سیزده به در جشن زنانه

 متن گفت و گو با استاد رضا مرادی غیاث آبادی

چرا از عبارت جالب «جشن زنانه» نام ببردید، ابتدا در باره این احتمال توضیح دهید.

شواهد مردم‌نگاری و منابع مکتوب در یکی- دو سده پیشین، جای تردید کمی در این باره می‌گذارد. ادوارد پولاک، پزشک اتریشی ناصرالدین‌شاه و معلم مدرسه دارالفنون در سفرنامه خود به سال ۱۲۴۳ خورشیدی (۱۸۶۵ میلادی) گزارش کرده است که زنان تهرانی در روز سیزده‌بدر به آیینی کهن به دشت و صحرا می‌روند و دولت وقت برای جلوگیری از اینکار، عوارضی وضع کرده و مبلغی از زنان دریافت می‌کند. ماری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا در ایران در سفرنامه خود به سال ۱۲۲۸ خورشیدی (۱۸۵۰ میلادی) نقل کرده است که زنان برای سیزده‌بدر به سنت قدیم به باغ سفارتخانه بریتانیا می‌آیند و بجز باغبان‌ها، هیچ مرد دیگری در آنجا نیست. همچنین قهرمان میرزا عین‌السلطنه در روزنامه خاطرات خود شرح می‌دهد که هنگام عزیمت به شمیران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری) دیده است که زنان به سیزده‌بدر آمده بودند و سبزی‌های صحرایی را می‌چیدند در حالیکه مردان به زراعت رفته بودند.

بجز اسناد مکتوب، توجه به باورهای مردم‌شناختی نیز از زنانه بودن سیزده‌بدر حکایت می‌کند. در افغانستان، روز سوم و یا سیزدهم فروردین را «نوروز زنان» می‌نامند. در آسیای میانه و نواحی ورارود، برخی از روزهای نوروزی به «هوروزا» ایزدبانوی سغدی آب‌ها وابسته است و زنان برای بزرگداشت او به دشت و طبیعت می‌روند. در بسیاری نواحی، مراسم فال‌گیری سیزده‌بدر، منحصراً بدست زنان انجام می‌شود. در سنگسرِ سمنان، زنان آش مخصوصی به مناسبت این روز می‌پزند. در میان ارامنه فریدن، تازه‌عروسان با جامه اَروسی (عروسی) خود در مراسم حاضر می‌شوند. در سنگسر و نیز در تبرستان و مازندران، پسران جوان به نامزدها و دلداده‌های خود هدیه‌هایی پیشکش می‌کنند. همه این شواهد که بطور خلاصه گفته آمد، بر زنانه بودن جشن سیزده‌بدر دلالت می‌کنند که بعدها مردان نیز خود را از آن بی‌بهره نکرده‌اند. (البته امیدوارم این سخنان موجب نشود که خانم‌های گرامی، پس از نوروز و اسفندگان، در انتظار هدیه دیگری باشند که دیگر از توان ما خارج است.)

چرا این مراسم در روز سیزدهم فروردین برگزار می‌شود؟

بسیاری از آیین‌های ملی در سرزمین‌های ایرانی، به شیوه‌های گوناگون و در زمان‌های مختلفی برگزار می‌شود. اما از آنجا که شیوه رایج در تهران، بیشتر در رسانه‌ها بازتاب می‌یابد، تصور می‌شود که همین شیوه در همه‌جا و در میان همه مردمان روایی دارد. برای نمونه، افزودن ماهی سرخ به سفره هفت‌سین، ابتکار ناهنجاری بود که سوداگران در تهران رواج دادند و به لطف تلویزیون، در شهرهای بزرگ هم فراگیر شد. در بسیاری از شهرها و روستاهای دورافتاده که به امواج مخرب تلویزیون دسترسی نداشته‌اند، چنین بدعتی کاملاً ناشناخته است و آیین‌های ایرانی که پیوندی عمیق با پاسداشت زیست‌بوم و گرامیداشت همه موجودات هستی دارد، هیچ ارتباطی با چنین قتل‌عام گسترده‌ای ندارند.

هر چند فراگیرترین شکل برگزاری این جشن در سیزدهمین فروردین‌ماه است اما گونه‌های دیگری از آن نیز شناخته شده است. در برخی نواحی استان سمنان، خوزستان و بختیاری، در چهاردهم فروردین و به نام «چارده‌بدر» برگزار می‌شود. در باختر افغانستان، در نخستین چارشنبه سال و در نواحی استان کرمان در نخستین شنبه سال نو انجام می‌شود. هم‌میهنان ارمنی در سیزدهمین روز ژانویه، و ارمنیان فریدن اصفهان در سیزدهم ماه فوریه چنین جشنی را با نام «دِرِنـدِز» یا «دریانداراج» برگزار می‌کنند. البته روحانیت مسیحی برای این آیین کهن، توجیهی دینی نیز پدید آورده و سیزدهم ژانویه را روز نامگذاری عیسی نامیده است. مراسم روز «کیپور» در نزد یهودیان نیز شباهت‌هایی با سیزده‌بدر دارد. برگزاری سیزده‌بدر در سیزدهمین روز ماه قمری صفر نیز در نواحی گوناگون و در منابع مکتوب سده‌های اخیر دیده شده است. همچنین از گفتارهای ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه چنین برمی‌آید که گویا در زمان او، آیینی شبیه به سیزده‌بدر در ششم فروردین ماه برگزار می‌شده است.

به گمان من، وظیفه پژوهشگران و رسانه‌ها است که در شرح و گزارش آیین‌های ملی، تنها به شیوه رایج در تهران، بسنده نکنند و آنرا گونه اصیل و باستانی هر آیینی ندانند. وظیفه بزرگ ما برای دوری جستن از تفرقه‌های قومی و ایجاد همبستگی ملی، توجه و احترام به تمامی شیوه‌های گوناگون برگزاری آیین‌های ایرانی در همه سرزمین‌ها و بازگو نمودن آنها است. شاید کوتاهی‌های رسانه‌های دولتی و تلویزیون داخلی ایران در این زمینه توجیه‌پذیر باشد، اما برای دوستداران و دلسوزان فرهنگ ایران، بخشودنی نیست.

قدمت سیزده‌بدر چقدر است؟

برای بررسی دیرینگی جشن سیزده‌بدر، ما با یک خلأ درازمدت در منابع و اسناد مکتوب روبرو هستیم. از همین روی، برخی پژوهشگران بر این گمانند که این جشن دیرینگی‌ای بیش از یک یا دو سده ندارد. تمامی منابع مکتوبی که به گزارش صریح سیزده‌بدر (در فروردین یا صفر) پرداخته‌اند، متعلق به عصر قاجاریه هستند. اما دو شاهد دیگر نشان‌دهنده دیرینگی بسیار زیاد این جشن است. یکی آیین‌های بسیار گسترش‌یافته و متنوع و گوناگون سیزده‌بدر است که بر پایه قواعد مردم‌شناسانه و فرهنگ عامه، هر چقدر دامنه گسترش باوری فراخ‌تر و شیوه‌های برگزاری آن متفاوت‌تر باشد، نشان‌دهنده دیرینگی بیشتر آن است. و دیگری، مراسم مشابه‌ای است که بموجب کتیبه‌های باستانی سومری و بابلی (اکدی) از آن آگاهی داریم. بموجب این گزارش‌های مکتوب، آیین‌های سال نو در سومر با نام «زَگموگ» و در بابل با نام «اَکیتو»، دوازده روز به درازا می‌کشیده و در روز سیزدهم جشنی در آغوش طبیعت می‌آراسته‌اند. بدین ترتیب تصور می‌شود که سیزده‌بدر دارای سابقه‌ای دستکم چهارهزار ساله است.

