرح‌ حال‌» می‌نامیم‌، در گذشته اسلامی‌ «ترجمه حال‌» و در گذشته ایرانی‌ «کارنامه‌» نامیده‌ می‌شد. می‌دانیم‌ که‌ پیشینه زندگینامه‌نویسی‌ را می‌شود در خداینامه‌ و کارنامه اردشیر بابکان‌ دوره‌ ساسانی‌ پی‌ گرفت‌. از این‌ دورتر هم‌ البته‌ می‌شود رفت‌ تا در سنگ‌نبشته‌های‌ هیروگلیفی‌ پرستشگاه‌ها و آرامگاه‌های‌ مصری‌، یا سنگ‌نبشته‌های‌ میخی‌ کاخ‌های‌ آشور، و یا کتیبه‌های‌ بیستون‌ سررشته این‌ نوع‌ از نوشتار را یافت‌. پر پیداست‌ که‌ در آن‌ دوره‌های‌ باستانی‌ هدف‌ آن‌ نوشته‌ها، بیش‌ و کم‌، بزرگ‌انگاری‌ هرچه‌ تمام‌تر فرمانروایان‌ و بزرگان‌ می‌بود. بر پایه چنین‌ هدفی‌ عیار واقعیت‌ این‌ نخستین‌ زندگینامه‌ها چندان‌ بالا نبوده‌ است‌.

در پهنه اسلام‌ ردیابی‌ زندگینامه‌ ما را به‌ کتب‌ سیر می‌رساند که‌ ریشه‌ در صدر اسلام‌ دارند و بر پایه اخبار جاهلیت‌ و احادیث‌ صحابه‌ و تابعین‌ رسول‌الله‌ شکل‌ گرفته‌اند. در این‌ کتاب‌ها که‌ در سیر تاریخی‌ به‌ مناقب‌ و مقامات‌ عرفا و اولیا (نمونه‌های‌ برجسته‌اش‌: اسرارالتوحید در شرح‌ ابوسعید ابوالخیر به‌ فارسی‌ و نیز  تذکرهالاولیا ی‌ عطار به‌ فارسی‌) و سیره سلاطین‌ می‌رسند، بنا به‌ حال‌ و هوای‌ زمانه‌، چه‌ زندگی‌ انبیا و اولیا و عرفا محور می‌بود و چه‌ زندگی‌ خلفا و حاکمان‌، نگارندگان‌ روی‌ واقعیت‌ را به‌ بزک‌ افسانه‌ می‌آراستند. در میان‌ زندگینامه‌های‌ فرمانروایان‌ کتاب‌  تذکره شاه‌ طهماسب‌ (یا  تاریخ‌ شاه‌ طهماسب‌ ) به‌ روایت‌ خودش‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ نام‌آور است‌. برخی‌ از اندیشمندان‌ و دانشمندان‌ مسلمان‌ ایرانی‌ نیز به‌ نگارش‌ شرح‌ حال‌ خود پرداخته‌اند. برای‌ نمونه‌ می‌شود از  المنقذ من‌ الضلال‌ محمد غزالی‌ نام‌ برد که‌ از جنس‌ اعتراف‌ و خویشتن‌نگاری‌ به‌ شمار می‌آید  . همچنین‌ ابوعبید جوزجانی‌ رساله‌ای‌ درباره ابن‌سینا دارد که‌ بخش‌ نخست‌ آن‌ را از قول‌ خود ابن‌سینا نقل‌ می‌کند.

در زندگینامه‌های‌ یونانی‌ قدیم‌، به‌ پیروی‌ از باورهای‌ یونانیان‌، این‌ سرنوشت‌ است‌ که‌ کانون‌ می‌شود و نه‌ فرد؛ با این‌ همه‌، در آنها هم‌ می‌بینیم‌ که‌ واقعیت‌ و خیال‌ درهم‌ آمیخته‌اند. رد زندگینامه‌ را در کارهای‌ ایسوکراتس‌ و گزنفون‌ در سده پنجم‌ پیش‌ از میلاد می‌توان‌ گرفت‌ و رنگ‌ و لعاب‌ مدیحه‌ را در آنها دید. از زمره نخستین‌ زندگینامه‌های‌ مردم‌ عادی‌ می‌شود از «گفتگوهای‌ افلاطون‌» در سده چهارم‌ پیش‌ از میلاد و «انجیل‌های‌ عهد جدید» در دو سده اول‌ میلادی‌ نام‌ برد که‌ گرچه‌ به‌ نیت‌ شکوه‌بخشی‌ نوشته‌ نشده‌اند، از هم‌ترازی‌ نقادانه‌، چندان‌ که‌ باید، بهره‌ نبرده‌اند.

پلوتارک‌ یونانی‌ در سده دوم‌ میلادی‌ با کتابش‌ به‌ نام‌ زندگی‌های‌ هم‌رو ــ یا به‌ بیان‌ دایرهالمعارف‌ مصاحب‌:  زندگی‌های‌ مقایسه‌ شده‌ ــ معیار تعادل‌ را به‌ کار می‌آورد. او در این‌ کتاب‌   به‌ روشی‌ قیاسی‌ به‌ شرح‌ حال‌ بزرگان‌ یونان‌ و روم‌ می‌پردازد و رابطه میان‌ معیارهای‌ اخلاقی‌ و دستاوردهای‌ دنیوی‌ را به‌ سنجش‌ می‌گیرد تا سرِ آخر به‌ نتیجه‌ای‌ اخلاقی‌ و آموزنده‌ برسد. دو سده‌ بعد قدیس‌ آوگوستینوس‌ در «اعترافات‌» خود، با سنجش‌ رفتار و کردار خود پیش‌ از گرویدن‌ به‌ مسیحیت‌ و پس‌ از آن‌، به‌ داوری‌ باریک‌بینانه خویش‌ می‌نشیند.

در اروپای‌ سده‌های‌ میانی‌ نوشتن‌ زندگینامه شهیدان‌ و قدیسان‌ رونق‌ می‌گیرد؛ اما همچنان‌ ساده‌لوحی‌ و زودباوری‌ مبناست‌ و اصل‌ باورپذیری‌ نادیده‌ انگاشته‌ می‌شود. در این‌ حال‌ کژی‌های‌ انسانی‌ و رویدادهای‌ واقعی‌ ناگفته‌ می‌مانند تا صحنه‌ دربست‌ در اختیار محاسن‌ و معجزات‌ قدیسان‌ باشد. با این‌ همه‌ در این‌ دوران‌ تک‌ و توک‌ شرح‌ حال‌های‌ نامذهبی‌ (مثل‌  زندگی‌ شارلمانی‌ اثر آینهارد در سده نهم‌) یافت‌ می‌شوند که‌ با بیان‌ زنده‌ از شخصیت‌ها و رویدادها به‌ کالبد این‌ نوع‌ از نوشتار جان‌ می‌بخشند. در سال‌های‌ پایانی‌ سده‌های‌ میانی‌ زندگینامه‌های‌ شاهان‌ و سلحشوران‌ و جباران‌ هم‌ بازاری‌ می‌یابند. از زمره این‌ کارها می‌توان‌ به‌  شهسواران‌ میزگرد اثر تامس‌ مالوری‌ اشاره‌ کرد.

رنسانس‌ (کم‌ و بیش‌ از سده‌ چهارده‌ تا شانزده‌ یا هفده‌) با خود دلبستگی‌ به‌ قدرت‌ دنیوی‌ و میل‌ به‌ ابراز وجود را به‌ ارمغان‌ می‌آورد. نوشتن‌ درباره شاعران‌ و هنرمندان‌ باب‌ می‌شود و جورجو وازاری‌، نقاش‌ ایتالیایی‌،  زندگی‌ هنرمندان‌ (۱۵۵۰) را می‌نویسد. در همین‌ دوره‌  خودزندگینامه‌ ی‌ بن‌ونوتو چلینی‌،  Benvenuto Cellini  ، پیکرساز و فلزکار و نویسنده سده شانزده‌ فلورانس‌، نمونه‌ای‌ بارز از بیان‌ و نمایش‌ خویشتن‌ به‌ شمار می‌آید. خاطرات‌ سن‌ سیمون‌ با پرداختن‌ به‌ دربار لویی‌ چهاردهم‌ در ورسای‌ در سده هفدهم‌ بیانگر تأثیر قدرت‌ مطلق‌ سلطنت‌ بر زندگی‌ مردم‌ می‌شود. در همین‌ سده هفده‌ در انگلستان‌ نیز آثار نویسندگانی‌ چون‌ سمیوئل‌ پیپس‌  (Samuel Pepys)  و جان‌ اولین‌ (Evelyn)  و آیزک‌ والتن‌  (Izaak Walton)  بیان‌ نارسمی‌ و خودمانی‌ را در شرح‌حال‌نویسی‌ به‌ کار می‌بندند.

به‌ این‌ ترتیب‌ با فرارسیدن‌ سده هفده‌ و هژده‌ و دمیدن‌ سپیده عصر روشنفکری‌ یا روشنگری‌ که‌ سنجه‌های‌ دقت‌ و درستی‌ را به‌ کار می‌آورد، کار زندگینامه‌نویسی‌ دگرگونی‌ چشمگیری‌ به‌ خود می‌بیند. این‌ دگرگونی‌ در کارهای‌ برتر آن‌ زمان‌، چون‌ زندگی‌ سمیوئل‌ جانسن‌ (۱۷۹۱ میلادی‌) اثر جیمز بازول‌  (Boswell)  که‌ نخستین‌ زندگینامه مدرن‌ به‌ شمار می‌آید، یا در خود زندگینامه بنجمین‌ فرانکلین‌ امریکایی‌ که‌ واقع‌بینی‌ آن‌ چشمگیر است‌، و یا  اعترافات‌ ژان‌ ژاک‌ روسوی‌ فرانسوی‌ (برگردان‌ فارسی‌ در ۱۳۲۸) که‌ رک‌گویی‌ آن‌ زبانزد است‌، به‌ چشم‌ می‌آید.

در سده نوزده‌ روند زندگینامه‌نویسی‌ شتاب‌ می‌گیرد و نوشتن‌ زندگینامه‌های‌ گروهی‌ هم‌ رواج‌ می‌یابد. از میان‌ انبوه‌ کارهای‌ این‌ سده‌ می‌توان‌ به‌  شعر و حقیقت‌ گوته‌، یا کارهای‌ تامس‌ کارلایل‌ انگلیسی‌، و یا  زندگی‌ عیسا ی‌ ارنست‌ رنان‌ اشاره‌ کرد. بد نیست‌ یادآوری‌ شود که‌ کارلایل‌ زندگینامه‌ را بخشی‌ از تاریخ‌ می‌انگاشت‌ و نگرش‌ او بر کار نخستین‌ زندگینامه‌نویسان‌ امریکایی‌ تأثیرگذار بوده‌ است‌. در آغاز سده بیست‌ به‌ برکت‌ حضور فروید که‌ بحث‌ ناخودآگاه‌ را پیش‌ کشید، روانکاوی‌ به‌ زندگینامه‌نویسی‌ راه‌ می‌یابد. کار خود فروید به‌ نام‌  لئوناردو داوینچی‌ (۱۹۱۰) و نیز  روزنوشت‌ها ی‌ آنائیس‌ نین‌،  Anais Nin  ، (۱۹۴۴ ـ ۱۹۳۱) از همین‌ مقوله‌ به‌ شمار می‌آیند. در این‌ حال‌ لیتن‌ استریچی‌ (Lytton Strachey)  با نوشتن‌ آثاری‌ جنجال‌برانگیز چون‌  ویکتوریایی‌های‌ برجسته‌ (۱۹۱۸) و  ملکه‌ ویکتوریا (۱۹۲۱) انقلابی‌ در کار زندگینامه‌نویسی‌ تاریخی‌ پدید می‌آورد و آن‌ را از قید مدیحه‌گویی‌ و شلخته‌گری‌ می‌رهاند. گفتنی‌ است‌ که‌ در این‌ سده‌ شمار شاعران‌ و نویسندگانی‌ که‌ به‌ نوشتن‌ زندگی‌ دیگران‌ و یا خود پرداخته‌اند، بسیار است‌ ــ برای‌ نمونه‌: کارل‌ سندبرگ‌، لوئیس‌ آنترمایر  Louis Untermeyer)  ، یکی‌ از کتاب‌هایش‌ به‌ نام‌  آفرینندگان‌ جهان‌ نو در ۱۳۷۲ در تهران‌ چاپ‌ شده‌)، آندره‌ موروا، اشتفن‌ تسوایگ‌، امیل‌ لودویگ‌، ایروینگ‌ استون‌، رومن‌ رولان‌، سیمون‌ دوبوار، آندره‌ مالرو، و رولان‌ بارت‌.

