قانون کپی رایت در ایران

  نشست «حقوق ترجمه و مسائل مربوط به آن» با حضور جمعی از کارشناسان برگزار شد. ایران از سال 1348 نخستین گام‌ها را در مسیر رعایت حقوق مولفان و مصنفان برداشته و به گفته نماینده دفتر حقوقی و مالکیت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مشکل ایران کمبود قانون نیست بلکه اجرا نشدن درست آن است.
 
ایران از 50 سال پیش دارای نظام و قانون کپی‌رایت بوده‌ است
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)نشست «حقوق ترجمه و مسائل مربوط به آن» با حضور محمدرضا اربابی؛ رئیس هیات مدیر انجمن صنفی مترجمان شهر تهران؛ سیدعباس حسینی نیک؛ رئیس انجمن ناشران دانشگاهی، مژگان دولت‌آبادی؛ نویسنده و مترجم زبان ترکی استانبولی، اعظم صمدی؛ نماینده دفتر حقوقی و مالکیت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شیوا مقانلو؛ نویسنده و مترجم عصر امروز؛ چهارشنبه 25 مردادماه در سرای اهل قلم برگزار شد.
 
در ابتدای این مراسم اربابی درباره حقوق آثار ترجمه گفت: ترجمه موضوعی است که ریشه در تاریخ ما دارد و نهضت‌های متعددی در این حوزه داشتیم که باعث شدند جهش علمی فرهنگی و ادبی داشته باشیم. مترجمان طبیعتاً به عنوان ابزار ارتباط میان فرهنگ‌ها بودند و همیشه نقش مهمی در این امر داشتند. اما نبود حقوق مترجمان و ترجمه در طول این سال‌ها باعث شده اتفاقاتی بیفتد که نتوانیم حق مترجم را به خوبی بدهیم. این مسئله ریشه‌های متعددی دارد که یکی از آن‌ها بحث کپی‌رایت است و موضوعی فراتر از آن به نام مالکیت فکری که در بخش‌های مختلف قابل بررسی است.
 
وی با اشاره به عضویت در کنوانسیون برن ادامه داد: همانطور که می‌دانیم کنوانسیون برن سده 18 میلادی برای حمایت از آثار و تولیدات با منشا فکر آدمی تصویب شد. این کنوانسیون در طول سال‌ها با مشکلات و چالش‌های زیادی مواجه شد اما امروزه تقریبا 95 درصد کشورهای دنیا عضو کنوانسیون برن هستند و کشور ما هنوز در این دسته قرار ندارند.
 
اربابی افزود: موضوع مالکیت ادبی و هنری مشتقات بسیاری دارد؛ یکی از این موضوعات که مترجمان آن را پیگیری می‌کنند، بحث مالکیت مادی و معنوی و بعد از آن، ترجمه‌های موازی است. دولت جمهوری اسلامی در سال 88 تصمیم گرفت بدون اینکه عضو کنوانسیون برن باشد، قواعد و قوانینی را طی یک لایحه‌ که دولت به مجلس می‌دهد، اجرایی کند. در طول این 10 سال این لایحه در حال چکش‌کاری و بازبینی بوده است.
 
مشکل اصلی اجرا نشدن قانون است
در ادامه این مراسم صمدی درباره لایحه حمایت از مالکیت فکری و بحث‌های حقوقی ترجمه گفت: بسیاری از ذی‌نفعان این گله را دارند که ما از نبود قانون کپی‌رایت در ایران رنج می‌بریم و این موضوع چالشی بحث‌برانگیز در طول این سال‌ها بوده است اما لازم است یک پیشینه درباره قانون کپی‌رایت در ایران بگویم.
 
وی در ادامه با اشاره به سابقه قوانین کپی‌رایت افزود: این قانون از سال 1348 در ایران وجود داشته است. طبیعتا دو جبهه در مقابل وجود داشت عده موافق تصویب قانون بودند و عده‌ای هم مخالف آن بودند. در هر صورت از سال 48 قانون حمایت از مولفان، مصنفان و هنرمندان تصویب شد. در مورد ترجمه هم می‌توانیم به قانون سال 48 استناد کنیم از این سال تا به امروز هم در طول سال‌های متمادی قانون‌های مختلفی در این باب به تصویب رسیده است. بنابراین کمبود قانونی وجود ندارد اما مشکل اصلی بحث اجرایی آن است.
 