چه ارتباطی بین این جشن و عدد سیزده و نحسی آن وجود دارد؟

در باورهای ایرانی هر یک از روزهای ماه خورشیدی از آنِ یکی از ایزدان و مینویان است و تمامی روزهای سال خجسته و فرخنده هستند. نحس بودن عدد سیزده، ارتباطی با فرهنگ ایرانی ندارد و متعلق به جوامع غربی و اروپایی است و پس از آشنایی و گسترش روابط ایرانیان با اروپاییان از عصر صفوی به بعد، به ایران راه یافته است. می‌دانیم که باور به نحس بودن عدد سیزده، علیرغم پیشرفت‌های همه‌جانبه علمی و تکنولوژیکی هنوز هم عمیقاً در غرب متداول است و ایرانیان با اینکه سخنان فراوانی در باره نحس بودن عدد سیزده را شنیده‌اند، اما می‌دانیم که چنین باوری در نزد عموم مردم رواج گسترده ندارد و اگر دائماً در رسانه‌ها تبلیغ نشود، خواهیم دید که چنین اعتقادی کمتر از زبان مردم شنیده می‌شود.

اما از سوی دیگر، عدد سیزده در نزد ایرانیان و جوامع کهن، بخاطر خاصیت بخش‌ناپذیری آن، عددی «بد قلق» دانسته می‌شده است. در حالیکه عدد دوازده از قابلیت بخش‌پذیری بسیار بالایی برخوردار بوده و به پنج مقسوم کامل و چهار مقسوم با خارج قسمت غیر گنگ، قابل تقسیم است. البته سخن در باره ویژگی‌های خاص و جالب اعدادی همچون سه، پنج، هفت، دوازده، سی، چهل، هفتاد و دو، بسیار است که باید در فرصت دیگری به آنها پرداخت.

اما انتخاب سیزده برای این جشن ایرانیان، نه به دلیل نحس بودن آن، بلکه از آن روی است که روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری‌های ایرانی از آن ایزد «تیشتَـر»، ایزد آورنده باران و سال خوب، است. (در گاهشماری سیستانی «تیرکیانوا»، در سغدی «تیشیج»، در خوارزمی «چیریج») ایرانیان این روز را برای خجستگی بسیار آن انتخاب کرده‌اند و اینکه در برخی نواحی نیز که سیزده‌بدر را در روز چارشنبه برگزار می‌کنند هم به همین سبب بوده است. چرا که روز چارشنبه‌ در ایران باستان با نام «تیشتَر شید» شناخته می‌شده و در نتیجه پیوندی میان چارشنبه و روز سیزدهم وجود دارد.

دلیل برگزاری سیزده‌بدر چیست؟

سیزده‌بدر، سه دلیل شناخته‌شده دارد. یکی اینکه آخرین روز جشن‌های نوروزی است و همانگونه که پیش از این گفته شد، سابقه‌ای دستکم چهار هزار ساله دارد. دلیل دوم در اینست که در این روز عملاً نیمسال دوم زراعی آغاز می‌شده است. سومین دلیل چنین است که سیزدهم فروردین، نخستین «تیشتر روز» سال است. در این روز، مردمان ایرانی برای نیایش و گرامیداشت تیشتر، ایزد باران‌آور و نوید‌بخش سال نیک، به کشتزارها و مزارع خود می‌رفته و در زمین تازه‌روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل‌ها و گیاهان صحرایی، به شادی و ترانه‌سرایی و پایکوبی می‌پرداخته‌اند و از گردآوری سبزه‌های صحرایی و پختن آش و خوراکی‌های ویژه (در افغانستان به نام «آش ابودُردا») غافل نمی‌شدند. به سخن دیگر، سیزده‌بدر از نسخه‌های جشن‌های تیرگان و آبریزگان است.

گویا نشانه‌هایی از بعضی روابط آزاد و خارج از عرف یا ازدواج مقدس در سیزده‌بدر وجود داشته است؟

این خاص سیزده‌بدر نبوده و عموما مربوط به آیین‌های نوزایی طبیعت است که از ابتدای اسفندماه آغاز می‌شده و با تفاوت‌هایی در زمان و شیوه‌ها، در سراسر آسیای غربی رواج داشته است. فعلا زمان مناسبی برای این بحث نیست.

اگر سیزده‌بدر با نخستین تیشتر روز سال ارتباط دارد، در موقعی که آغاز سال در مبدأ دیگری بوده، بازهم این جشن برگزار می‌شده است؟

ما از برگزاری آیین‌هایی مشابه با سیزده‌بدر بر بنیاد گاهشماری‌های دیگر آگاهی داریم. جشن تیرگان در سیزدهمین روز تابستان، بازمانده نخستین تیشتر روز سال در کهن‌ترین گاهشماری شناخته‌شده ایرانی، یعنی گاهشماری گاهنباری است که در آن سال، از ابتدای تابستان آغاز می‌شده است. آیین قالیشویان اردهال کاشان در سیزدهمین روز پاییز (امروزه در دومین آدینه مهرماه) بازمانده جشن ستایش و نیایشی برای این ایزد بزرگ ایرانیان است و می‌دانیم علیرغم اینکه به این آیین رنگ مذهبی داده‌اند، اما هنوز هم پیوندی ژرف با مراسم نیایش آب و آب‌بازی تیرگانی دارد و تنها مراسم مذهبی است که با گاهشماری خورشیدی سنجیده می‌شود. هم‌میهنان گیلانی و مازندرانی بر بنیاد گاهشماری کهن دیلمی و طبری، آیین‌هایی شبیه به این را در سیزدهمین روز تیرماه خود (برابر با بیست و هفتم و دوازدهم آبان‌ماه) به نام‌های «گالشی جشن» و «تیر ماه سینزده» (sinzdah)  انجام می‌دهند. اما سیزدهمین روز سالی با مبدأ آغاز زمستان، امروزه در میان هم‌میهنان ارمنی در روز سیزدهم سال نوی میلادی برگزار می‌شود.

مراسمی که در سیزده‌بدر انجام می‌شده است، چیست و چه دلایلی داشته است؟

بخشی از آیین سیزده‌بدر را، باورداشت‌هایی تشکیل می‌دهد که به نوعی با «تقدیر و سرنوشت» در پیوند است. نمونه اینها عبارت است از فال‌گوش ایستادن، فال‌گیری (به ویژه فال کوزه)، گره زدن سبزه و گشودن آن، بخت‌گشایی (که به ویژه در سمرقند و بخارا رایج است) و نمونه‌های پرشمار دیگر.  چنین اعتقادهایی تنها منحصر به سیزده‌بدر نیست بلکه با «آغاز یک مرحله جدید» در پیوند است. و در اینجا آغاز سال نو، آن مرحله جدید است. چنین باورهای مرتبط با بخت و تقدیر، از اعتقادهای بسیار کهن و همچنان زنده و پایدار «زروانی» ایرانیان سرچشمه می‌گیرد. همه مردمان در آغاز هر مرحله جدید در زندگی و روزگار خود، به نوعی در جستجو و گمانه‌زنی برای آینده هستند. بسیارند کسانی که یک واقعه نیک یا بد در بامداد یک روز، در نخستین روز هفته، در نخستین روز ازدواج، در نخستین روز شغل جدید و در بسیاری هنگام‌های دیگر را به کل آن روز یا واقعه تعمیم می‌دهند و به «فال نیک» یا بد می‌گیرند. حتی عبارت‌های تهنیت‌آمیز و نیک‌خواهی که مردمان در آغاز روز یا سال به یکدیگر می‌گویند نیز گونه‌هایی از همین باورها است. چنین مراسمی که عموماً به «پیش‌بینی آینده» یا «تأثیرگذاری بر آینده»  مربوط است، تنها متعلق به سیزده‌بدر نیست و در چارشنبه‌سوری و دیگر مناسبت‌های نوروزی دیده می‌شود.

علاوه بر این، آیین‌های سیزده‌بدر بمانند چارشنبه‌سوری و نوروز، بسیار پرشمار، زیبا و دوست‌داشتنی هستند. بازی‌های گروهی، ترانه‌ها و رقص‌های دسته‌جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک‌پزی‌های عمومی، بادبادک‌پرانی، سوارکاری، نمایش‌های شاد، هماوردجویی‌های جوانان و آب‌پاشی و آب‌بازی (که این آخری در میان «پارسیوان»‌های پاکستان سخت رایج است) بخشی از آن آیین‌هاست.