توان‌ دگرگون‌سازی‌ سده بیست‌، روشن‌ است‌ که‌، در ایران‌ هم‌ به‌ کار می‌افتد و تکانی‌ به‌ سنت‌ زندگینامه‌نویسی‌ می‌دهد. همراه‌ با وزش‌ نسیم‌ بیداری‌ از خواب‌ غفلت‌ و آگاهی‌ یافتن‌ از دستاوردهای‌ جهان‌ مدرن‌، سال‌های‌ پایانی‌ دوره قاجار و دوره مشروطه‌خواهی‌ شاهد روی‌ آوردن‌ فرهیختگان‌ و دست‌ به‌ قلمان‌ ایرانی‌ به‌ تاریخ‌ و تاریخ‌نگاری‌ و ثبت‌ رویدادهای‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ است‌  . روشن‌ است‌ که‌ این‌ توجه‌ از اقتضای‌ زمانه‌ و نیاز به‌ کوشش‌ در بازشناسی‌ خود به‌ انگیزه دستیابی‌ به‌ هویت‌ اجتماعی‌ و ملی‌ آب‌ می‌خورد. جلوه‌ای‌ از این‌ گرایش‌ آشکار و تازه‌ در فزونی‌ سرگذشت‌نویسی‌ و یادنگاری‌ باز می‌تابد و کتاب‌های‌ بسیاری‌ به‌ قلم‌ دولتمردان‌ و اندیشمندان‌ در قالب‌ زندگینامه‌ و با یادنگاشت‌ (خاطره‌) نوشته‌ می‌شوند  . برخی‌ از پرآوازه‌ترین‌ این‌ کتاب‌ها چنین‌اند:  خاطرات‌ اعتمادالسلطنه‌ ،  خاطرات‌ تاج‌السلطنه‌ ،  شرح‌ زندگانی‌ من‌ به‌ قلم‌ عبدالله‌ مستوفی‌ (۱۲۵۵ ـ ۱۳۲۹ ش‌)، و  زندگانی‌ من‌ از احمد کسروی‌ (۱۳۲۴ ش‌). سپس‌ نیز، چنان‌ که‌ افتد و دانید، زمینه‌ و انگیزه‌ برای‌ گرایش‌ به‌ یادنگاری‌ زندان‌ و جنگ‌ جریانی‌ را به‌ راه‌ می‌اندازد که‌ همچنان‌ رو به‌ گسترش‌ دارد. اما سوای‌ انگیزه‌های‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ که‌ مایه رونق‌ بازار زندگینامه‌ و یادنوشت‌ می‌شوند، بی‌تردید سوکسه جهانی‌ زندگی‌نگاری‌ و به‌ویژه‌ شاخه یادنگاری‌ آن‌ نیز در رواج‌ این‌گونه‌ کتاب‌ها در بازار کتاب‌های‌ فارسی‌ سهمی‌ به‌ سزا دارد. بر این‌ روال‌ شمار کتاب‌هایی‌ که‌ برچسب‌ زندگینامه‌، خودزندگینامه‌، و یادنوشت‌ می‌خورند ــ چه‌ آنها که‌ در ایران‌ منتشر شده‌اند و چه‌ آنها که‌ در بیرون‌ از ایران‌ ــ بسیار است‌ و بسیارتر نیز می‌شود. روشن‌ است‌ که‌ کیفیت‌ این‌ آثار یکسان‌ و یکدست‌ نیست‌. در حالی‌ که‌ بسیاری‌ از آنها از هر گونه‌ ارزش‌ ادبی‌ بی‌بهره‌اند، برخی‌ نیز بر پایه اصول‌ مدرن‌ زندگی‌نویسی‌ نوشته‌ شده‌اند و در میان‌ آثار معتبر پژوهشی‌ و یا حلقه آثار ناداستانی‌ آفرینشگر جایگاهی‌ یافته‌اند. از زمره پرآوازه‌ترین‌ کتاب‌ها در این‌ زمینه‌ می‌شود از خاطرات‌ علم‌ ،  معمای‌ هویدا (عباس‌ میلانی‌)،  لولیتا خوانی‌ در تهران‌ (آذر نفیسی‌)،  داد بیداد (ویدا حاجبی‌)،  پرسپولیس‌ (مرجان‌ ساتراپی‌)،  زندانی‌ تهران‌ (مارینا نمت‌)، و  دا (خاطرات‌ سیده‌ زهرا حسینی‌ به‌ قلم‌ سیده‌ اعظم‌ حسینی‌) نام‌ برد.

ناگفته‌ پیداست‌ که‌ در پی‌ دگرگونی‌های‌ بنیادی‌ سده بیست‌ در زمینه‌های‌ گوناگون‌، سنت‌ زندگینامه‌نویسی‌ نیز چندوچونی‌ بس‌ دیگرگون‌ یافته‌ است‌. سوای‌ افزایش‌ پرشتاب‌ شمار زندگینامه‌ها، می‌بایست‌ به‌ رواج‌ زندگینامه‌های‌ مردم‌پسند و بی‌بهره‌ از ارزش‌ ادبی‌ اشاره‌ کرد. این‌ دسته‌ از زندگینامه‌ها، برآمده‌ از زمانه تولید انبوه‌ کالا و فراگیر شدن‌ خواندن‌، به‌ نیت‌ پاسخگویی‌ به‌ کنجکاوی‌ عوامانه خوانندگان‌ نوشته‌ و روانه بازار می‌شوند تا در کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها در کنار زندگینامه‌هایی‌ که‌ ارزش‌ ادبی‌ دارند، خودنمایی‌ کنند. دگرگونی‌ چشمگیر دیگر روی‌ آوردن‌ زنان‌ به‌ زندگینامه‌نویسی‌ و نیز حضور پررنگ‌ آنان‌ در زندگینامه‌هاست‌ که‌ بی‌تردید با گسترش‌ و رشد فمینیسم‌ پیوند دارد. همچنین‌ از ویژگی‌های‌ برجسته زندگینامه‌نویسی‌ این‌ زمان‌ تحول‌ و تنوع‌ شکل‌ و قالب‌ ارائه آن‌ است‌ که‌ به‌ یمن‌ پیشرفت‌های‌ فن‌آورانه‌ صورت‌ می‌گیرد و امکان‌ زندگینامه چندرسانه‌ای‌ را فراهم‌ می‌آورد. سینما و تلویزیون‌ با عرضه فیلم‌های‌ مستند و نیمه‌مستند درباره شخصیت‌های‌ نامدار تاریخ‌ و ادب‌ و هنر و یا حتی‌ بت‌های‌ مردمی‌ چهره تازه‌ای‌ به‌ زندگینامه‌ بخشیده‌اند. چه‌ بسا بشود گفت‌ که‌ پیدایی‌ و پرهواخواهی‌ شبکه‌های‌ تلویزیونی‌ ماهواره‌ای‌ «کانال‌ سرگذشت‌» و «کانال‌ تاریخ‌» نشانه پیش‌افتادن‌ زندگینامه چندرسانه‌ای‌ از زندگینامه کتابی‌ است‌. بازار فیلم‌های‌ سودآور و پرفروش‌ پیرامون‌ زندگی‌ نام‌آوران‌ نیز پیداست‌ که‌ گرم‌ است‌. شکل‌ دیگری‌ که‌ رایج‌ است‌ و بیشتر در قالب‌ گفتگو یا مصاحبه‌ صورت‌ می‌گیرد، به‌ جای‌ پرداختن‌ به‌ واقعیت‌های‌ زندگی‌ فرد، بر ارائه تصویری‌ از سرشت‌ و شخصیت‌ و آثار او تکیه‌ می‌کند. گسترش‌ پروژه‌های‌ تاریخ‌ شفاهی‌ نیز نوع‌ دیگری‌ از زندگینامه مدرن‌ را رقم‌ می‌زند. تازه‌ترین‌ فرم‌ زندگینامه‌ را هم‌ در این‌ زمانه چندرسانه‌ای‌ در دیسک‌های‌ فشرده‌ و در شبکه جهانی‌ به‌ صورت‌ مجموعه‌ای‌ از متن‌ و تصویر و نماهنگ‌ (= نماآهنگ‌) می‌توان‌ یافت‌.

فرشته مولوی

منبع: بخارا ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۸۸/سایت هفته نامه تاریخ شفاهی

بچه های اصفهان پناهندگان لهستانی در ایران1321-1324 پرتره نگاری های ابوالقاسم جلا

 

پزوهش:پریسا دمندان
تهران،چاپ و نشر نظر،1389

کتاب بچه‌های اصفهان اثر پریسا دمندان از جمله کتاب‌هایی است که با انتشارعکس‌هایی به پناهندگان لهستانی در ایران در سال‌های 1321تا1324 می پردازد.این کتاب در سال1389توسط موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر منتشر شده است. این کتاب با مقدمه نویسنده شروع شده و سپس در گفتاری به موضوع پناهندگان لهستانی در جنگ جهانی دوم در ایران می‌پردازد. این کتاب مجموعه‌ای از عکس‌های مرحوم ابوالقاسم جلا از پیشکسوتان عکاسی اصفهان وصاحب عکاسخانه شرق را در بر دارد که پریسا دمندان از پژوهشگران تاریخ عکاسی تدوین شده است.

درسوم شهریور 1320 ایران ناخواسته صحنه حضور نیروهای درگیر در جنگ جهانی دوم شد. مشهد در اشغال نیروهای روسی بود و گروه‌هایی ازلهستانی ها از مرز خراسان وارد ایران شده و مدتی در مشهد اسکان داده شده بودند. مصاحبه هایی که در این کتاب درباره زندگی اجتماعی این گروه، مرا به بررسی آن واداشت.

با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1939م. بین شوروی و آلمان تقسیم شد. تعداد زیادی از سربازان لهستانی اسیر شده و به سیبری تبعید شدند. علاوه بر این روس‌ها حدود 45 هزار نفر از زنان، کودکان و مردان از کارافتاده را از لهستان خارج کردند و در اردوگاهها ،زندانها وکارگاها به کارهای اجباری گماشتند. آواره ها از لحاظ معیشتی در سخت ترین شرایط زندگی می کردند ،کمبود غذا و امکانات بهداشتی موجب بروز بیماری‌ها در بین آنان شده بود.
در 1942 این عده به لهستان منتقل شدند و شماری از آنها حدود 700 زن و کودک، از راه عشق‌آباد و مرز باجگیران در مارس 1942م. به ایران آمده و در اطراف مشهد برای مدتی اسکان یافتند.