وی افزود: در سال 1352 قانونی هم برای مترجمان به تصویب رسید که حق و حقوقی را برای مترجمان برای آثارشان قائل بود. بنابراین در حیطه ترجمه به هیچ عنوان با فقدان قانون روبه‌رو نبوده‌ایم و اینکه چرا قوانین رعایت نمی‌شود، بحث جداگانه‌ای دارد. پراکندگی قوانین در طول این سال‌ها موجب شد که در سال 82 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی لایحه‌ای بنویسد که قوانین آن منسجم‌تر و همه‌جانبه‌تر باشد. وقتی که این لایحه به دولت ارائه شد مجدداً به وزارتخانه بازگشت تا دوباره به عنوان یک طرح پژوهشی بازنویسی شود. در نهایت پیش‌نویس آن در سال 1390 دوباره تهیه شد و به دولت فرستاده شد. از سال 90 تا سال 93 تقریبا چهارشنبه‌های هر هفته برای دفاع از این لایحه جلساتی را تشکیل دادیم.
 
پیوستن به برن فراتر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است
صمدی در ادامه گفت: لایحه در سال 93 از سوی دولت به مجلس ارسال شد و ما تاکنون همچنان منتظر هستیم که کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس بررسی لایحه را شروع کند. لازم است بگویم پیگیری این لایحه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بسیار زیاد بوده است، اما ذینفع اصلی این لایحه وزارتخانه نیست بنابراین ذینفعان اصلی یعنی همان نویسندگان، مترجمان باید برای به تصویب ‌رسیدن آن هم گام‌های موثری بردارند و مطالبات خود را از مجلس و دولت داشته باشند.
 
نماینده دفتر حقوقی و مالکیت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: از نظر حقوق ترجمه، ترجمه هم یک اثر ادبی محسوب می‌شود و حقوق آن با دیگر آثار یکی است و تنها تفاوتی که با آثار دیگر دارد اشتقاقی بودن آن است یعنی اثری که از قبل موجود است. مسئله‌ای که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درگیر آن است مسأله ترجمه‌های موازی است. چون ما عضو کنوانسیون برن نیستیم و هرفردی می‌تواند هر اثری را که بخواهد ترجمه کند؛ خواه اثر موردنظر توسط فرد دیگری ترجمه شده باشد یا خواه نشده نباشد. در لایحه‌ای که به مجلس ارسال شده است در گام اول باید از آثار نویسندگان و مترجمان در قلمرو داخلی کشورمان حمایت صورت گیرد و بحث بعدی پیوستن به کنوانسیون برن است. ما هم از اینکه در کنوانسیون برن عضو نیستیم بسیار ناراضی هستیم اما عضو نبودن ما در این کنوانسیون دلیل بر زیرپا گذاشتن قوانین کپی‌رایت نیست.
 
وی افزود: پیوستن به برن فراتر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است دستگاه‌های دیگر هم باید در این امر دخیل باشند چراکه این امر یک فعالیت حقوقی نیست بلکه جنبه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی دارد.

 
دغدغه‌هایمان را بگوییم
در ادامه این مراسم مقانلو درباره مشکلات حوزه ترجمه گفت: فکر می‌کنم زمان آن رسیده است که ذینفعان کپی‌رایت بیایند و دقیقا مشکلات و دغدغه‌هایشان را بگویند. البته ذی‌نفعان تعریف دغدغه می‌کنند اما اینکه تصمیم‌گیرندگان و قانون‌گذاران چه تصمیماتی را می‌گیرند از حدود اختیارات افرادی مثل من و ذینفعان خارج است.
 
وی با اشاره به کپی‌رایت کتاب‌های حوزه ادبیات افزود: وقتی راجع‌به کپی‌رایت کتاب صحبت می‌کنیم تمام توجهات به کتاب‌های ادبی جلب می‌شود اما آمارها نشان می‌دهد که کپی‌رایت در حوزه کتاب‌های علمی و دانشگاهی اهمیت بسیار بیشتری پیدا می‌کند و این کتاب‌ها در حوزه کپی‌رایت کهکشان جداگانه‌ای دارند.
 