همانگونه که شباهتی بین چارشنبه‌سوری و نوروز امروزی متداول در تهران و شهرهای بزرگ، با شیوه‌های اصیل و کهن آن وجود ندارد، سیزده‌بدر امروزی نیز تنها نامی از یک جشن کهن را برخود داشته و هیچ شباهتی به آیین کهن و یادگار نیاکان ما ندارد. نحوه اجرای این جشن، مانند بسیاری از دیگر آیین‌های ایرانی، عمیقاً از شیوه اصیل و باستانی خود دور شده است و به شکل فعلی آن، دارای سابقه تاریخی در ایران نیست. اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزه‌های نوروزی خود را در این روز به صحرا می‌برده و برای احترام به زمین و گیاه، آنرا در آغوش زمین می‌کاشته‌اند، امروزه ما آنرا بسوی یکدیگر پرتاب می‌کنیم و تکه‌تکه‌اش می‌کنیم.

سیزده‌بدرِ پیشینیان ما، روزی برای ستایش تیشتر، برای طلب باران فراوان در سال پیش رو، برای گرامیداشت و پاکیزگی طبیعت و مظاهر آن، و زیست‌بوم مقدس آنان بوده است. در حالیکه امروزه روز ویرانی و تباهی طبیعت است. بر این باورم که برای سپندارمذ ایران، برای ایزدبانوی زمین سرسبز، هیچ روزی غم‌انگیزتر از سیزده‌بدر امروزی ما نیست.

 منبع: سایت پژوهش های ایرانی

به بهانه ششم فروردین زاد روز زرتشت

 

زادروز زرتشت
۳۰ یا ۲۹ اسفند (آخرین روز سال) ۱۲۸۳ــ  ایرانی، ۲۷ مارس ۶۶۱ــ  میلادی ژولی
پیام‌آوری زرتشت
۱۵ اردیبهشت ۱۲۵۲ــ  ایرانی، ۱۲ می ۶۳۱ــ  میلادی ژولی
دین‌پذیری گشتاسپ
۱۲۱۰ــ  ایرانی، ۵۸۹ــ / ۵۸۸ــ  میلادی ژولی
درگذشت زرتشت
۱۱ اردیبهشت ۱۲۰۵ــ  ایرانی، ۸ می ۵۸۴ــ  میلادی ژولی

سرسخن

با اینکه برخی پژوهشگران زمان سنتی زرتشت را نادرست می‌انگارند و آنرا تا حدود ششصد سال به عقب می‌برند، چنین به نظر می‌رسد که نادرست انگاشتن و رد گزارش‌های ایرانی از زمان زرتشت، کار ساده‌ای نیست. تخیلی دانستن و رد این داده‌ها، به معنای رد تمامی گزارش‌های منابع ایرانی و از جمله شاهنامه فردوسی از تسلسل زمانی رویدادها، دوره‌ها و پادشاهانی است که زمان زرتشت و گشتاسپ شاه نیز یکی از حلقه‌های به هم پیوسته آن است.

باورمندان به نادرستی زمان زرتشت در منابع ایرانی به ناچار با زنجیره‌ گسیخته‌ای از رویدادها روبرو هستند که در کنار ادعاهای تازه برای زمان زرتشت، می‌باید به پاسخ و چاره‌ای برای پیوستگی کل زنجیره رویدادهای از هم پاشیده نیز برآیند. راه‌حل‌هایی که می‌باید علاوه بر توجیه تاریخی و تقویمی، توجیه باستان‌شناختی و زبان‌شناختی نیز به همراه داشته باشند.

نادرست و مجعول دانستن منابع ایرانی برای چنین موضوع مهمی، به معنای نادرستی و بی‌اعتباری هرگونه آگاهی دیگر، و حتی بی‌اعتباری تاریخ‌نامه‌های ایرانی نیز می‌تواند باشد.

بجز این، زمان زرتشت، زمان پایان هزاره نهم و آغاز هزاره دهم در باورهای ایرانی دانسته شده است و بسیاری از باورها و حتی رویدادهای تاریخی با توجه به این هزاره‌ها شکل گرفته است. باور به نادرستی زمان سنتی زرتشت، به معنای نادرستی تمامی داده‌های مبتنی بر هزاره‌ها نیز هست.

گزارش‌های ایرانی از این جهت نیز نمی‌توانند به کل اشتباه باشند که تغییر و دستکاری در زمان سنتی پیامبران هیچگاه کار آسانی نبوده و نیست. چنانکه می‌دانیم، زمان پیامبران را تنها منابع تاریخی حفظ نمی‌کنند، بلکه در جان و باور همه باورمندان به آنان ریشه می‌دواند و پایدار می‌ماند. مگر آنکه آن پیامبر و دین او را، دینی مرده و پیامبری فراموش شده دانسته باشیم. همچنین می‌دانیم که پیروان هیچ پیامبری، هیچگاه تاریخ سنتی پیامبر خود را تغییر نداده‌اند؛ حتی اگر آن تاریخ نادرست بوده باشد.

کلیات

۱-  برای آگاهی از زمان زرتشت و رویدادهای وابسته به او، گزارش‌های بسیاری در آثار مکتوب ایرانی و غیر ایرانی وجود دارد که دانشمندان فراوانی در حدود دویست سال اخیر و با پیدایی دانش اوستاشناسی در جهان، از آنها بهره برده‌اند. هر چند که این کوشش‌ها به دلیل تناقض میان گزارش‌های گوناگون ایرانی و غیر ایرانی، به نتیجه‌ای قطعی و روشن نرسیده، اما در دامنه‌‌ای میان سال‌های ۵۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد محصور شده است.

۲-  در این گفتار- همانگونه که از عنوان آن بر می‌آید- کوشش شده است تا زمان‌سنجی زندگی زرتشت بر مبنای داده‌های منابع سنتی ایرانی انجام شود. هر چند که قصد دستیابی به زمان واقعی زندگی زرتشتِ تاریخی، در میان نبوده است، اما دلیلی نیز برای نادرستی این گزارش‌های دیرینه ایرانیان در دست نیست.

۳-  با اینکه بسیاری از دانشمندان، تاریخ‌های سنتی ایرانی (و یا یکی از این تاریخ‌ها) را پذیرفته‌اند؛ اما برخی دیگر، داده‌های تقویمی منابع ایرانی را نادرست، مجعول و ساختگی می‌دانند و زمان زرتشت را از یک تا شش سده به عقب می‌برند. برای نمونه، خانم مری بویس- پژوهشگر بزرگ و فقید اوستا و زرتشت‌شناسی- ضمن رد کامل تاریخ‌‌های داده شده از زمان زرتشت در منابع ایرانی و اعتقاد به تاریخ ۱۲۰۰ پیش از میلاد، بر این باور است که این نادرستی‌ها، جای هیچ شگفتی هم ندارد. چرا که «ایرانیان باستان نه به تاریخ دلبستگی داشتند و نه برای تاریخ‌گذاری دقیق، صاحب وسیله گاهشماری بوده‌اند».

بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه همایون صنعتی زاده، جلد یکم، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ص ۲۶۳٫

۴- ویژگی‌های ممتاز و دقیق منابع ایرانی و شواهد پرشمار دیگر، نشان می‌دهد که «ایرانیان نه تنها به تاریخ دلبستگی داشته‌اند، بلکه برای تاریخ‌گذاری صاحب ابزارهای دقیق گاهشماری بوده‌اند». این نکته آنگاه بهتر درک می‌شود که می‌بینیم گزارشی تاریخی از زمان متوکل عباسی در سال ۲۴۷ هجری قمری (۲۴۰ خورشیدی) و به هنگام فرمان متوکل برای قطع درخت سرو کاشمر که به دست زرتشت و گشتاسپ کاشته شده بود، سن کاشت درخت و زمان زرتشت و گشتاسپ را بدون حتی یک سال اشتباه ثبت می‌کند. تاریخ داده شده، یعنی ۱۴۵۰ سال پیش از آن زمان، دقیقاً با زمان دین‌پذیری گشتاسپ برابر است.