این گروه ازآواره های لهستانی پیش‌تر در اردوگاه یاکوتسک (Yakutesk) به کارهای راهسازی و سنگ شکنی اشتغال داشتند. کنسولگری انگلیس در مشهد مسئول ورود آنها  به مشهد بود. سرکنسول انگلیس سر کلارمونت اسکرین (1974-1888) Sir Clarmont Skrine تصمیم داشت آنها را از راه زاهدان به هندوستان انتقال دهد.

با ورود لهستانی ها به مشهد بیماری تیفوس در شهر شیوع پیدا کرد وعده ای از مردم که با آواره ها تماس داشتند بیمار شدند. در این زمان دکتر مرتضی شیخ از پزشکان خیر شهر زحمات زیادی جهت جلوگیری از شیوع بیماری تیفوس کشید. همچنین پزشکان و دانشجویان آموزشگاه عالی بهداشت برای مدتی به نقاط مختلف خراسان رفتند تا با بیماری تیفوس و تب راجعه که تقریبا در اکثر نقاط شیوع پیدا کرده بود به مداوا بیماران بپردازند. علاوه بر  این حضور مهاجرین لهستانی در مشهد نتایج نتایج دیگری نیز همچون گسترش فحشاء و ازدیاد شپش را در پی داشت.

در اسناد، کتاب‌ و مصاحبه های تاریخ شفاهی، ازمهاجرین لهستانی با نام‌هایی چون "مهاجر،آواره وپناهنده"یاد شده است. مردم این منطقه از عبور لهستانی ها از مرز باجگیران خاطراتی دارند که در کتاب مرزداران دامنه‌ی کیسمار نوشته هاشم صادقی باجگیران بخش‌هایی از آنها آمده است.

"بین سالهای 1320تا1325، عده‌ای از روسیه به صورت خانوادگی به ایران وارد شدند که به آنها در باجگیران ،مهاجر می گفتند.در یک نوبت حدود 200 لهستانی وارد ایران شدند.این جمعیت چند روزی در باجگیران ماندند و در انبار بزرگ گاراژ علی سنجری چمدان‌ها و ساک‌های خود راگذاشتند و مأموران شهربانی از وسایل آنها حفاظت می‌کردند. چون جایی برای زندگی چند روزه نداشتند مردم باجگیران با آنها مهربان بودند. کارهای گمرکی و قرنطینه آنهاطولانی شد و چون در باجگیران هتل و مهمانخانه وجود نداشت، آنها سرگردان بودند. باجگیرانی های متمول و آگاه، نسبت به این جمعیت پیشرفته و اروپایی به ترحم آمدند وازآنها خواستند در صورت تمایل چندروزی در منازل آنها زندگی کنند. هر خانواده باجگیری 10تا 15 نفر زن و مرد را به منازل خود برد و در حد امکان از آنها پذیرایی کرد."

آنچه سبب می شود تا نگاهی کلی به مجموعه عکس‌های کتاب "بچه‌های اصفهان" داشته باشیم دیدگاه‌ متفاوت تاریخ شفاهی به این مجموعه عکس است. در لابه‌لای خاطرات مربوط به شهریور 1320 توصیف این گروه جالب توجه است؛ این گروه به خاطر نبود بهداشت در سخت‌ترین شرایط به‌سر می‌بردند. نبود غذا، پوشاک و دیگر امکانات موجب شده است تصویر به‌جامانده در ذهن شاهدان این قضایا، با عکس‌های منتشر شده متفاوت باشد. چنین به نظر می‌رسد هیچ‌گاه یک عکس نمی‌تواند تمام سختی‌های یک خانه‌بدوش یا آواره را توصیف کند. چون در آن دوران وقتی فردی در جلوی دوربین قرار می گرفت، ناخواسته مرتب بودن را ترجیح می داد. اگر این عکس‌ها درعکاسخانه‌ها انداخته می‌شد، بیشتر حالت یادگاری به خود می‌گرفت. ولی عکس‌های خبری که بخشی از یک اتفاق را  بیان می کنند مهم بوده و جایگاه خاصی در بین پژوهشگران عکس دارند.
عکس‌های منتشر شده از مجموعه ای در حدود 1100قطعه شیشه ی نگاتیو و در بردارنده پرتره های استودیویی تک نفره و یا گروهی و تعدادی از پرتره های گروهی خارج از استودیو در اقامتگاه لهستانی‌ها در اصفهان توسط ابوالقاسم جلا در سال 1321تا 1324گرفته شده است.

انتشاراین عکس ها می تواند به گوشه ای از زندگی اجتماعی لهستانی ها در اصفهان پرداخته و زمینه‌ای پژوهشی در بین محققان تاریخ عکس ایجاد کند. با انتشار و معرفی برخی از چهره‌ها در عکس‌ها، بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم در ایران منعکس می‌شود. در مجموعه عکسی که خانم دمندان منتشر کرده است، فقط از برخی عکس‌ها توضیح دارند و گاه تنها تاریخ عکس ذکر شده است. هیچ یک از عکس‌ها شناسایی نشده است. نوع پوشش و طرز عکاسی موجب شده است در ذهن بیننده واقعیت مهاجران لهستانی به‌درستی تداعی نشود. عکس‌ها محدوده‌ای از تاریخ اجتماعی لهستانی ها را نشان می دهند که در آرامش وبدور از هرگونه استرس بوده‌اند. نگاه هنری عکاس موجب شده تا این مجموعه در ردیف عکس‌های یادگاری برشمرده شود.

غلامرضا آذری خاکستر-منبع : هفته نامه تاریخ شفاهی

علی اصغر مصدق رشتی، متخصص دوره قاجار

 

 

دكتر علي اصغر مصدق رشتي در سال 1324 در شهر مقدس مشهد بدنيا آمد.تحصيلات خود را در رشته تاريخ پي گرفت و موفق به اخد مدرك دكتري رشته مذكور از دانشگاه سوربن پاريس در سال 1359 شد.ايشان هم اكنون عضو هيئت علمي و دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي مي باشد.
گروه : علوم انساني
رشته : تاريخ
تحصيلات رسمي و حرفه اي : تحصيلات رسمي علي اصغر مصدق رشتي به قرار زير است: ديپلم: ادبي / 1343 / مشهد كارشناسي: تاريخ / 1350 / مشهد / دانشگاه فردوسي مشهد كارشناسي ارشد: تاريخ / 1353 / ‏كان (فرانسه) دكتري: تاريخ / 1359 / پاريس / دانشگاه سوربن
همسر و فرزندان : دكتر علي اصغر مصدق رشتي متاهل و داراي دو فرزند مي باشد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علي اصغر مصدق رشتي عضو هيئت علمي و دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي مي باشد.وي همچنين مديريت گروه تاريخ دانشگاه مذكرو را برعهده دارد.
فعاليتهاي آموزشي : فعاليت هاي آموزشي علي اصغر مصدق رشتي به ترتيب زير است: تدريس در دانشگاه شهيد بهشتي تهران تدريس در دانشگاه تهران بمدت سه سال تدريس در دانشگاه تربيت معلم تهران بمدت سه سال تدريس در مركز باقرالعلوم (حوزه قم)
آرا و گرايشهاي خاص : زمينه هاي تحقيقاتي فعلِي علي اصغر مصدق رشتي به قرار زير است: تاريخ ايران در قرن سيز دهم هجري تا آغاز مشروطيت روش تحقيق در تاريخ
چگونگي عرضه آثار : مقالات و كتابها: خاندان نجم يزدي در مجله studia iranica صادرات و واردات بوشهر نيمه اول قرن نوز دهم فرانسه مقدمه اي بر تثبيت حكومت قاجارها انگلستان- دانشگاه كمبريج( مطالعات ايرانشناسي )

منبع : سایت راسخون

معرفی کتاب: دوران قاجار؛ چانه زنی، اعتراض و دولت

 نگاهی به دوران قاجار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ونسا مارتین در کتاب " دوران قاجار،   چانه‌زني، اعتراض و دولت در ايران سده‌ي نوزدهم" با بررسی کامل روند شکل گیری اعتراضات مردمی در عهد قاجار معتقد است که در این دوران حكومت، كه از نظر ملي در رويارويي با قدرت‌هاي خارجي و رعاياي خود ضعيف بود و با فرصت‌هاي تازه براي سرمايه‌يابي وسوسه مي‌شد، ميان فشار از سوي رعاياي خود و قدرت‌هاي خارجي گرفتار شده بود.

در این شرایط جامعه‌ي ايراني از طريق شبكه‌هاي پرسابقه‌ي خود كه با فناوري جديد نيز همراه شده بود، از سازماندهي خاص خود بهره‌مند بود؛ به‌ويژه در شكل اتحاد عمل و تحرك از طريق تلگراف و در جهت مطالبات خود یعنی نهادينه كردن مشورت در روندهاي حكومت و بالاتر از همه در نياز براي عدالتخانه گام بر می داشت.

مارتین با مطالعه جامعه‌شناختی جامعه‌ي ايران در دوره‌ي قاجاربر آن است که ارزش‌هاي حاکم بر مناسبات اجتماعی را ارزشهایی اسلامی شكل می دادند كه نه تنها از شريعت بلكه از عرف و فرهنگ جامعه ناشي شده بود وحكومت و جامعه در تعاملات ميان خود، نظام ارزشي اسلاميِ مشخص و به‌رسميت شناخته شده‌اي را به كار مي‌بردند. این نظام ارزشی موید این بود که بزرگ‌ترين شر، هرج و مرج است كه در آن تمام مردم به يكديگر ظلم مي‌كنند و اسلام و مؤمنان نمي‌توانند رشد كنند. بر اين اساس، حكومت و جامعه در دوره‌ي قاجار با يكديگر تعامل مي‌كردند.

پس وظيفه‌ي شاه اطمينان دادن به حكومت عدل بود، بدان معني كه او عادلانه بر رعايايش حكومت مي‌كند، و بي‌نظمي متوقف و از جامعه دور شود و در این راستا مذاكره بر اساس حقوق و تكاليف پذيرفته شده بین حکومت و جامعه جريان مي‌يافت و به جای تقابل مردم و حکومت به روند چانه‌زني می پیوستند.

به گفته ونسا مارتین در حالیکه تاجرانی چون معين‌التجار از ثروت خود و علما، از جمله آقانجفي، از اقتدار مذهبی خود در این روند چانه زنی با قدرت سود می جستند، فرودستان جامعه، پيشه‌وران و كارگران، زنان، اقشار تنگدست، سربازان و بيكاران براي جبران و تعديل فقدان جايگاهشان و هنگامي كه شكايات آنان مورد توجه و پاسخگويي قرار نمي‌گرفت  در اعتراض بر ضد بي‌عدالتي‌ها مي‌توانستند سازماندهي را برگزينند.

مثال تاریخی او تعطيلي بازار بوشهر در اعتراض برضد شيخ ناصر در 1838 است که نشان داد حكومت او به موازنه‌ي عادلانه‌اي در وضع ماليات‌ها نرسيده بوده است.

در اعتراضات شیراز مارتین نشان می دهد رابطه‌ي مردم با دولت در شيراز يكي از روندهاي هوشمندانه و ظريف مذاكره و چانه‌زني بي‌وقفه بود كه گاه به صورت اعتراض شهري رخ مي‌داد.