مقانلو افزود: من به عنوان مترجم تلاش دارم که تمام آثاری که ترجمه می‌کنم با رعایت کپی‌رایت باشد. البته در این سال‌ها گاهی کپی‌رایت گرفته‌ام و گاهی هم نگرفته‌ام. اولین مواجهه من با ناشری که کپی رایت گرفت مربوط به اواخر دهه هفتاد بود زمانی که اصلا توجهی به آن نمی‌شد و برای من بسیار عجیب بود. در این سال‌ها من به دنبال کپی‌رایت به عنوان مترجم بودم و مشکلاتی که به آن برخوردم به چند مورد دسته‌بندی می‌شد.

پرداخت حق کپی‌رایت و مشکلات بانکی 
وی ادامه داد:  حتی اگر ناشر ایرانی قبول کند که کپی‌رایت را بخرد بحث پرداخت رسمی پول به ناشر خارجی مطرح می‌شود. وقتی که ما مبادلات رسمی و معاملات رسمی بازرگانی و بانکی نداشته باشیم از جنبه‌های دیگر با مشکل برخورد می‌کنیم. مشکل دوم کتاب‌های سریالی و مجموعه‌ای است که ناشر تنها با یک مترجم سروکار ندارد تجربه به من نشان داده است که حفظ قانون کپی‌رایت در مورد کتاب‌های تکی به راحتی انجام پذیر است تا کتاب‌های سریالی و مجموعه کتاب‌ها و ناشر نمی‌تواند و یا برایش سخت است که کپی رایت یک مجموعه کتاب را بخرد و نمی‌تواند سیاست یک بام و دو هوا داشته باشد.
 
به گفته مقانلو لزوما کتابی که کپی‌رایتش از سوی ناشر خریداری می‌شود، کتاب خوبی نیست و شاید اصلا طرفداری پیدا نکند. در این جا شاید باید دخالت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای خرید رایت کمکی به ناشر باشد تا جلوی ضررهای احتمالی گرفته شود.
 
خودمان به خودمان ضربه می‌زنیم
این مترجم و منتقد با اشاره به شناساندن مترجمان در فضای خارج از کشور افزود: شناختن مترجمان در جهان بسیاری از مشکلات را در باب خرید کپی‌رایت حل می‌کند. وقتی نویسنده و یا ناشر خارجی تصمیم می‌گیرد که کدام کتابش ترجمه شود و به دست کدام مترجم در ایران برساند، اهمیت زیادی دارد. دادن و گرفتن، پول تضمینی نیست که ناشران و مترجمان سراغ آن نروند؛ به‌خصوص اینکه کتاب پرفروش باشد. کپی‌کاری‌هایی وجود دارد که از سوی خودمان صورت می‌گیرد ضربه به نشر خودمان می‌زند. بارها شده است که نام کتابی که من ساخته بودم روی کتاب‌ها دیدم حتی کپی‌رایت باید در عنوان کتاب‌ها هم اعمال شود. یعنی مترجم دیگری نباید همان اسم را انتخاب کند.
 
وی افزود: یکی از مهم‌ترین مسایل حفظ وجهه ما در جهان این است. وقتی نویسنده خارجی ببیند آثارش در ایران با احترام مواجه می‌شود، اگر بخواهد آثاری از ما در همان کشور ترجمه شود هم با احترام مواجه می‌شود. امروزه اگر آثار نویسندگان داخلی به صورت غیرقانونی در دیگر کشورها ترجمه شود خوشحال می‌شوند که آثارشان ترجمه شده است و این اصلا نشانه خوبی نیست.

قانون کپی‌رایت و حذف ناشران مجازی
مقانلو ادامه داد: مساله دوم جلوگیری از شلختگی و مارتن ترجمه است این واقعیت دارد که برخی ناشران منتظرند تا ببینند چه کتابی برنده جوایز می‌شود تا به سرعت صرف چند هفته ترجه آن را در بازار با هر کیفیتی منتشر کنند. نکته بعدی این است که با حفظ کپی‌رایت ناشران فعال و جدی در عرصه صنعت نشر مشخص خواهند شد. خیلی نباید از این ترسید که قانون کپی‌رایت باعث حذف ناشران مجازی ‌شود.
 