در باره قطع سرو کاشمر و زمان‌های داده شده برای آن بنگرید به: تقی‌زاده، سید حسن، بیست مقاله تقی‌زاده، ترجمه احمد آرام و کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، ۱۳۸۱، ص نُه.
دبستان المذاهب، مؤلف ناشناس، چاپ عکسی، به کوشش علی اصغر مصطفوی، ۱۳۶۱؛
ابن فندق، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ دوم، بی‌تا؛
فردوسی، شاهنامه، بیت‌های دقیقی در  داستان پادشاهی گشتاسپ؛
شاهنامه فردوسی، تحریر عربی از فتح بن علی بنداری اصفهانی، ترجمه عبدالحمید آیتی، ۱۳۸۰٫
در باره اهمیتی که والتر هینتس برای این داده تاریخی قائل شده است، بنگرید به: رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد یکم، ۱۳۸۰، ص ۳۵٫

۵- ابراز تردید و یا رد گزارش‌های ایرانی و نادرست خواندن آنها کار آسانی نیست و تاکنون نیز منکران آن، دلایل و شواهد قاطعی عرضه نکرده‌اند؛ همانگونه که دوشن گیمن نیز در پیشگفتار خود بر ترجمه‌ای از گاتها، گفته است که «هیچ دلیل جدی برای تردید در زمان سنتی وجود ندارد».

برای نظر دوشن گیمن و همچنین انتقاد او بر شیوه ترجمه بنگرید به: ساسان‌فر، آبتین، گاتاها- برگردان هفت هات نخستین، ۱۳۸۳، ص۱۱٫

از همین روی است که بجز دانشمندان نامدار سده‌ها و دهه‌های گذشته که معتقد به تاریخ سنتی بوده‌اند، همچون فردیناند یوستی، واسیلی آبایف، ارنست هرتسفلد، ایگور دیاکونوف، فرانتس آلتهایم، واسیلی استرووه، ویلیام جکسن، باباجان غفوروف، تئودور نولدکه، جیمز دارمستتر، سید حسن تقی زاده، کنستانتین ایناسترانتسیف، والتر هینتس، داندامایف، وایتلی، زنر، گرانتووسکی، هنینگ، وست، لومل و تا اندازه‌ای نیبرگ، گرایش به باورمندی و اصالت این تاریخ‌ها در میان پژوهشگران معاصر همچون دوشن گیمن و گراردو نیولی نیز رو به فزونی گذاشته است.

برای نمونه بنگرید به تازه‌ترین اثر گراردو نیولی که در رد نظریه پیشین خود نوشته و در آن زمان زرتشت را میان آخرین دو دهه سده هفتم تا میانه سده ششم (۶۲۰ تا ۵۵۰) پیش از میلاد می‌داند:

Gnoli, Gherardo, Zoroaster in History, Persian Heritage Foundation, 2000.

6-  فراوانی منابع موجود ایرانی که در آنها به زمان زرتشت پرداخته شده و در اینجا تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود، نشان می‌دهد که این موضوع و جزئیات آن همواره برای ایرانیان اهمیتی بسیار داشته است.

۷- اختلاف‌نظرها در این زمینه بین نویسندگان گوناگون ایرانی بسیار کمتر از نویسندگان یونانی و رومی بوده است که تفاوت‌نظرهایی هزاران ساله با یکدیگر دارند. در بخش بزرگی از منابع ایرانی حتی یک سال اختلاف با یکدیگر دیده نمی‌شود.

۸-  با اینکه در آثار ایرانی، رویدادهای زمان زرتشت به صورت پراکنده و گاه غیر مستقیم ثبت و روایت شده و هیچیک از منابع به نقل زمان تمامی رویدادها نپرداخته‌ است، اما تنظیم و طبقه‌بندی تمامی این داده‌ها نشان می‌دهد که می‌توان آنها را به مانند حلقه‌های یک زنجیر در پیوستگی با یکدیگر دید. بسیاری از اطلاعات پراکنده در کتاب‌های گوناگون، یکدیگر را تکمیل می‌کنند و در قیاس با یکدیگر، دچار تضاد و تناقض نمی‌شوند.

۹-  پیگیری زمان زرتشت بر پایه گزارش‌های ایرانی، بیشتر متکی است بر متن‌های پهلوی: «ویـچـیـتَـکی‌‌های زاد سْـپَـرَم/ زات سْـپَـرَم/ گزیده‌های زادسپرم» (مهم‌ترین اثر)، «دینکرد» (کتاب هفتم)، «ارداویراف نامه» و «بندهش»؛ همچنین متن‌های فارسی و عربی «آثارالباقیه» و «قانون مسعودی» از ابوریحان بیرونی، «تاریخ پیامبران و شاهان» («سنی ملوک الارض و الانبیا») از حمزه اصفهانی، «مروج‌الذهب» و «التنبیه ‌و الاشراف» از ابوالحسن مسعودی، «الملل و النحل» از شهرستانی، «العبر» از ابن خلدون به نقل از مسعودی و «مجمل‌التواریخ و القصص» از نویسنده‌ای ناشناس.

۱۰-  جای شگفتی دارد که در سراسر اوستا کوچکترین اشاره‌ای به زمان‌های در پیوند با زرتشت نشده است، همانگونه که کمترین اشاره‌ای به هخامنشیان و خاندان زال و رستم در آن وجود ندارد. در متون و کتیبه‌های هخامنشی نیز هیچ یادکردی از زرتشت و اوستا به دیده نمی‌آید.

۱۱-  بررسی منابع موجود نشان می‌دهد که آنچه برای ایرانیان و تاریخ‌نگاران اهمیت بیشتر داشته است، همانا زمان پیام‌آوری زرتشت می‌بوده و نه زمان زایش او. بیشتر منابع در زمینه زادروز پیامبر سکوت کرده‌، اما زمان آغاز پیامبری او را مشخص ساخته‌اند. البته این یکی از ویژگی‌های ایرانیان بوده که زمان زادروز کسی بخودی خود در نزدشان اهمیت زیادی نداشته و ثبت نمی‌شده است. سکوت تاریخ‌نامه‌های ایرانی در این زمینه نیز از همین نکته سرچشمه گرفته و علاقه‌مندی امروزی ما برای پی‌جویی زمان زایش بزرگان و نام‌آوران، گویا در دوران معاصر به وجود آمده است. آنچه برای ایرانیان اهمیت ثبت و نگهداری داشته، همانا زمان انجام کاری مهم و بزرگ بوده که به فراوانی در منابع گوناگون منعکس شده است. رویدادهای تاریخ‌دار در شاهنامه فردوسی نیز دارای همین ویژگی هستند.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: دوانلو، فرانک، رویدادهای تاریخ‌دار شاهنامه فردوسی، چاپ دوم، ۱۳۸۳٫

۱۲-  برخی پژوهشگران، داده‌های تاریخ سنتی را بگونه‌ای نیز تحلیل و محاسبه کرده‌اند که پیرو آن، زمان زرتشت برابر با عصر هخامنشی و داریوش بزرگ شده است. وجود شواهدی که نشان‌دهنده نادرستی این برداشت است، موجب شده که منتقدان گزارش‌های ایرانی، همین نکته را دلیلی بر بی‌اعتباری تاریخ سنتی بدانند. در حالیکه طبق داده‌هایی که در پایین خواهد آمد، زرتشت بیست و پنج سال پیش از بنیاد شاهنشاهی هخامنشی درگذشته است.