حكومت قوام در مارس 1893 با بالابردن قيمت نان و جريمه كردن ساكنان شيراز و اسكان دادن سواركاران بهارلو در خانه‌هاي مردم، اسباب ناخشنودي از خود را فراهم كرد.

سه روز بعد تمام شيراز در تلگرافخانه از رفتار بد قوام‌الملك شكايت كردند و بركناري او را خواستار شدند. جمعيت كه 15 تا 20 هزار تن زن و مرد بودند، بر سر و سينه مي‌كوفتند و آه و ناله سر داده بودند و فرياد مي‌زدند «يا سيدالشهدا». آنان همچنين نسخه‌هايي از قرآن را در حالي كه فرياد مي‌زدند «ما مسلمانيم» (يعني حكومت ناحق است) به ديوارهاي تلگرافخانه آويختند.

به گزارش مارتین، مردم قول قوام را مبنی بر پایین آوردن قیمت نان قبول نکردند. با شکست رایزنی قوام با علما برای خاموش کردن ملت و عدم تمکین عشایر به حمایت از قوام، تلگراف انجامين از شاه رسيد كه قول داده بود قيمت نان پايين بيايد، سكه‌ي نقره تثبيت و قوام از ولايت فارس بيرون رانده شود . اين حركتِ اعتراضي يك پيروزي براي مردم محسوب مي‌شد.

اسناد بیانگر این است که مردم نيريز نيز از پرداخت مالياتشان خودداري مي‌كردند و در عرض هفت ماه هفت بار حاكم عوض شد.

در اصفهان هم بالارفتن قيمت نان موجب ناخشنودي جدي عمومي بوده است. در اسناد در دسترس مارتین، تلگراف‌هايي در اواخر آوريل 1879 به موضوع بستن بازارها پرداخته‌اند و به خودداري علما از حضور در نماز جماعت، يك روش معمول در اين دوره براي ابراز ناخشنودي كه معني ضمني آن اين بود كه حكومت مشروعيت ندارد. هنگامي كه ظل‌السلطان پرسيده بود چرا همه‌جا بسته است، علما پاسخ داده بودند كه اين وظيفه‌ي شرعي آنهاست كه در خانه بمانند ،اين بدان معني است كه عمل آنان قانوني و كار ظل‌السلطان غيرشرعي است.

پژوهش مارتین روشن می کند نه تنها امتياز رويتر و تنباكو بلكه انقلاب مشروطيت نيز تا حدي به‌سبب سنت اعتراض سازمان‌يافته عليه دولت و درخواست رعايت عدالت و انصاف از سوي دولت، پديد آمده است. .

این پژوهشگر از اعتماد به نفس فرودستانی سخن می راند که در جنبش تنباکو خواست خود را علاوه بر حکومت به دولتهای خارجی هم دیکته کردند.

مارتین تاکید می کند جنبش تنباكو اعتراضي محلي را به مخالفت در سطح كشور ارتقا داد و در نشان دادن ضعف حكومت و اقتدارش و وسايلي كه از طريق آنها اهداف مشترك مي‌توانست در سطح ملي افراد را گرد هم آورد، يك كاتاليزور بود.

 براي مردم تنها اغتنام فرصت مانده بود تا نگرشي تازه را براي يك دوره‌ي جديد اختيار و تبيين كنند. در اين منظر ارزش‌ها و افكار قديم ناشي از پذيرش شرايط جديد، راه‌حل‌هاي تازه در برابر مشكلات سياسي و نظریه‌‌هاي راديكال درباره‌ي نياز به تغيير نظام حكومت هردو مي‌بايست تركيب مي‌شد.

اين روندها كه پيش‌تر در دهه‌ي 1890آشكار شده بودند، با روش‌هاي قاعده‌مندتر در مشاوره كه از بخش بزرگ‌تر جامعه ناشي مي‌شد و با ظهور زبان تازه، سخن گفتن از اصلاح و نقش پيوسته‌ي حكومت و مردم و نه دولت و رعايا، همراه شد. به این ترتیب در دهه‌ي 1890ايرانيان شهري به‌تدريج شكاف و از بين رفتنِ توافق ميان شاه و رعايا را مي‌فهميدند.

جمع‌بندی مارتین حاکی از این است که حكومت قاجار تنها بر اساس زور پايدار نبود، بلكه بر مذاكره متكي بود كه به‌صورت زنجيره‌اي از مانورها ميان فقرا و فرودستان جامعه و ثروتمندان و صاحبان قدرت جريان داشت، مذاکراتی که انسجام دروني‌اش را سبب شد. انسجامی که در حفظ استقلال ایران در مقابل منافع دو دولت رقيب انگليس و روس موثر بود و باعث شد ایران در برابر اشغال بيگانه پايداري كند زيرا روش چانه‌زني را براي دور نگه‌داشتن قدرت‌هاي خارجي به كار مي‌گرفت.

انتشارات كتاب آمه "دوران قاجار،چانه‌زني، اعتراض و دولت در ايران قرن نوزدهم" نوشته "ونسا مارتين" را با ترجمه "افسانه منفرد" منتشرکرده است.
جديدترين اثر ونسا مارتين حاكي از تغييرزاويه ديد نسبت به تاريخ اجتماعي ايران در دوره قاجاراست

جواد لگزیان

 

منبع : وبلاگhttp://amehbook.blogfa.com/post-4.aspx

سایت خبرگزاری میراث فرهنگی


معرفی کتاب : مروري بر فلسفه اروپايي از «دكارت» تا «دريدا»

 

«پيتر سجويك» در كتاب «از دكارت تا دريدا» مي‌كوشد ضمن مروري بر فلسفه اروپايي، اين سنت را با فلسفه تحليلي مرتبط و بر اين اساس، مبنايي براي مكالمه اين دو سنت به ظاهر متعارض در ميراث تفكر اروپايي ايجاد كند.\
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)،‌ اين كتاب بر آن است تا وسيله‌اي براي دست‌يابي خوانندگان مقدماتي عرصه فلسفه به آنچه فلسفه «اروپايي» يا «قاره‌اي» ناميده مي‌شود را فراهم آورد. به اعتقاد نويسنده، اين كار در وهله نخست، به معناي پل زدن بر دره‌اي است كه ميان فلسفه تحليلي انگليسي ـ آمريكايي و همتاي اروپايي ـ قاره‌اي‌اش فاصله انداخته است.

باور «سجويك» بر آن بوده كه با خلق اين اثر، پلي ميان عرصه‌هاي تحليلي و قاره‌اي فلسفه بنا كرده است، اما به نظر مي‌رسد دستاورد اين كتاب براي خواننده ايراني بسيار بيشتر از اين موضوع است، زيرا اين دنياي پيوسته فلسفه غرب را كه در ايران شمايلي گسسته از آن به دستمان رسيده است، پيوند دوباره مي‌زند.

اين نوشتار به عرصه‌هاي متنوعي از از دانش‌هاي انساني اشاره مي‌كند و به بررسي جنبه فلسفي‌شان مي‌پردازد. شناخت‌شناسي، هست‌شناسي، سياست، فلسفه علم،‌ حقوق، زبان‌شناسي، زنان و روانكاوي از جمله اين عرصه‌ها به شمار مي‌آيند.

اين كتاب تمامي مباحث مهمي كه از سوي فيلسوفان در دوره زماني دكارت تا دريدا بيان شده‌اند را در پنج فصل و بخش‌هاي متعدد بررسي مي‌كند.

كتاب «از دكارت تا دريدا» در شمارگان 1650 نسخه، 476 صفحه و بهاي 68000 ريال با ترجمه محمدرضا آخوندزاده از سوي نشر «ني» منتشر شد.
منبع : خبرگزاری کتاب ایران
 
تصوير كتاب

ميرزا محمد علي خان مبشر الديوان و برخي آگاهي‌هاي انتقادي تاريخي از عصر قاجار




 

 

■ کلیات دیوان اشعار
■ محمدعلي مبشرالديوان (غبار كاشانی)
■ مقدمه و تعليقات و فهارس از خسرو طغرل
■ زنجان، انتشارات دانش، 1388

 


اي شهنشاه جهان تا كي شكار جاجرود/ بايد از حال رعيت هم دمي آگاه بود
توبه كوه و دشت در فكر شكار جرگه‌اي/ از شكار خانگي رندان برآوردند دود
باالله از اين چاكرانت آن چه بر مردم رسيد/ نارسيده هیچ‌گه از صرصر عاد و ثمود
هركه را شغلي سپردي همچو «قارن» كشت/ خلق هركه را ملكي بدادي، خويش را «قارون» نمود
خلق گويند «امین‌الدوله» ز آن‌ها بهتر است/ نيست بهتر هيچ بالله اين كهر از آن كبود