ناشران زیرک و کلاهی که سر مترجم می‌رود
در ادامه مراسم، دولت‌آبادی درباره بازخورد رعایت کپی رایت در نشر گفت: من فکر می‌کنم به عنوان یک ایرانی می‌توانم از لحاظ اخلاقی به برن متعهد باشم. اگر من به عنوان مترجم، مسئول اثری که ترجمه می‌کنم نباشم، نتوانسته‌ام رسالت خود را به خوبی انجام دهم. 
 
وی با بیان این که اولین تجربه من از خرید رایت با پرداخت شخصی شکل گرفت، افزود: اجباری که مترجمان برای خرید کپی‌رایت پیش پای ناشر می‌گذارند بیشتر به ضرر خود مترجمان تمام می‌شود و نوعی سد برای ادامه کارشان به وجود می‌آورد. از طرفی برخی ناشران تلاش دارند که در لیست ناشران متعهد قرار بگیرد که آن‌ها بسیار زیرکانه عمل می‌کنند. این ناشران بعد از اینکه با مترجمان ارتباط گرفتند قراردادی را به آن‌ها ارائه می‌دهند که در آن قرارداد پایین‌ترین رقم پیشنهادی را به مترجم می‌دهند که از این میزان 3 درصد آن بابت پرداخت به نویسنده داده می‌شود.
 
دولت‌آبادی افزود: اینکه حق کپی‌رایت در ایران به ضرر مترجمان تمام شود کار درستی نیست و من با آن هم مخالفت دارم. بسیاری از ناشران هستند که مشکلات عدم عضویت در کپی رایت را خیلی خوب می‌فهمند.
 

 
در ادامه این مراسم حسینی‌نیک درباره بحث حقوقی آثار ترجمه گفت: در طول این سال‌ها نمایی که از کپی‌رایت داخلی گفته می‌شود کاملا اشتباه بوده است. ما از 50 سال پیش دارای نظام و قانون کپی‌رایت بوده‌ایم. زمانی که اغلب کشورهای منطقه هیچ قانونی در حوزه کپی‌رایت نداشتند ایران قانون کپی‌رایت را رعایت می‌کرد.

وی افزود: حقوق آفرینش‌های فکری یا همان مالکیت فکری آثار دارای دو جنبه است؛ یکی حقوق آفرینش‌های صنعتی و دیگری حقوق آفرینش‌ها ادبی. حقوق آفرینش‌های صنعتی بر مبنای قانون پاریس است که ایران از ابتدا عضو این کنوانسیون (پاریس) بوده است.
 
وی درباره قانون سال 48 نیز گفت: قانونی که در سال 1348 درباره کپی‌رایت به تصویب رسید محصول ترجمه قانون اصلاحیه کنوانسیون برن بود که در 35 ماده به دقت بررسی و تصویب شد.
منبع : ایبنا 
 
 
 

مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه‌ ایران را ترسیم خواهد کرد

به مناسبت  سالروز کشته شدن کلنل محمد‌تقی‌خان پسیان

 

«مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه‌ی ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.» مروری بر زندگی کلنل محمد‌تقی‌خان پسیان به مناسبت سالروز کشته‌شدن‌اش در دهم مهرماه 1300 خورشیدی.
 
یک زورق کاغذی، شناور در تنداب تاریخ ایران
 
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نسیم خلیلی: 
«هر روز زورق‌های کاغذیم را یکی‌یکی به تنداب می‌سپارم. نام خود و نام روستایی را که در آن زندگی می‌کنم به خط درشت روی آن‌ها می‌نویسم. به این امید که یکی در دیاری غریب آن‌ها را پیدا کند و بداند که من کیستم.{...} زورق‌های کاغذی را در آب می‌اندازم و به آسمان نگاه می‌کنم و ابرهای کوچک را می‌بینم که بادبادن‌های سپید پربادشان را برافراشته‌اند.{...} شب که می‌آید چهره‌ام را در بازوانم پنهان می‌کنم و در رویا می‌بینم که زورق‌های کاغذیم همچنان در زیر ستارگان نیم‌شب شناورند.»