۱۳-  دامنه امکان استنباط‌های دیگر از زمان‌های داده شده برای زندگی زرتشت، ۱+ سال و ۴۹ــ سال است. یعنی می‌توان با روش‌های استنباطی دیگر (مثلاً با بکارگیری مبدأ گاهشماری سلوکی بجای سال غلبه اسکندر) در تطبیق زمان‌های داده شده، حداکثر تا یک سال به همه زمان‌های داده شده افزود و تا ۴۹ سال از زمان زایش و پیام‌آوری و درگذشت او، و یا ۱۹ سال از زمان دین‌پذیری گشتاسپ کاست. در مجموع می‌توان نزدیکترین زمان حیات زرتشت را تا ۵۳۵ پیش از میلاد و دورترین زمان حیات او را تا ۶۶۲ پیش از میلاد به عقب برد. با هر گونه محاسبه و استنباط از متون ایرانی، پیش و پس از این بازه ۱۲۸ ساله‌ نمی‌تواند در محدوده حیات زرتشت باشد.

۱۴-  سال غلبه اسکندر به عنوان نقطه شاخص تمامی اندازه‌گیری‌ها، برابر است با سال ۱۲۵۳ــ ایرانی که با سال ۳۳۱ــ  میلادی آغاز و با سال ۳۳۰ــ  میلادی پایان می‌یابد. مبدأ گاهشماری اسکندری یا سلوکی در سکه‌ها و اسناد اشکانی و دیگر منابع ایرانی برابر است با یکم اکتبر سال ۳۱۲ــ  میلادی و در میان منابع نجومی بابلی برابر است با سوم آوریل سال ۳۱۱ــ  میلادی.

۱۵-  هر چند که داده‌های تاریخی برای زمان‌های منتسب به تاریخ اسکندری یا سلوکی می‌باید بر بنیان مبدأ تأسیس این گاهشماری انجام شود و نه بر بنیان سال غلبه اسکندر بر ایران، اما برای تعیین زمان زرتشت، ملاک سال غلبه است. چرا که در آثار ایرانی بارها به صراحت از سال تباهی پادشاهی به دست اسکندر یاد شده و روش نگارنده نیز مبتنی بر داده‌های سنتی است. ابوریحان بیرونی نیز که در آثارالباقیه، مبدأ گاهشماری اسکندری را ملاک گرفته بوده، بعدها و در کتاب قانون مسعودی آنرا اصلاح و به عبارت «بعد از غلبه اسکندر» تصحیح می‌کند. تقی‌زاده (منبع زیر) نقل می‌کند که گویا بیرونی رساله‌ای نیز به نام «فی اعتذار عماسبق لی فی تاریخ الاسکندر» نوشته بوده است.

سید حسن تقی‌زاده، لزوم رعایت تطبیق داده‌های تقویمی برای زمان زرتشت بر اساس سال غلبه اسکندر بجای مبدأ گاهشماری اسکندری/ سلوکی را یادآور شده است. بنگرید به: تقی‌زاده، سید حسن، بیست مقاله تقی‌زاده، ترجمه احمد آرام و کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، ۱۳۸۱، ص نُه.
جلیل اخوان زنجانی در گفتاری نوآورانه بر این باور است که گاهشماری اسکندری ارتباطی با شخص اسکندر و یا کس دیگری ندارد و نام اسکندر محصول تلطیف آوایی نام اصلی آن یعنی «سَـگ کَـنـدَر» بوده است. برای این گفتار خواندنی بنگرید به: اخوان زنجانی، جلیل، رصد و تاریخ‌گذاری در ایران، ۱۳۸۴، ص ۹۷ تا ۱۰۲٫

۱۶-  شماره‌های داده شده برای روز و ماه به روش معمول حفظ شماره‌های روز و ماه در گاهشماری‌های پیشین که جزئیات زمان‌سنجی و کبیسه‌گیری آنها ناشناخته است، در گاهشماری ایرانی و تطبیق آن با گاهشماری میلادی انجام شده است. به همین دلیل نمی‌توان روزهای هفته را برای آنها بکار برد.

تطبیق زمان زرتشت بر پایه گزارش‌های ایرانی

زادروز زرتشت: ۳۰ یا ۲۹ اسفند (آخرین روز سال) ۱۲۸۳ــ  ایرانی (از مبدأ هجری خورشیدی)، ۲۷ مارس ۶۶۱ــ  میلادی ژولی، ۳۳۱ــ  غلبه اسکندر.

روز و ماه زایش زرتشت بر پایه متن پهلوی «گزیده‌های زادسپرم» فصل بیستم، بند یکم، و مقایسه آن با فصل بیست و یکم، بند یکم، و نیز فصل بیست و پنجم، بند پنجم داده شده است. انتساب زادروز زرتشت به آخرین روز سال و هنگام اعتدال بهاری و روز پیش از نوروز، قابل مقایسه نمادین است با داده‌های آثار نجومی ایرانی که زرتشت را موضع گاهشماری مبتنی بر مبدأ اعتدال بهاری و کبیسه‌گیری اصلاحی آن می‌دانند.

بنگرید به: گزیده‌های زادسپرم، ترجمه محمد تقی راشد محصل، ۱۳۶۶، ص ۳۱٫
گزیده‌های زاد اسپرم، ترجمه مهرداد بهار، در: پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ ششم، ۱۳۸۶، ص ۲۴۱ تا ۲۶۲٫
برای پیوندهای میان زرتشت با نجوم و تقویم‌نگاری بنگرید به: بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۲۰ و ۷۲؛
همو، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه (متن اصلی)، تحقیق و تعلیق پرویز اذکایی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۲۰ و ۵۴؛
همو، القانون المسعودی (متن اصلی)، تصحیح عبدالکریم سامی الجندی، سه جلد، بیروت، ۲۰۰۲ (متن اصلی و یا ترجمه کتاب اخیر تاکنون در ایران منتشر نشده است).
نویسنده ناشناس مجمل‌التواریخ و القصص، زمان زرتشت را ۱۷۷۲ سال پیش از سال ۵۱۰ هجری قمری می‌داند که برابر می‌شود با سال ۶۵۶ پیش از میلاد و ۵ سال با زادروز زرتشت فاصله دارد. بنگرید به: مجمل التواریخ و القصص، نسخه عکسی کتابخانه برلین، به کوشش ایرج افشار و محمود امید سالار، ۱۳۷۹، ص ۶ب.

سال زایش زرتشت بر پایه متن‌های پهلوی «گزیده‌های زادسپرم» فصل بیستم، بند یکم؛ کتاب هفتم «دینکرد»، بخش سوم، فصل «همپرسگی با بهمن»، بند یکم؛ «الملل و النحل» بخش یکم، جزء سوم، باب یکم، فصل سوم؛ و دیگر روایت‌های مشهوری که زمان آغاز پیامبری زرتشت را در سن سی سالگی دانسته‌اند و با افزودن سی سال به سال دین‌آوری پیامبر استخراج شده است. هیچیک از منابع موجود به صراحت به سال زایش پیامبر اشاره نکرده‌اند و تنها از طریق محاسبه داده‌های ثانوی قابل استخراج است.

بنگرید به ترجمه فارسی بخش‌هایی از کتاب هفتم دینکرد در: رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، ۱۳۸۰، جلد دوم، ص ۱۰۸۰ تا ۱۱۰۱، بر اساس ترجمه‌ای از وست؛
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، توضیح‌الملل- ترجمه الملل و النحل، ترجمه محمد رضا جلالی نائینی، جلد یکم، چاپ پنجم، ۱۳۸۴، ص ۳۹۵٫
کتاب پنجم دینکرد به رغم گزارش‌های منحصربفرد از زندگی زرتشت، بدون داده‌های تاریخ‌دار است. بنگرید به: آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، کتاب پنجم دینکرد، ۱۳۸۶، ص ۲۸ به بعد.

فاصله سی و یک ساله‌ای که برای زمان زایش تا آغاز پیامبری داده شده، تنها در شمار است و در عمل به سی و یک سال نمی‌رسد. این بدین سبب بوده که زادروز زرتشت درست در آخرین روز سال پیشین بوده و بنابر داده‌های مرتبط با درگذشت پیامبر، او به هنگام دین‌آوری سی سال و چهل و پنج روز سن داشته است. این فاصله در شماره سال‌های میلادی سی سال است، چرا که مرز آغاز سال میلادی در میان روزهای زادروز و دین‌آوری قرار نگرفته است.