منابع و مآخذ تاريخ ايران طيف وسيعي از آثار مكتوب و نوشتاري را شامل می‌شوند كه از ميان آن‌ها می‌توان به آثار وقايع‌نگاري و تاريخ‌نویسي، تذكره‌ها، كتب جغرافيايي، سفرنامه‌ها، رسائل سياسي، متون عرفاني، مكاتبات رسمي، وقف نامه‌ها، كتيبه‌ها و خاطرات اشاره نمود كه هر كدام ارزش و اعتبار خاص خود را در رجوع محقق به آن‌ها در يك موضوع تاريخي دارند. از ميان منابع تاريخ ايران، علاوه بر آنچه كه گفته شد می‌توان به متون ادبي و ديوان‌هاي شعر نيز اشاره كرد. دواوين شعر علاوه بر اهميت ادبي كه دارند، از حيث اشتمال بر پاره‌اي آگاهي‌هاي تاريخي نيز بايستي مورد توجه و عنايت قرار بگيرند. به ويژه كه برخي ديوان‌هاي شعري از محدوديت‌ها و موانعي كه آثار وقايع‌نگاري و تاريخ‌نویسي با آن مواجه می‌شدند، بركنار بوده‌اند. علاوه بر اين از ديوان‌هاي شعر می‌توان به آگاهي‌هاي اجتماعي و فرهنگي فراواني از يك دوره تاريخي دست يافت كه شايد كمتر در ديگر منابع تاريخي بتوان آن‌ها را مشاهده كرد. ديوان غبار كاشاني كه اخيراً منتشر گرديد(1) ، در زمره ديوان‌هاي شعري است كه آگاهي‌هايي از اوضاع اداري، اقتصادي و سياسي از اواخر دوره ناصري و دوره مظفري به دست مي دهد كه برخي از آن‌ها تازه و قابل توجه و براي يك محقق محل رجوع می‌تواند باشد.
ميرزا محمدعلي خان مبشر الديوان (1251ق. كاشان/1321ق. قيدار) متخلص به «غبار»  از اهالي كاشان بود و دانش آموخته طب در مدرسه دارالفنون. او سال‌ها در فارس و كرمان وگيلان و مازندران و يزد و كاشان و اصفهان و زنجان مصدر خدمات دولتي و ديواني بوده و عمده سال‌هاي خدمت ديواني او در وزارت پست يا «پست خانه ممالك محروسه» سپري شده است. ميرزا محمدعلي خان علاوه بر مشاغل دولتي، طبيب نيز بود و در كنار كار دولتي طبابت نيز می‌کرده است. اعتماد السلطنه در «المآثر و الآثار» (تأليف 1306 ق) ميرزا محمدعلي خان را يك جا جزو اجزاي «وزارت وظايف و اوقاف و پست ممالك محروسه» به عنوان مأمور ولايت زنجان و جاي ديگر او را در عهد وزارت امین‌الدوله به عنوان رئيس پست خانه زنجان ثبت كرده است .(2) او در سال 1321 ق. سه سال قبل از صدور فرمان مشروطيت در قيدار زنجان درگذشت.
ميرزا محمدعلي خان مبشرالديوان با اين كه «از آخرين دانه‌هاي زنجير شعر كهن و سنتي  است» با جريان‌هاي نوگرا و تجددخواه همدلي و همراهي داشت. اشعار او كه نمايشگر انديشه‌هاي اين رجل ديواني و دولتي است، علاوه بر وجه انتقادي، در روشن ساختن برخي مسائل اداري و اجتماعي و موارد مربوط به روزنامه‌ها و نيز عملكرد پاره‌اي حاكمان  فارس و خمسه (زنجان) اهميت دارد.
مبشرالديوان به اقتضاي كار دولتي خويش در پست با روزنامه‌ها و مطبوعات آشنايي تمام داشت. او هنگامي كه «سرتيپ» و  «رئيس پست خانه‌هاي فارس» بود، با روزنامه‌هاي عصر همكاري می‌کرد و مقالاتي در آن‌ها مي نگاشت. او و پسرش فضل الله خان طغرل «مزين السلطان» در هنگام اقامت در فارس وكالت روزنامه ثريا را در فارس بر عهده داشتند. مبشرالديوان در نامه‌اي به مدير روزنامه ثريا ـ علي محمد خان كاشاني ـ علاوه بر تمجيد از روزنامه در غزلي شيوا، بر اهميت مطبوعات در بيداري فكري مردم ايران تأكيد دارد و ايجاد جرايد فارسي را، «علت غايي تمدن و تربيت اس اساس ترقي و انسانيت» مي داند و اظهار اميدواري می‌کند كه از اين روزنامه «ابناي وطن» را نفع و سودي عايد آيد .(3) غبار با اعتقاد به همين انديشه و اين كه روزنامه‌ها در ترقي و تربيت مدني جامعه ايران مؤثر هستند، در ترويج روزنامه‌ها و ترغيب و تشويق عوامل اين روزنامه‌ها كوشش می‌کرد. از برخي اشعار او برمي آيد كه در روزنامه‌هايي چون تربيت، حبل المتين و ثريا مطالب و مقالاتي نگاشته است. (ديوان، ص 139)
ذكاءالملك فروغي مدير روزنامه تربيت در شماره 24 مورخه 24 ذي حجه1314 ق. مراتب سپاس خود را از او به خاطر توجه و عنايت به روزنامه و ارسال مقاله تمجيدآميز، اعلام داشت. (ديوان، مقدمه، ص بيست) علاوه بر اين، غبار قطعه‌اي در تمجيد از مطبوعات سرود. (ديوان، صص 162 – 163)
برخي اشعار غبار درباره كساني چون مشيرالدوله ميرزا حسين خان سپهسالار، ميرزا علي خان امین‌الدوله و ميرزا محمود خان احتشام السلطنه نشان از همدلي او با تجددگرايان و اصلاح طلبان عصر قاجار دارد و هم پاره‌اي از نكات مبهم تاريخي را روشن مي سازد. قصيده او درباره ميرزا حسين خان سپهسالار و اهتمام او به سركوب شورش عبيدالله كُرد(4)  از جمله اين اشعار است. غبار در اين قصيده از ايران مداري سپهسالار تمجيد می‌کند و يك نكته بسيار مهم را در اين فقره روشن مي سازد و آن اين كه ظاهراً برخي رجال دولتي عصر حاضر نشده بودند به مقابله با شورش عبيدالله كرد بروند و هر كدام بهانه‌اي آورده بودند و  در نهايت ناصرالدين شاه دست به دامن سپهسالار می‌شود كه در اين زمان در قزوين به سر مي برد و سپهسالار درخواست شاه را اجابت می‌کند.

فتنه ي اكراد را چون شاه دين پرور شنيد   
چاكران را امتحاناً داد نزد خويش بار

گفت چندين سالتان پروردم از خوان كرم  
بهر امروز مگر يك تن فراآيد به كار

لشكر آماده، خزانه پرزر(5) ، و اسباب جمع      
هان دفع اشقيا شخصي نماييد اختيار

تا شود سردار و رو آرد به سوي دشت جنگ   
بركشد شمشير و از دشمن برآرد او دمار

رنگ‌ها از رخ پريد آوازها يك سر گرفت     
پاسخ شه را ندادند همي از ننگ و عار

اين به كف جارو گرفت، آن يك قلمدان بركشيد
هر تني درخدمت شه جهت نوعي اعتذار
(ديوان، صص 86 – 88)

مبشرالديوان علاوه بر سپهسالار با يحيي خان معتمدالملك برادر سپهسالار نيز دوستي داشته و قصيده‌اي نيز براي او ساخته است (6). ( ديوان، ص 80) از ديگر كساني كه غبار از آن‌ها تمجيد كرده می‌توان به ميرزاعلي خان امین‌الدوله اشاره كرد. هنگامي كه غبار رئيس پست خانه‌هاي زنجان بود، امین‌الدوله وزارت پست را بر عهده داشت. او در چند سروده از امین‌الدوله به نيكي ياد می‌کند و البته بعد به دليل دلخوري كه از او پيدا می‌کند، در قطعه‌اي درخشان هم او و هم ناصر الدين شاه و هم دستگاه دولتي را به باد انتقاد شديد مي گيرد. (ديوان، صص 64، 68، 133 – 134، 157 – 158، 169) غبار از حكومت و اقدامات احتشام السلطنه در زنجان نيز به نيكي ياد كرده است. (ديوان ص 148). محمودخان احتشام السلطنه از رجال خوشنام و ترقي خواه عصر ناصري و دوره ی مشروطيت، از سال 1306 تا 1309 ق حكومت زنجان را بر عهده داشت و در عمران و آباداني زنجان «ويران» كوشيد .(7) در سال 1309 ق. عبدالعلي ميرزا احتشامالملك (احتشام الدوله) با دادن پيشكشي به شاه و صدراعظم حكومت خمسه را تصاحب نمود.
گفته شد كه غبار با وجود اين كه در شعر و ادب سنت گرا بود، اما با مظاهر تمدن جديد از جمله روزنامه‌ها همدلي داشت و آن‌ها را براي تربيت مدني جامعه ضروري می‌شمرد. در همين راستا، او با انديشه گران و متفكران عصر قاجار نيز همدلي خود را عيان مي سازد. ازجمله در قصيده‌اي افكار و انديشه‌ها و آثار ميرزا ملكم خان ناظم الدوله را مي ستايد و از «الف و باي» اختراعي او تمجيد می‌کند. (ديوان، صص 142 – 143)
در ديوان غبار، انتقاد از برخي رجال و دولتيان نيز ديده می‌شود. جهت عمده ی انتقاد او خيلي ساده و قابل فهم است. رجال و دولتيان را به خاطر بي-توجهي به عمران و آباداني و وضع عمومي رعيت به انتقاد گرفته است. هرچند در پاره‌اي موارد برخي ملاحظات را نيز بايد منظور داشت. اما نكته مهم اين است كه انتقاد او از برخي افراد با قضاوت جامعه و تاريخ ايران درباره آن‌ها همخواني دارد، چنانكه در تمجيدها و ستايش‌های او نيز چنين است. حكومت ركن الدوله در شيراز و به ويژه حكومت احتشام الدوله عبدالعلي ميرزا در خمسه (زنجان) بارزترين انتقاد‌هاي او را موجب شده است. احتشام الدوله را به وبا تشبيه كرده كه وجود او مانند وبا زنجان و خمسه را گرفتار مصيبت و بدبختي ساخته است. (همان،ص، 165) اما اين قطعه انتقادي غبار از احتشام الدوله حاوي دو اشارت مهم تاريخي نيز هست كه خواننده مي بايست به آن توجه نمايد. اول اينكه، غبار اشاره دارد به شيوع و گسترش بيماري وبا در ايران؛ مي دانيم كه در دوره ی قاجار به دليل فقدان بهداشت عمومي، جامعه ی ايران چندين بار گرفتار وبا و طاعون گرديد كه بسياري را در شهرهاي مختلف به ورطه ی مرگ كشانيد. وباي مورد اشاره ميرزامحمدعلي خان مبشرالديوان، وباي معروفي است كه در سال 1309 ق. از بادكوبه به رشت رسيد و از آنجا به تهران و بسياري را به كام مرگ فرستاد .(8) در همين سال عبدالعلي ميرزا احتشام الدوله پسر فرهادميرزا معتمدالدوله با پيش كشي و رشوه حكومت زنجان را تصاحب نمود. احتشام الدوله با وجود بهره‌اي كه از ادب و شعر داشت، در ملكداري بي كفايت و نالايق بود(9) . غبار در قطعه انتقادي خود، انتصاب احتشام الدوله به حكومت زنجان را عين «وبا» مي داند كه اتفاقاً زنجان در اين تاريخ از وبا در امان مانده بود، اما قضا «احتشام الدوله را جاي وبا بر خمسه داد» ( ديوان، ص 165)
ديگر اشارت تاريخي او به جنگ جهانشاه خان امير افشار با احتشام الدوله برمي گردد. جهانشاه خان امير افشار از خوانين مقتدر و متنفد اواخر عصر ناصري تا آستانه ی تشكيل دولت پهلوي در خمسه بود و نقش مؤثري در تحولات ايران و منطقه در عصر مشروطيت و جنگ اول جهاني ايفا نمود .(10) امير افشار در اين جنگ كه در نزديكي‌هاي قيدار صورت گرفت، احتشام الدوله را شكست داد و دستگير ساخت و خفت و تحقيري خارج از اندازه متوجه او كرد. چيزي كه احتشام الدوله را براي هميشه از چشم دولت قاجار انداخت .(11)
غبار در چند قصيده اميرافشار و و مراتب كرم و وجود و بخشش او را مورد تمجيد قرار داده و نيز اقدامات او به ويژه ساخت مدرسه و مسجد در جوار مقبره قيدار نبي را بازگو كرده است .(12) (ديوان، صص 68، 115)
اما اوج انتقاد غبار از وضع عمومي كشور و ظلم و ستم دولتيان و ناصرالدين شاه و امین‌الدوله كه روزگاري غبار مدح او را گفته بود، همين قطعه‌اي است كه در آغاز مقاله آورده شد. اين قطعه آئينه ی تمام نماي اشتغال شاه به تفريح و شكار و بي خبري او از حال رعيتي است كه ظلم و ستم دولتيان دمار از روزگارشان درآورده و يك دم عوامل حكومتي از تاراج جان و مال آن‌ها بازنمي ايستند.(ديوان، ص169)
علاوه بر آنچه كه گفته شد، از برخي اشعار «غبار» آگاهي‌هايي از وضع عمومي ايران و به ويژه وضع پست خانه‌هاي ايران، كه خود شاعر خدمات ديواني خود را در آن دستگاه سپري می‌کرد، به دست مي آيد. خرابي اوضاع پست، وضع نابسامان حمل بارهاي پستي و نيز درآمد ناچيز در اين اشعار بازتاب يافته است. (ديوان، صص 118 – 119، 137 – 138، 177) غبار در انتقاد از وضع نابسامان جامعه ی ايران و خرابي اوضاع آرزوي مهاجرت نيز می‌کند. (همان، ص 119)
ديوان غبار كاشاني به عنوان يك متن ادبي سنتي، حاوي آگاهي‌هاي تاريخي نيز هست. در برخي متون ادبي نظم و نثر می‌توان آگاهي‌هايي يافت كه در ساير منابع تاريخي شايد يافت نشود. چنانكه گفته شد ديوان غبار كاشاني را از چند بعد می‌توان نگريست، شاعري سنت گرا كه با وجود مدايحي كه درباره ی ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه و رجالي نه چندان موجه و خوشنام مانند امين السطان دارد، با تجددگرايان و اصلاح طلبان همراه است و در ضمن ستايش از آن‌ها، به برخي اقدامات و انديشه‌هاي آنان، ولو به صورت يك اشارت، پرداخته است. با مطبوعات و روزنامه‌ها كه از ديد او از عوامل ترقي و تربيت مدني جامعه ی ايران هستند، همدلي و همراهي دارد و از مروجين و مشوقين روزنامه در فارس و زنجان است. انتقادهايي نيز از وضع اجتماعي و اقتصادي جامعه، وضع دستگاه اداري مخصوصاً وضع پست و رجال و دولتيان دارد و در ضمن آن‌ها به پاره‌اي نكات تاريخي ارزنده نيز اشاره        می‌کند و بر محقق است كه آن‌ها را به دقت ديده و بررسي كند. بعد ديگر اشعار غبار، اشعاري است كه درباره زنجان و خمسه و جهانشاه خان امير افشار و احتشام السلطنه و احتشام الدوله به عنوان حاكمان زنجان دارد. در ضمن اين اشعار، با وجود اشارات كوتاه و گذرا، آگاهي‌هاي تاريخي ارزنده‌اي نهفته است كه خواننده ی دقيق به آن‌ها پي خواهد برد. درنهايت اين كه ديوان غبار نه فقط يك متن ادبي، بلكه يك منبع تاريخي نيز می‌تواند تلقي  گردد.
نكته پاياني، تعليقات و توضيحات مصصح دانشمند و سخن دان و سخن سنج ديوان است كه در حدود 150 صفحه يادداشت و توضيح درباره ی زندگي غبار و پاره‌اي آگاهي‌ها در خصوص افراد و رجال دستگاه ناصري و مظفري را دربرمي گيرد  و نيز فهارس و اسناد و عكس‌ها و نامه‌ها كه به ديوان ضميمه شده است بر ارزش و غناي كتاب افزوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدعلي مبشرالديوان (غبار كاشاني)، كليات ديوان اشعار، مقدمه و تعليقات و فهارس از خسرو طغرل، زنجان، انتشارات دانش، 1388، ارجاع‌هاي داخل متن در پرانتز () همه به اين كتاب است.
  2. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ج اول، به كوشش ايرج افشار، تهران، اساطير، 1363، صص 398، 400.
  3. نامه مبشرالديوان به مدير روزنامه ثريا، در: روزنامه ثريا، «مكتوب از شيراز»، ش 12، 6 ژانويه 1899؛ به نقل از مقدمه مصصح ديوان غبار كاشاني، صص نوزده ـ بيست.
  4. براي آگاهي از شورش عبيدالله كُرد بنگريد به: نادر ميرزا، تاريخ و جغرافياي دارالسلطنه تبريز، مقدمه و تصحيح و تحشيه از غلامرضا طباطبائي مجد، تبريز، ستوده، 1373، صص 419 – 478؛ و براي تحليلي از چگونگي دست به دامن سپهسالار شدن ناصرالدين شاه در قضيه عبيدالله كرد بنگريد به: فريدون آدميت،، انديشه ترقي و حكومت قانون، عصر سپهسالار، تهران، خوارزمي، 1351، صص 466 – 473.
  5. خزانه سلطنتي چندان هم در اين زمان «پرزر»! نبود.
  6. مصصح دانشمند كتاب در تعليقات خود اشاره كرده‌اند كه غبار «اين قصيده را براي يحيي نامي ساخته است كه نمي دانم مراد از آن كيست؟» (ديوان، ص 233) به نظر می‌رسد مراد از يحيي، يحيي خان معتمدالملك برادر سپهسالار است كه در چند جا از او سخن رفته  است.
  7. رك: خاطرات احتشام السلطنه به كوشش سيدمحمدمهدي موسوي، تهران، زوار، 1367، صص 78 – 164.
  8. بنگريد به: هماناطق، مصيبت وبا و بلاي حكومت، تهران، گستره، 1358، صص 11 – 45.
  9. درباره ی احتشام الدوله بنگريد به: مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12، 13 و 14 هجري، ج دوم،تهران، زوار، 1371، صص 270 – 271.
  10. نگارنده بررسي همه جانبه‌اي از زنجان عصر مشروطه و احوال امير افشار را در دست دارد براي روشن ساختن برگ‌هايي از تاريخ اين مملكت كه مهجورو پنهان مانده است.
  11. داستان نبرد احتشام الدوله و امير افشار و حوادث بعد از آن را « باس خان پريشان افشار» از شاعران خمسه در اواخر عهد قاجار، به نظم كشيده است با عنوان «جهانشاه نامه» كه تصحيح انتقادي آن گوشه‌اي از وقايع تاريخي زنجان را روشن خواهد ساخت. و نيز رك: عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من يا تاريخ اجتماعي و اداري ايران در عصر قاجار، ج اول، تهران، زوار، 1371، صص 436 – 438؛ مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14، ج اول، تهران، زوار، 1371، ص 281 – 282 و محمد حسن خان اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات، به كوشش ايرج افشار، تهران، امير كبير، 1379، ص 820.
  12. به دستور امير افشار در پيرامون مقبره قيدار نبي مدرسه و مسجدي ساخته شد كه در سال 1319 ق. به اتمام رسيد. اين مسجد، مدت‌ها مسجد امير ناميده می‌شد و اكنون به مسجد جامع معروف است.