پیام‌آوری زرتشت: ۱۵ اردیبهشت ۱۲۵۲ــ  ایرانی، ۱۲ می ۶۳۱ــ  میلادی ژولی، ۳۰۰ــ  غلبه اسکندر، آغاز هزاره دهم.

روز و ماه پیام‌آوری زرتشت بر مبنای تنها سند موجود یعنی متن پهلوی «گزیده‌های زادسپرم» فصل بیست و یکم، بند یکم به بعد، داده شده است. متن به صراحت به روز دی‌به‌مهر (پانزدهم) از اردیبهشت‌ماه اشاره دارد.

سال پیام‌آوری زرتشت بر پایه «گزیده‌های زادسپرم» فصل بیست و پنجم، بند دوازدهم؛ «ارداویراف نامه»، فصل یکم، بندهای یکم تا سوم؛ «التنبیه و الاشراف»، فصل‌های یازدهم و شانزدهم؛ و دیگر روایت‌های مشهوری که زمان دین‌آوری زرتشت را به ۳۰۰ سال پیش از غلبه اسکندر منسوب می‌دارد، برگرفته شده است.

بنگرید به: ژینو، فیلیپ، ارداویراف نامه (ارداویراز نامه)، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ دوم، ۱۳۸۲، ص ۴۱؛
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، ۱۳۸۱، ص ۹۱ و ۱۷۷ تا ۱۹۴؛

دین‌پذیری گشتاسپ: ۱۲۱۰ــ  ایرانی، ۵۸۹ــ / ۵۸۸ــ  میلادی ژولی، ۲۵۸ــ  غلبه اسکندر.

زمان دین‌پذیری گشتاسپ، رویدادی مهم برای تاریخ‌نگاران گذشته و نیز نویسندگان دینی بوده و به فراوانی از آن در متن‌های گوناگون یاد شده است. احتمالاً به این دلیل که پادشاه و در نتیجه تمامی نظام سیاسی به دین و پیام زرتشت پس از سال‌ها گمنامی رسمیت و شهرت می‌بخشند و می‌توان گفت که این سال، زمان پیدایی عملی و رسمیت دین زرتشتی است (با بهدینی ساخته موبد کرتیر و دستگاه دینی و سیاسی عصر ساسانی که در سده اخیر به نام دین زرتشتی معروف شده، اشتباه نشود).

از روز و ماه این رویداد آگاهی در دست نیست، اما سال دین‌پذیری گشتاسپ بر پایه متن‌ پهلوی «بندهش»، بخش بیست و دوم؛ «آثارالباقیه»، فصل سوم، ششم و هشتم؛ «تاریخ پیامبران و شاهان»، باب یکم، فصل یکم و سوم؛ «مروج‌الذهب»؛ «العبر»، بخش یکم، فصل سوم؛ و گزارش‌های بسیار دیگری که زمان زرتشت را به ۲۵۸ سال پیش از غلبه اسکندر منسوب می‌دارند، برگرفته شده است. در برخی از این منابع (مانند آثارالباقیه و تاریخ پیامبران و شاهان) به صراحت به زمان دین‌پذیری گشتاسپ اشاره شده و در برخی بدون اشاره به گشتاسپ یا رویداد خاص دیگری، آنرا زمان زرتشت دانسته‌اند.

بنگرید به: بندهش، ترجمه مهرداد بهار، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص ۱۵۶، (عجیب است که این منبع مهم، در باره زمان و زندگی زرتشت به شکل غیرمنتظره‌ای سکوت کرده و عدد ۲۵۸ سال نیز تنها با محاسبه داده‌های دیگری از طول زمان پادشاهی پادشاهان به دست می‌آید)؛
اصفهانی، حمزه، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۰ و ۲۲؛
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج‌الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد یکم، ۱۳۶۵، ص۲۷۶٫
ابن خلدون، العبر- تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، جلد یکم، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص ۱۷۶ و ۱۷۷، به نقل از مسعودی.

برخی دانشمندان و از جمله سید حسن تقی‌زاده (همان) و گراردو نیولی (که بعدها از این نظر خود برگشت)، تاریخ ۲۵۸ پیش از اسکندر را ساخته دستگاه جعل و تاریخ‌سازی دینی عصر ساسانی می‌دانند و تنها تاریخ ۳۰۰ پیش از اسکندر را مستند می‌دانند، اما با توجه به اینکه عدد ۲۵۸ در زنجیره اعداد و ارقام داده شده از زمان پیامبر، نه تنها اختلالی ایجاد نمی‌کند، بلکه تکمیل‌کننده و روشنگر رویدادها و تاریخ‌های دیگر است، و از سوی دیگر به فراوانی در متون گوناگون از آن یاد شده، دلیلی برای ساختگی بودن آن در دست نیست. درست است که دستگاه دینی عصر ساسانی دست به تحریف‌های بی‌شماری در تاریخ و فرهنگ ایران زمین زده بوده، اما دستکاری آنها برای تغییر فاصله زمان زرتشت تا عصر ساسانی، تنها با کوتاه کردن طول زمان اسکندر تا پایان پادشاهی اشکانیان انجام پذیرفته است و نه با تغییر فاصله زرتشت تا اسکندر.

نظر پیشین نیولی را در اینجا ببینید: نیولی، گراردو، زمان و زادگاه زرتشت، ترجمه سید منصور سید سجادی، ۱۳۸۱، ص ۲۱۷ تا ۲۲۶٫
در باره کاستن از شمار سال‌های پادشاهی اشکانی بنگرید به: مسعودی، التنبیه و الاشراف، همان، ص ۹۲؛
بیرونی، آثارالباقیه، همان، ص ۲۰ و ۲۱٫

آنچه موجب این تردیدها شده است، استنباط‌های گوناگونی است که از فاصله پیام‌آوری زرتشت تا دین‌پذیری گشتاسپ می‌شود. منابع موجود این فاصله را از صفر تا سی و پنج سال می‌دانند؛ اما اختلاف فراوان روایت‌ها، نشانه سستی آنها، و تسلسل منطقی تاریخ‌های داده شده در متون کهن، نشان می‌دهد که به احتمال، عدد ۳۰۰ پیش از اسکندر، اشاره به پیام‌آوری زرتشت و عدد ۲۵۸ پیش از اسکندر، اشاره به زمان دین‌پذیری گشتاسپ در چهل و دومین سال پیامبری زرتشت دارد.

از همین روی است که متن‌هایی مانند گزیده‌های زادسپرم و ارداویرف‌نامه که زمان پیام‌آوری زرتشت را ۳۰۰ سال پیش از اسکندر می‌دانند، اشاره‌ای به زمان دین‌پذیری گشتاسپ نکرده‌اند. در واقع متونی که از سال ۳۰۰ پیش از اسکندر یاد کرده‌اند، زمان پیام‌آوری زرتشت؛ و متونی که از سال ۲۵۸ پیش از اسکندر یاد کرده‌اند، زمان دین‌پذیری گشتاسپ و رسمیت دین را در نظر داشته‌اند. ممکن است استنباطی که فاصله پیام‌آوری زرتشت تا دین‌پذیری گشتاسپ را دوازده سال می‌داند، بر اثر جابجایی فاصله ۴۲ ساله پیام‌آوری زرتشت تا دین‌پذیری گشتاسپ، با فاصله زادروز زرتشت تا دین‌پذیری گشتاسپ (یعنی سن زرتشت در آن هنگام) رخ داده باشد.