دكتر عباس قديمي قيداري، استادیار گروه تاریخ، دانشگاه تبریز

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 149 مهر138

هفته نامه تاریخ شفاهی ایران

 

گزارش کنفرانس انجمن بین المللی مطالعات قاجار سال 2011 (شاهزاده ها و درباریان قاجار)



همایش ایران عصر قاجار (چکیده مقالات)

 

 

این کنفرانس به طور مشترک با همکاری انجمن بین المللی مطالعات قاجار  و مؤسسه بین المللی تاریخ اجتماعی، جمعه و شنبه، 13 و 14 خرداد 1390( 3-4 ژانویه 2011) در آمستردام و لیدن برگزار شد. گزارش دو روز همایش، نام سخنرانان و چکیده مقالات در ادامه می آید:

اولین روز همایش در موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی در آمستردام و به مناسبت گشایش مرکز اسناد و مطالعات قاجار، برگزار شد. موضوع مورد بررسی در این بخش از همایش شاهزادگان و درباریان قاجار بود. در کنار این همایش مؤسسه تاریخ اجتماعی ویژه نامه ای با مقالاتی از لیلا دیبا، بهمن بیانی، بهمن فرمانفرمایان و ترجمه تاریخ عضدی از منوچهر اسکندری قاجار و شجره نامه هایی از فریدون برجسته به مناسبت سالگرد انتشار نشریه "مطالعات قاجار"  ارائه کرد.

دومین روز همایش در شهر لیدن (در فاصله 20 دقیقه ای ایستگاه قطار آمستردام) در موزه ملی عهد عتیق RMO)) برگزار شد. مراسم روز دوم که به بررسی سوابق فرهنگی دوک آلبرت هوتز(1930-1855)، کارآفرین فعال عصر قاجار از1873 تا 1903 اختصاص داشت، توسط مؤسسه بین المللی مطالعات قاجار و با همکاری موزه ملی عهد عتیق سازمان دهی شده بود. گفتنی است در کنار برنامه های روز دوم همایش موزه ملی عهد عتیق میزبان نمایشگاهی از آثار هنر  اسلامی بود.

نمایی از همایش

سخنرانان کنفرانس اولین روز همایش در آمستردام:

ایرج امینی: صدراعظم سرخورده - نگاهی به کارنامه صدراعظمی میرزا علی خان امین الدوله در دوره سلطنت مظفرالدین شاه قاجار
مارچلو چروتی: هیئت ایتالیایی و آلبوم مونتابون (یافته های جدید در یک آرشیو خصوصی)
منوچهر اسکندری قاجار: دربار قاجار و درباریان در تاریخ عضدی
فاطمه سودآور فرمانفرمایان: دربار قاجار و منابع مالی اش
ایرنه ناچکبیا: نگاهی به دربار سلطنتی تبریز توسط مترجم فرانسوی آگوست آندره دو نرسیه (1807-1808)
جنیفر اسکارس: ابوالحسن خان (1776-1846) و تأثیر تصویر بصری
ایوان سانتو: حمایت عباس میرزا از هنر: منابع جدید از مجارستان

دومین روز همایش در موزه ملی عهد عتیق لیدن:

فریدون برجسته وان والوایک وان دورن: سابقه خانوادگی و تجاری آلبرت هوتز
ترزه انگلبرت: زندگی و کار آلبرت هوتز
انک گرونولد: کلکسیون های هوتز در ورلدمیوزیوم (موزه قوم شناسی) روتردام
هرمان مائس: چندکلامی درباره شرایط و ملزومات حفظ و نگهداری مجموعه عکس های هوتز
هانس تیمرمانس: روابط تجاری بین ایران و هلند در عصر قاجار
آرنود ورولایک: مجموعه عکس های هوتز در کتابخانه دانشگاه لیدن
کورین وورمان: نقش آلبرت هوتز و عکاسان غربی در ایران عصر قاجار

خلاصه مقالات ارایه شده در روز نخست:
 
صدراعظم سرخورده: نگاهی به صدراعظمی میرزا علی خان امین الدوله در سلطنت مظفرالدین شاه قاجار: ایرج امینی پژوهشگر و محقق مستقل
چکیده: این مقاله پس از ارائه خلاصه ای درباره زندگی و کار امین الدوله، زندگی وی را از زمان انتصابش به عنوان صدراعظم تا زمان تبعید و مرگ در املاکش در سواحل دریای خزر مورد بررسی قرار می دهد.
 
ارتباط با ایرج امینی از این طریق میسر است:    
iradjamini@gmail.com

********
 هیئت ایتالیایی و آلبوم مونتابون (یافته های جدید از یک آرشیو خصوصی)
مارچلو چروتی یکی از نوادگان هیئت اعزامی ایتالیا به دربار ناصرالدین شاه است.
چکیده: این مقاله شامل مقدمه ای کوتاه درباره مارچلو چروتی و هیئت ایتالیایی است. پس از آن به بررسی نسخه ای از آلبوم مونتابن که در اختیار سخنران قرار دارد، می پردازد و تفاوت های آن با دیگر نسخه های موجود را بر می شمارد.  نمایش بعضی از اسناد در آرشیو مارچلو چروتی نیز از دیگر بخش های سخنرانی وی است. این اسناد عبارتند از:
• عکس منتشر نشده از جوزپه چنتوریونه دی گولیو نقاشی قله دماوند
• کارت ویزیت منتشر نشده مارکوس جاکومو دوریا در تجریش
• خاطراتی از سفر هیئت ایتالیایی از جلفا تا تهران و از تهران تا رشت (انزلی) که بخش بزرگی از آن منتشر نشده است.
• استوارنامه، پاسپورت و ...
• نقشه مورد استفاده هیئت ایتالیایی برای جغرافیایی منطقه
• سند کامل لیتوگرافی مارچلو چروتی به وسیله صنیع الملک
• پرچم ایتالیا مورد استفاده هیئت ایتالیایی (اولین پرچم ایتالیا که در آسیا برافراشته شده است.)
• و دیگر اسنادی که به هیئت ایتالیایی مربوط است.