برای گزارش بیرونی در این زمینه بنگرید به: بیرونی، آثارالباقیه، همان، ص ۳۰۰٫

نگارنده بر این باور است که کلید حل دقیق معمای زمان زرتشت در همین عدد ۴۲ نهفته است. چرا که بسیاری از اشتباه‌ها و اختلاف‌نظرهای ناشی از آن، از استنباط‌های گوناگون در انتساب بازه زمانی ۴۲ ساله به فاصله‌های گوناگون در زمان زندگی زرتشت بوده است. همچنین عدد ۴۲ نتیجه تفریق ۲۵۸ از ۳۰۰ نیز هست.

درگذشت زرتشت: ۱۱ اردیبهشت ۱۲۰۵ــ  ایرانی، ۸ می ۵۸۴ــ  میلادی ژولی، ۲۲۳ــ  غلبه اسکندر.

سن درگذشت زرتشت بر پایه «دینکرد» (کتاب هفتم، بخش پنجم)؛ و روز و ماه و سن زرتشت به هنگام درگذشت به گزارش «گزیده‌های زادسپرم» فصل بیست و پنجم، بند پنجم داده شده است. گزارش زادسپرم، بسیار دقیق، واضح و بدون نیاز به استنباط‌های ثانوی است.

 

منبع : سایت پژوهش های ایرانی

نوروز در ترکمنستان



اگر نگاهي به تاريخ برگزاري عيد نوروز بياندازيم، مي بينيم که ريشه آن به قرنهاي پيش بر مي گردد. يعني در قبل از اسلام نيز اين عيد وجود داشته است، اما با آمدن اسلام و تاثيري که اين دين بر تکامل انسانها داشته، عيد نوروز کاملتر و رواج پيدا کرده است.    

در کشور ترکمنستان طبق رسم قديم و جديد دوبار در سال جشن نو گرفته مي‌شود. يکي از اين جشن‌ها با استناد به تقويم ميلادي که به تاييد سازمان ملل رسيده به عنوان جشن بين المللي (سال نو) شناخته مي‌شود و ديگري برگزاري عيد نوروز به نشانهٔ احياي دوبارهٔ آداب و رسوم ديرينه مردم ترکمنستان است. نوروز در ترکمنستان در مقايسه با کشورهاي ديگر ترکزبان منطقه آسياي مرکزي بطور گسترده تر تجليل مي گردد.

دولت ترکمنستان روزهاي 20، 21 و 22 مارس را به عنوان تجليل از نوروز يا به اصطلاح « نوروز بايرامي» اعلام کرده است.

به عقيده صاحبنظران ترکمنستاني، با استناد به نوشته عالم و دانشمند بزرگ شرق «ابو ريحان بيروني» (973 – 1048)ميلادي» که در مقاله «يادگارهاي بجاي مانده از صدها سال پيش» در خصوص نوروز بطور جداگانه ياد آور شده و پيدايش جشن نوروز را به زمان «جمشيد شاه» مربوط مي سازند. چنين آمده است که در زمان جمشيد شاه و پادشاهان پس از او، عيد نوروز را چندين روز متوالي جشن مي گرفته اند.

جمشيد به عنوان چهارمين پادشاه پيشداديان،  تخت سلطنتي را براي خود درست نمود و روزي که بر تخت نشست «نوروز» ناميدند و به افتخار ايشان چندين روز متوالي جشن گرفته شده است.  مردم ترکمنستان در اين ايام با پختن غذاهاي معروف نوروزي مانند : نوروز کجه، نوروز بامه، سمني (سمنو) و اجراي بازي هاي مختلف توسط جوانان ترکمن حال و هواي ديگري به اين جشن و شادي مي دهند.

در ايام نوروز مسابقات مختلفي در ترکمنستان برگزار مي شود که مي توان به مسابقات اسب دواني، کشتي، پرش براي گرفتن دستمال از بلندي، خروس جنگي، شاخ زني ميش ها، شطرنج بازي، مهره بازي، تاب بازي اشاره کرد. ديد و بازديد در ايام نوروز در ميان مردم ترکمن نيز از جايگاه و منزلت خاصي برخوردار است.

در کنار آراستن سفره نوروزي، برگزاري مسابقه چاوندازي يا بزکشي، از ويژگيهاي جشن نوروز ترکمنستان محسوب مي شود. جشن  نوروز با فرمان رييس جمهور سابق (مرحوم صفرمراد نيازف) ترکمنستان شکل ديگري يافته است، روزگاري مردم ترکمنستان نيز همانند تمام مردم ساکن در اين منطقه وسيع، همزمان با جوانه زدن درختان، شکفتن گلها، روييدن چمنها، نغمه سرايي بلبلان و جست و خيز تذوران، به جشن و شادي مي پرداختند، غذاي خوب مي پختند، لباس نو مي دوختند، شيريني فراهم مي کردند، به ديدار هم مي شتافتند، به زيارتگاه ها مي رفتند، به ورزش و کشتي مشغول مي شدند، و مجلس و جشن و طرب بر پا مي کردند. 

دلشان با تازگي و طراوت طبيعت تازگي مي يافت، فرصت مي يافتند که چند روزي دست از کار بکشند و به مبارکي پايان يافتن دوران سرما و خشکي و رسيدن هواي روح بخش بهاري به جشن و شادماني بپردازند: اما مدتي بود که مردم ترکمنستان در تحت سلطه حکومت شوروي از آداب و رسوم خود دور نگه داشته شده بودند و در دوران شوروي حکومت وقت کمونيست تجليل رسمي از نوروز را در اين کشور ممنوع اعلام کرده بود. اگرچه اين سياست نتوانسته بود خاطرات نوروزي را از صحنه زندگي بزدايد بلکه همچنان مردم ساکن در اين ديار، نوروز را گرامي مي داشتند و مراسم آن را بر پا مي کردند. به دنبال فروپاشي شوروي پيشين و استقلال جمهوري ترکمنستان در اواخر دهه 1991 جشن نوروز در اين کشور احيا گرديد. مثلا در منطقه قارّي قلا در نوروز به زيارتگاه « قيز بي بي جان»  مي رفتند. اهميت بعضي از اعياد و روزها در بين مردم ترکمنستان امروز آنقدر زياد است که اگر خداوند در آن روز به ايشان فرزند پسري اعطا کند، معمولا وي را به نام همان روز مي نامند و به همين دليل امروز افراد زيادي در ترکمنستان هستند که نامشان «نوروز» است. عيد نوروز که بر اساس علم نجومي استوار است، اتمام فصل زمستان و شروع بهار را نويد مي دهد. همچنين ضرب المثلي در بين ترکمنها وجود دارد که مي گويند «يلينگ گلني نوروزدان بلي» يعني نوروز فرا رسيدن سال نو را نويد مي دهد. استفاده عامه مردم ترکمن از اين ضرب المثل، حاکي از درجه بالاي اهميت به اين عيد ملي مي باشد.

ترکمنستان پانزده سال است که به استقلال دست يافته و زنده کردن سنن و آداب ملي را وجهه ملي خويش قرار داده است و از همان سال نخستين استقلال، روز اول نوروز را تعطيل و جشن رسمي اعلام کرده است و همه ساله به اين مناسبت در تالارهاي رسمي و مراکز تفريحي و مردمي ترکمنستان، مجالس و مراسم جشن و شادي بر پا مي شود.

از سال 1382 ﻫ. ش/ 2003 ميلادي، نوروز در ترکمنستان رنگ ديگري يافته است، چرا که رييس جمهور سابق (مرحوم صفرمراد نيازف ) اين کشور که به آداب و سنن مردم سخت پايبند بود و به احياي آنها جداً اعتقاد داشت، لذا فرمان بسيار شايسته اي را صادر کرده بود و تعطيلات عيد نوروز را به سه روز افزايش داده بود و حتي اعلان کرده بود روز زن که پيش از اين تاريخ 8 مارس جشن گرفته مي شد، از اين پس در روز اول نوروز جشن گرفته شود.

با همزمان کردن جشنهاي روز زن، عيد نوروز و جشن ملي بهار، روزهاي20، 21، 22 مارس هر سال، جشن بهار در ترکمنستان اعلام گردد و آن روز ها به عنوان روز تعطيل (رسمي) به ثبت برسد.