ارتباط با مارچلو چروتی از این طریق میسر است: mar961@libero.it
 
********
                                                                       
 دربار قاجار و درباریان در تاریخ عضدی
منوچهر اسکندری قاجار رئیس انجمن بین المللی مطالعات قاجار استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه در کالج شهر سانتا باربارا کالیرنیاست.
چکیده: تاریخ عضدی یک سند منحصر به فرد در بسیاری از زمینه ها به شمار می رود. این کتاب بر اساس خاطرات شخصی در سال 1886 در دوران سلطنت ناصرالدین شاه تنظیم و نوشته شده است. تاریخ عضدی دوران سلطنت سه پادشاه نخست قاجار را دربرمی‏گیرد.و دربردارندۀ مشاهدات عینی از اهالی اندرونی دربار فتحعلی شاه و زندگی شخصی او از دید کسی است که امتیاز دسترسی خاص به شاه و اندرونی داشته است. دومین دلیل منحصر به فرد بودن تاریخ عضدی نکاتی است که سلطان احمد میرزا آنها را در خلال سطور این کتاب برجسته کرده است. برای مثال نقش و اهمیت زنان در دربار: از مهد علیا مادر فتحعلی شاه تا طاووس خانوم- "تاج الدوله" همسر مورد علاقه فتحعلی شاه، شاه بیگم خانوم"ضیاء السلطنه" هفتمین دختر فتحعلی شاه که هم‏صحبت محبوب پدر و محرم اسرار و منشی وی نیز بوده است. البته این نام تنها سه تن از آن هاست. دست آخر آنکه، تاریخ عضدی همچنین مدرک با ارزشی دربارۀ اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی اوایل عصر قاجار و دربار آن دوره است که امروزه نیز همچنان در آداب و رسوم ایرانیان ادامه دارند. مواردی چون آداب نماز، شیوه برپایی جشن نوروز، تشریفات خانوادگی و رسمی، خاستگاه غذاها، واژه ها، گفته ها و ....
این مقاله بخش های مورد علاقه مترجم از تاریخ عضدی را بطور خاص مورد توجه قرار داده است.

ارتباط با منوچهر اسکندری قدر از این طریق میسر است:  president@qajarstudies.org 
                                                            
********
 دربار قاجار و حامیان مالی اش 
فاطمه سودآور فرمانفرمایان پژوهشگر و محققی مستقل است.
چکیده: در اقتصاد پیش-مدرن عصر قاجار، بیشتر روش‏های قرون وسطایی و ناکارآمد برای تأمین مالی دربار، کشور و نیازها آنها مورد استفاده قرار می گرفت. در حالیکه استفاده از ابزارهایی مانند مالیات بر زمین و مداخل به شکل قابل توجهی در گزارش های پراکنده ثبت شده است، دیگر روش های تأمین مالی از قلم افتاده اند. در این میان دسترسی به آرشیوهای خانوادگی و ملی زمینه ای شد تا افرادی که احتمالا به عنوان "صرافان" دربار منسوب بودند، شناخته شوند.
مسلما سرشناس ترین چهره ها از این عده دو نفر با نام ملک التجار ممالک محروسه ایران بوده اند که احتیاجات دربار را از زمان مرگ عباس میرزا تا پایان سلطنت ناصرالدین شاه تأمین می کردند، و در عوض از ارتباطات ویژه خود به صورت غیرمستقیم سود می بردند. علی رغم فراز و نشیب های اجتناب ناپذیر، این افراد در رفع نیازهای مالی دربار و به اصطلاح آب ریختن به چرخ آسیاب دستگاه دربار نقش اساسی داشتند. البته این افراد اغلب اوقات نقشی فراتر از یک حامی مالی داشتند و در اداره امور دولتی، جشن ها، سیاسی و حتی مسائل شخصی [درباریان] دخالت داشتند.
این مقاله تلاش می کند تا مکانیسم بوالهوسی های صرافان را از طریق مطالعه موردی دو ملک التجار ممالک محروسه ایران که در واقع پدر و پسر هستند (البته این ملک التجارها را نباید با نوع استانی آن اشتباه گرفته شوند) نشان دهد ، و ضمن آن، به بیان روابط پیچیده ای که معمولا فهمیده نمی شوند و نیز جامعۀ پیچیده آن زمان را که آشکارا در جستجوی پیشرفت و حرکت رو به جلو بوده، نشان دهد. نقش نیمه رسمی اما حیاتی این افراد گاه بد فهمیده می شد و در نهایت نیز با بدگویی کسانی که نتوانسته بودند خودشان را با تغییرات زمانه وفق دهند و یا نخستین گام ها در جهت جدید را بردارند، روبروشدند. در کشاکش جنگ میان روش های جدید و قدیمی، تلاش برای وفق دادن سنتی ها و متجددان در فضای همزیستی نامساعدی که وجود داشت اغلب در کوتاه مدت به بن بست می رسید. در دراز مدت نیز، این صرافان در میان معدود عناصر ابزاری بودند که، البته به شکلی همچنان بسیار ناقص، راه متفاوتی را به نسلهای بعدی که هنوز هم با مفاهیم سنت و تجدد دست به گریبان هستند، نشان دادند.
ارتباط با فاطمه سودآور فرمانفرمایان از این طریق میسر است: 
fsoudavar@aol.com

********
 
 نگاهی به دربار سلطنتی تبریز توسط مترجم فرانسوی آگوست آندره دو نرسیه (1808-1807)
ایرنه ناچکبیا، دانشگاه دولتی ایلیا (تفلیس، گرجستان) دپارتمان شرق شناسی تاریخ مدرن و اوایل دوران مدرن خاورمیانه.

چکیده: در آرشیو وزارت امور خارجه فرانسه دست نوشته ای تحت عنوان اسنادی درباره شاهزاده های دربار سلطنتی تبریز (Notice sur les personnages plus distingués de la cour de Tauris AMFAE, MD/Perse, vol. 7, doc. 41) وجود دارد. تاریخ این نسخه مربوط به 27 خرداد 1187 شمسی ( 17 ژانویه 1808) است و توسط آگوست آندره دو نرسیه که در فاصله سال های 1807 تا 1809 دومین مترجم وزیرمختار فرانسه در ایران، ژنرال گاردان، بوده به امضا رسیده است. آگوس  آندره دو نرسیه به عنوان مترجم کاپیتان آگوست دو بنتم لو فورت، از تیر تا آبان 1186 (جولای 1807 تا نوامبر همان سال) در ملازمت ولیعهد، عباس میرزا بوده است. این اسناد به 8 زیربخش تقسیم می شود که بر اساس برداشت نرسیه و اطلاعاتی که وی در زمینه های مختلف جمع آوری می کرده، نوشته شده اند. در این اسناد مترجم فرانسوی تصویر بسیار واضحی از ولیعهد و درباریانش ارائه داده و در واقع نگارخانه ای از این چهره ها خلق کرده است.
ارتباط با ایرنه ناچکبیا از این طریق میسر است: 
irnat@hotmail.com 
 
********
 
 ابوالحسن خان شیرازی (1846-1776) و تأثیر تصویر بصری
جنیفر اسکارس فارغ التحصیل تاریخ خاو نزدیک از یونیورسیتی کالج لندن، مسئول بخش فرهنگ خاورمیانه، در مجموعه موزه های ملی اسکاتلند است. وی به عنوان سخنران افتخاری از دانشکده طراحی کالج جوردان استون دانکن در دانشگاه داندی اسکاتلند در این همایش شرکت کرده است.
چکیده: میرزا ابوالحسن خان شیرازی(1846-1776) هم صحنه سیاسی قاجار و بریتانیا شناخته شده بود. او در دربار فتحعلی شاه قاجار(1834-1797م) (1213-1176ش) بیشتر درگیر سیاست خارجی بود و سرانجام از سال1203ش (1824م) تا 1212ش (1834م)  وزیر خارجه بود. بنابراین وی به ناگزیر در اوایل قرن 19م در شرایط بغرنج ناشی از دخالت های بریتانیا، فرانسه و روسیه در امور ایران نقش عمده داشت. انتصاب وی به عنوان سفیر ایران در دربار جرج سوم، پادشاه انگلیس (سلطنت 1820-1760م) باعث شد او دو بار به بریتانیا سفر کند. اولین سفر وی  از سال 1809 تا 1810م و دومین سفر از سال 1819تا 1820م طول کشید. اگرچه وی رسماً توسط جورج سوم پذیرفته شد، ولی از آنجا که پادشاه پیر و فرتوت بود، مسئولیت سرگرم کردن میرزا ابوالحسن خان به عهده پسرش، ولیعهد و پادشاه آتی جورج چهارم (سلطنت 1830-1820م) گذاشته شد. محدوده علایقو دوستان ولیعهد بریتانیا پیچیده و بیشتر شامل علایق فرهنگی و خوشگذرانی هایی از این دست بود و به زودی منجر به آشنایی میرزا با جامعه لندن شد و در آنجا نزاکت، جذابیت، زیبایی و نیز لباس های فاخر میرزا باعث شد که به گرمی در آنجا پذیرفته شود. تعداد زیاد مجله ها، نامه ها، مقالات روزنامه ها و ... که از آن موقع باقی مانده اند نشانه موفقیت وی هستند. البته میرزا خود نیز جزئیات اولین سفرش را که مجموعه ای از مشاهدات زیرکانه و کنجکاویهایش درباره جامعه آن روز بریتانیا است ثبت کرده است. جامعه ای ناشناخته که میرزا خودش را به سرعت با آن وفق داده است. وی همچنین توسط بعضی از ماهرترین هنرمندان دربار لندن- مانند سر توماس لورنس (1830-1769م) به تصویر کشیده شده است. نقاشی لورنس از میرزا در سال 1810م به خوبی جاه و شأن میرزا را نشان می دهد. آگاهی میرزا از اهمیت اسناد تصویری و آمادگی وی برای حاضر شدن در برابر یک نقاش انگلیسی باعث تشویق به کشیده شن نقاشی های پرتره در دربار فتحعلی شاه به طور همزمان گردید. این امر منجر به خلق تصاویر مجلل و رنگارنگی از پادشاه و درباریانیش شد. آنچه من از سفرهای میرزا ابوالحسن ارائه می کنم شامل بحثی درباره تأثیر و محتوای پرتره های رسمی در سنتهای اروپا و ایران است.
ارتباط با جنیفر اسکارس از این طریق میسر است:
jennifer@scarce.abelgratis.co.uk 

********

حمایت عباس میرزا از هنر :{با استناد به} منابع جدید از مجارستان
ایوان سانتو استادیار تاریخ و هنر ایران در دپارتمان مطالعات ایران دانشگاه علوم اوتووس لونارد بوداپست است. وی همچنین به عنوان محقق با دپارتمان مطالعات ایران در فرهنگستان علوم اتریش (وین) همکاری می کند.

چکیده: برگزاری همزمان نمایشگاه صنعتگران در دوراهی: هنرمندان ایرانی عصر قاجار (1925-1786م)، (1165-1304ش) که در موزه هنرهای کاربردی بوداپست با کنفرانس حاضر، برای اولین بار فرصتی برای ارزیابی کامل آثار هنری قاجار در مجارستان فراهم کرده است. این آثارهنری تقریبا انواع هنرهای ایرانی از دست نوشته ها گرفته تا سرامیک، طلسم و عکس را شامل می شود. در حالی که اغلب آثار ارائه شده با سلیقه مشتریان طبقه متوسط شهری تطابق دارد، نمونه های منتشر نشده نیز از هنر دربار قاجار وجود دارد. به طور مشخص گروهی از آثار درباری مربوط به دربار عباس میرزا (1833-1797م) در تبریز است. از جمله نقاشی های یادگاری و ادوات جنگی که مجموعه ای ناهمگون را به وجود آورده که به نظر می رسد حضور آنها در مجارستان نیز در موقعیت های جداگانه و غیرمربوط به یکدیگر رخ داده است. با این حال اگر آنها را با هم ببینیم، این اشیاء نوع اندیشه ولیعهد برای حمایت از هنر را نشان می دهند.
ارتباط با ایوان سانتو از این طریق میسر است:
szanto.ivan@btk.elte.hu و  ivan.szanto@oeaw.ac.at
 
منبع:
http://www.qajarstudies.org/abstractsamsterdamleiden2011.html

هفته نامه تاریخ شفاهی

ترجمه: صفا صهری

همایش ایران عصر قاجار



 

 

همایش ایران عصر قاجار و گشایش مرکز اسناد قاجار در موسسه بین المللی تاریخ اجتماعی

انجمن بین‌‌المللی مطالعات قاجار با همکاری موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی (IISH) یازدهمین همایش مطالعات قاجار را در 13 و 14 خرداد 1390 (3و 4 ژوئن 2011) برگزار می‌کند.
اولین روز همایش در موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی در آمستردام، و به مناسبت گشایش مرکز اسناد و مطالعات قاجاری، برگزار خواهد شد. موضوع مورد بررسی در این بخش از همایش شاهزادگان و درباریان قاجار است.
روز دوم همایش در موزه ملی عهد عتیق در لیدن برگزار می‌شود. در این روز سوابق فرهنگی دوک آلبرت هوتز(1930-1855)، کارآفرین فعال عصر قاجار از1873 تا 1903، بررسی می‌شود.

این بخش از همایش توسط انجمن بین‌المللی مطالعات قاجار و با همکاری موزه ملی عهد عتیق لیدن (RMO: Rijksmuseum van Oudheden) سازمان‌دهی شده است. در کنار برنامه همایش این روز، نمایشگاه هنر اسلامی در موزه ملی عهد عتیق آمستردام در لیدن برگزار خواهد شد.

برای اطلاعات بیشتر با تورج اتابکی (
tat@iisg.nl)، رئیس بخش آسیای مرکزی و خاورمیانه موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی (IISH) تماس بگیرید.

ترجمه: جیران گاهان

منبع: موسسه بین المللی تاریخ اجتماعی
هفته نامه تاریخ شفاهی

قاجاریه از منظری نو/نگاهی به کتاب جنگ و صلح در ایران دوره قاجار

 
جنگ و صلح در ایران دوره قاجار
تاریخ ایرانی- سیاوش سرقینی: «مشکل اصلی قاجاریه این بود که نیروی دریایی نداشت و هرچه از انگلیسی‌ها کشتی به قرض می‌خواست آن‌ها از بیم آنکه ایران مزاحم بحرین شود جواب سربالا می‌دادند...»

لارنس پاتر/ متن کتاب

 

گزافه نیست اگر بگوییم بسیاری از کتاب‌ها و مقاله‌های تاریخی- تحلیلی موجود دربارهٔ فراز و نشیب دوران قاجار، بیش از آنکه با نگاهی ژرف و موشکافانه به رویداد‌های عصر قاجار پرداخته باشند، تنها بیانگر سرگذشت سلسله‌ای هستند که گویا شاهانش با آزمندی، هرزگی و بی‌کفایتی خود سبب عقب‌ماندگی و وابستگی کشور به بیگانگان شده‌اند و بدین ترتیب برخی مسائل، همچون فرض ناتوانیشان در نگهبانی از مرز‌ها و شکست‌های نظامی، کمتر مورد سنجش و بررسی قرار گرفته است. البته به یاد داشته باشیم که این دیدگاه‌ها در حقیقت بازتاب‌نگر بسیاری از شاهدان وقایع - اگرنه همهٔ آن‌ها - در‌‌ همان دوران است؛ دیپلمات‌ها، مسافران، ارتشی‌ها و تاجرانی که نمایندگان یا شهروندان ابردولت‌ها بودند و جنگ‌ها و آشوب‌ها و قیام‌ها را از زاویهٔ دید خارجی و به ویژه اروپایی می‌دیدند.

 

وانگهی از سوی دیگر با پایان گرفتن دورهٔ قاجار‌ها قلم در دست پهلوی‌ها افتاد و آن‌ها نیز همچون سلسله‌های پیروزمند پیشین برای افزودن شهرت خویش، اسناد و مدارک را پنهان کردند تا در سایهٔ سکوت، دستاوردهای خود را بس نوین و برجسته‌تر جلوه دهند. حال آنکه می‌دانیم نخستین موج اندیشه‌های نوگرا سال‌ها پیش از روی کار آمدن پهلوی‌ها به ایران رسیده بود. روایت‌های مدرن میهن، دولت، ملت و قانون و دگرگونی در ساختار حکومت و ارتش و نیز پیدایش جریان‌های نوین فکری و فرهنگی، همگی محصول فضای سیاسی و اجتماعی عصر قاجار بود که در ‌‌نهایت به سر برآوردن جنبش مشروطه‌خواهی انجامید. از این رو دوران قاجار کم و بیش چهرهٔ وانمودی و رمزآلودش را نگاه داشته و هنوز به عنوان بخش بکر و دست نخورده‌ای از تاریخ ایران باقی مانده است. ولی در پی سرنگونی خاندان پهلوی، پرده‌های سکوت فرو افتاد و گنجینه‌های ارزشمندی از اسناد و اشیا و تصاویر در بایگانی‌های دربار و کتابخانه‌ها، نه تنها در ایران، که در کشورهایی چون گرجستان و روسیه به دست آمد و داده‌های تاریخی از نو تفسیر شدند. گروه‌ها و انجمن‌های پژوهشی گوناگونی برای همین منظور در داخل و خارج شکل گرفتند و در نتیجه طی دو دههٔ اخیر میزان توجه پژوهشگران نسبت به دوران قاجار روز به روز افزایش یافت.

 

کتاب «جنگ و صلح در ایران دورهٔ قاجار و پیامدهای آن در گذشته و اکنون» در بردارندهٔ مجموعه مقالاتی ‌است به قلم تعدادی از سرشناس‌ترین پژوهشگران غربی و ایرانی تاریخ ایران از جمله ونسا مارتین، استفانی کرونین، پیتر ایوری، لارنس پا‌تر، ریچارد اسکوفیل، علی قیصری، منوچهر اسکندری قاجار، منصوره اتحادیه و... که در دو بخش جنگ و صلح گنجانده شده است و با نگاهی نو، ضمن بررسی تاریخ پر پیچ و خم قاجار، تلاش می‌کند نمایی از دولت ایران به دست دهد که شاید به گونه‌ای شگفت‌انگیز، دست‌کم از دو جنبهٔ موقعیت ژئوپولیتیکی و مدیریت منابع و انرژی، قابل مقایسه با جهان امروز باشد. دولت پیچیده‌ای که در هیاهوی کشمکش‌های ارضی سرنوشت‌ساز معروف به «بازی بزرگ» میان ابرقدرت‌های جهان یک چشم به شرق سنتی داشت و چشم دیگر به غرب نو دوخته بود. گرچه در بسیاری از کتاب‌ها مسائلی چون تاثیر نقش روحانیت به عنوان یکی از بازیگران مهم در ایران عهد قاجار مورد مطالعه قرار گرفته ولی مقولهٔ جنگ و ادارهٔ کشور در زمان صلح و پیامدهای این دو به شکل عجیبی از قلم افتاده است.

 

تجدیدنظرطلبی تاریخی به نقل از کتاب می‌تواند هم خطرناک باشد و هم راهگشا. چرا که در بازاندیشی و بازسنجی تاریخ، پژوهشگران معنی‌های تازه‌ای به رخدادهای گذشته می‌دهند که زاویهٔ دید شاهدان عینی را نقض می‌کند. «با این حال بدون بهره‌برداری از فاصلهٔ زمانی و مقایسهٔ بین فرهنگی و توجه به بسترهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای فهم بهتر انگیزه‌ها و شیوه‌های افراد و دولت‌ها، تاریخ فقیر می‌ماند و درس‌های روشن و درستی برای امروز نمی‌توان از آن گرفت.» این گونه رویکرد نسبت به گذشته خوانش متفاوتی از تاریخ بدست می‌دهد و بحث‌های تازه‌ای مطرح می‌کند که غلظت سیاسی موجود در آثار پیشین را کاهش می‌دهد. برای نمونه می‌توان اشاره‌ای داشت به مقاله‌ی منوچهر اسکندری قاجار با عنوان «نه راه پیش و نه راه پس: تنگناهای سیاسی ایران در اوایل دوران قاجار» که به آن بزرگ‌ترین لکهٔ سیاه در کارنامهٔ قاجاریه می‌پردازد: ادعای ناتوانی آن‌ها در حفظ تمامیت ارضی کشور که موجب واگذاری بخش‌های بزرگی از خاک ایران به روسیه و عثمانی (و انگلیس در افغانستان) شد. جالب است که در بازنگری دورهٔ حساسی که عهدنامهٔ ترکمانچای را به بار آورد، نویسنده چگونگی تصمیم‌گیری حکومت با حساب سود و زیان را بررسی می‌کند و تحلیلش را در چارچوب نظریهٔ تصمیم‌سازی بر پایهٔ منطق و احتمال و نیز تصمیم‌گیری عقلانی که مورد تاکید مکتب‌های واقع‌گرایی و نوواقع‌گرایی در علوم سیاسی است، جای می‌دهد. سپس با تغییر زاویهٔ دید به گزینه‌های پیش روی حکومت پرداخته و به نتیجه‌های تکان دهنده‌ای می‌رسد که الگویی متفاوت برای فهم و درک سیر وقایع عرضه می‌کند.

 

به طور کلی هدف تمامی مقاله‌های گرد آمده در کتاب حاضر، تعمیق آگاهی از عصر مهمی در تاریخ ایران است و به خوبی نشان می‌دهند که نباید فساد و سوء مدیریت را تنها شناسه‌های دوران قاجار به شمار آورد. نیز نکاتی را پیش می‌کشند که برای فهم «بازی بزرگ» و نه تنها رابطهٔ حکومت بلکه رابطهٔ مردم با فشارهای اقتصادی و سیاسی و محلی که ایران در آن زمان حساس با آن‌ها رو به رو بود ضرورت دارد. چنان که ونسا مارتین به تاثیر همکاری شبکه‌های اجتماعی با حکومت در مورد یک اختلاف مرزی می‌پردازد. همچنین مقایسهٔ موقعیت ژئوپولیتیک ایران امروز با ایران دوران قاجار از ویژگی‌های دیگر این کتاب است و بررسی نظایر امروزی وقایع مربوط به «بازی بزرگ» بسیار جالب توجه است و نشان می‌هد صفات ممیز یک دیار یا ملت چگونه می‌تواند در فواصل زمانی بعید تاثیر یکسان در واکنش‌ها نسبت به رویداد‌ها بگذارد.

 

مجموعه مقالات "جنگ و صلح" زیرنظر رکسانه فرمانفرماییان و با ترجمه‌ حسن افشار از نشر مرکز منتشر شده و در اختیار علاقمندان به تاریخ معاصر و به خصوص تحولات دوران قاجار قرار دارد. این مجموعه شامل ۹ مقاله از ۹ نویسنده و یک پیشگفتار به قلم پیتر ایوری است.

منبع: تاریخ ایرانی