با اين وصف، از اين پس کشور ترکمنستان در ايام نوروز زيبايي و نشاط ديگري خواهد يافت. گفتني است که تا کنون تعطيلات سه روزه در ترکمنستان فقط منحصر به عيد قربان بوده است که از اين پس نوروز هم سه روز تعطيل خواهد بود.

نوروز در ترکمنستان آداب و تشريفات خاصي دارد، برگزاري جشنها و کنسرت رسمي در تالار «روحيت» شهر عشق آباد و برگزاري جشنهاي رسمي و جشنهايي که در دانشکاه ها ، مدرسه ها و حتي مهد کودکها برگزار مي شود، حضور مردم در «پارک استقلال» ترکمنستان بسيار چشمگير است. ديدن دختران و پسران و کودکان و جوانان و نوجوانان و پيران و ميانسالان با لباسهاي نو و رنگارنگ در اين پارک، زيبايي مسحور کننده اي به اين اجتماعات مي بخشد، گروه هاي مردم و دانش آموزان به صورت گروه هاي شادي بخش و هنرآفرين در پارک حاضر مي شوند، بعضي از آنان لباسهايي دربردارند که روزگار گذشته و چگونگي مراسم نوروز را در آن ايام فرا ياد مي آورد. پيران سرخپوشي که نويدبخش فرا رسيدن نوروز هستند، هنرمنداني که با لباسهاي زرين خود نمايش مجالس امرا و حکام در مراسم نوروزي و سلام عيد هستند، جواناني که به مناسبت نوروز به رقص و پايکوبي مي پردازند، خادماني که طبقهاي شيريني و شکلات، انواع بخورها و سبزيها و ميوه ها و هداياي نوروز را در دست دارند، اينها همه گروه هاي نمايشي و هنري تمرين کرده اي هستند که ياد مراسم نوروز را در گذشته فرا يادها مي آورند. ازدحام اين گروه ها و دسته ها به حدي است که گاهي هر گروه بايد مدتي منتظر بماند تا نوبت هنرنمايي به آن برسد. در اين روز خوانندگان و نوازنگان مشهور نيز در «پارک استقلال» و ساير مراکز شهر بين مردم حضور مي يابند و برنامه هاي موسيقي دلنشيني را اجرا مي کنند. لاله خواني و رقص «کوشت دپدي» که صورت ديگري از همان رقص آييني مشهور به رقص خنجر است، از ديگر مراسمي است که در اين روز به اجرا در مي آيد.

شهر عشق آباد از تردد انسانهايي که لباسهاي رنگارنگ سنتي پوشيده اند و در خيابانها مشغول قدم زدن و جولان دادن هستند، رنگارنگ و زيبا مي شود، آلاچيقهايي که در کنار خيابانها و پارکها بر پا شده و از مردم شيريني و شربت پذيرايي مي کنند، از مظاهر ديگري است که در گوشه و کنار شهر به چشم مي خورد. پاره اي از رسم و رسوم عيد نوروز که خاص ترکمنها مي باشد به اين جشن حالت ملي مي دهد. مردم ترکمنستان براي نوروز غذاهاي خاصي مي پزند که مهمترين و مشهورترين آنها همان سمنو است. پختن پلو در شب نوروز از يادگار هايي است که هنوز مردم ترکمنستان آن را فراموش نکرده اند. تاب بازي، اسب دواني، کشتي، شطرنج بازي، مهره بازي، برگزاري مسابقه خروس جنگي ها و شاخ زني ميشها از جمله بازيها و ورزشهايي است که در اين روز مردم را به خود مشغول مي دارد.

سبک و شيوه شاعرانه و فلکلوريک رايج بين ترکمنها به نام «مُنجوق آتدي» نيز اساساً در ارتباط با نوروز مي باشد. اين سبک نه فقط يک بازي است بلکه يک نوع فالگيري هم محسوب مي شود. روش اين بازي بدين گونه است که دختران دور هم جمع مي شوند و يکي از ايشان کاسه اي را در دست مي گيرد و آن را نزد دخترها مي برد، سپس هر دختر در دل نيتي مي کند و يک منجوق را که نشانه اي دارد که مشخص مي کند منجوق متعلق به او است (مثلا قرمز رنگ)، در کاسه مي اندازد، آنگاه يکي از دختران به ترتيب يک بيت از شعر بلند منجوق آتدي را مي خواند، آنگاه آن فردي که کاسه را در دست دارد بدون آنکه نگاه کند، يکي از منجوقها را از کاسه بيرون مي آورد، آن منجوق متعلق به هر کس باشد، بيتي که در آن نوبت خوانده شده مربوط به اوست، يعني وي مطابق بيت خوانده شده، خواسته و نيت خويش را تفسير مي کند، برخي از بندهاي شعر منجوق آتدي به شرح زير است :

نوروز گلدي، ياز گلدي                         قارقا گلدي، غاز گلدي

اوتوران          آداملارا                          بيلبيلدن آواز گلدي

نوروز آمد،      بهار آمد                         زاغ  آمد   و   غاز  آمد

به    مردم      نشسته                        ز  بلبل    آواز      آمد

********************************************

نوروز گلدي بو گيجه                           قيزلر    آتارلار    بيجه

کيمينگ بيجه سي چيقسا                  بير  کرسن  "نوروز کجه"

امشب نوروز فرا رسيد                        دخترها طالع آزمايي مي کنند

طالع هر کسي در آيد                        نصيبش يک ملاقه "کاشه نوروزي"

********************************************

قاينادارلار       سمني                       توربا    دورتديم    تمني

بيلديم   آيراليق   اکن                        همّه     درتدن      ياماني

مي جوشانند     سمنو                      سوزن  در  توبره فرو کردم

فهميدم    که    جدايي                      از همه دردها بدتر است      

*********************************************

نوروز گلدي، ياز گلدي                        قارقا   گيتدي،   غاز گلدي

جمله  جهان   لاله زار                        آيديم  گلدي،  ساز  گلدي

نوروز  آمد،  بهار  آمد                         پرستو  رفت  و  غاز   آمد

کل   جهان   لاله زار                          آواز    آمد،    ساز     آمد



مردم منطقه قارّي قلا (يکي از بخشهاي شهر قزل آروات سابق يا «سردار» امروزي) اعتقادات خاصي درباره زيارتگاه هاي آن منطقه به نام «بولاماکلي اوليا» و «قيز بي بي جان» دارند که تقدس اين زيارتگاه ها را به نوروز مرتبط مي سازد. اينان معتقدند در گذشته هاي دور، دختري به نام «بي بي جان» که يکي از حاکمان عاشق وي بوده، در روز نوروز در اين محل در حال تهيه «سمنو» بوده است که حاکم مذکور قصد مي کند به زور به او دست يابد، بي بي جان به درگاه خداوند دست نياز بلند مي کند و گريه کنان از او مي خواهد که وي را از دست حاکم نجات دهد، در آن هنگام در وسط زميني که بين بي بي جان و حاکم قرار داشته، شکاف عميقي ايجاد مي شود و ديگ سمنو نيز وارونه مي شود و مي ريزد. به همين دليل اين زيارتگاه را «بولاماکلي اوليا» (بولاماک در زبان ترکمني به معني آغشته و آميخته کردن است، يعني هر غذايي با ترکيبات مختلف درست شده و بصورت مايع باشد بولاماک مي نامند) نام نهاده اند. خود او نيز احتمالا در همانجا مدفون شده است. به همين دليل اين مکان را مقدس مي شمارند و در ايام نوروز بدانجا مي شتابند و قرباني کردن گوسفند، پختن غذا صدقه مي دهند و از خداوند طلب باران و فراواني نعمت مي کنند.

تهيه «سمنو» نيز داراي روش مخصوصي مي باشد، به اين طريق که خوشه گندم را خرد کرده و روي آن آب و آرد مي ريزند و ديگ را مي جوشانند و از شب تا صبح در ديگ را باز نمي کنند.

 


نويسنده: چاري مرادف