نوشته‌اند که کلنل محمد‌تقی خان پسیان نوشته‌های تاگور را دوست می‌داشته و گاهی آن‌ها را ترجمه هم می‌کرده‌ است، شاید تصور اینکه یک افسر ژاندارم، سال‌ها پیش با چنین روحیه‌ای زیسته باشد، دشوار به نظر برسد، اما این را هم باید به یاد آورد که افسران ژاندارمری برعکس دیویزیون قزاق، آدم‌هایی با افکار آزادیخواهانه و مشروطه‌طلبانه بودند و از همین روست که احتمالا کلنل نیز پس از خواندن اشعار آرام و جانبخش نویسنده محبوبش – تاگور – رساله‌ دفاعیه خود را در یکی از شب‌های تابستان هزار و سیصد خورشیدی، روزهایی نزدیک به کشته‌شدن‌اش، با چنین جملات مملو از عواطف عمیق انسانی به پایان می‌برد:

«مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه‌ ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.»
نگاشته‌هایی نگارین و تپنده که از روحیه ناسیونالیستی مثال‌زدنی راوی‌اش حکایت می‌کند و در عین حال شعر پیش‌گفته تاگور را فرا یاد می‌آورد که در خیال ماندگاری اندیشه‌هایش در زورقک‌هایی است که در آب‌ها رها می‌کند؛ به نظر می‌رسد این عشق به وطن ریشه در مهاجرت پدران او دارد پس از شکست ایران از روسیه و امضای عهدنامه ترکمانچای، از قفقاز به تبریز چرا که نمی‌خواستند تحت حکومت بیگانه بزیند. اما کلنل محمدتقی‌خان پسیان تا چه حد در تاریخ ایران شناخته شده‌است؟
 

«به روایت یک شاهد عینی»- کلنل محمدتقی‎خان پسیان - مهر ۱۳۰۰ - مشهد

از شهامت مبارزه تا معصومیت سیاوش‌وار
کلنل محمد‌تقی‌خان پسیان را یکی از بزرگ‌ترین رهبران جریان فکر انقلابی در ایران انگاشته‌اند؛ جریانی که عقبه آن را در مبارزات چریکی دهه پنجاه بازجسته‌اند از این رهگذر هرچند که اندیشه‌های ناسیونالیستی پسیان به اندازه همقطارانش – میرزاکوچک‌خان جنگلی و شیخ محمد خیابانی – شهرت پیدا نکرده‌ است اما شورمندی انقلابی‌اش به روشنی دیده شده‌ است. این شورمندی انقلابی در کنار وجهه عاطفی‌ای که به دلایل مختلف به جریان و تحرکات پسیان افزوده‌شده‌است، از او سیمای متفاوتی در میان مردان و مبارزان مشابه‌اش ساخته است.

یکی از این دلایل احتمالا به همان دست به قلم بودن و دلبستگی افسر جوان به کتاب و کلمه و شعر باز می‌گردد که بازتابش را هم در آنچه او خود نگاشته‌است، به تماشا نشستیم؛ از دیگر سو در چهره و قامت کلنل نیز این وجه عاطفی بازتاب دارد چنانچه عبدالله کوثری مترجم یکی از بهترین کتاب‌ها درباره کلنل-کتاب کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران که در ادامه مقاله مبنای داده‌های ماست- از شیفتگی عاطفی خود در نوجوانی نسبت به کلنل یاد می‌کند و می‌نویسد: «به یاد دارم که گاه در خلوت خود می‌نشستم و به عکس کلنل که با آن قامت رشید و نگاه ژرف‌نگر کنار چنار کهنسالی ایستاده بود چشم می‌دوختم و گاه نیز به آن سر بریده با چشمان بی‌نگاه اما سخنگو و بسیار سخنگو خیره می‌شدم و به مردی فکر می‌کردم که از یک سو در نظامی‌گری چنان لیاقتی از خود نشان می‌دهد که در سن سی‌ سالگی به درجه کلنل (سرهنگ‌تمام) می‌رسد و از سوی دیگر زبان‌های خارجی و نواختن پیانو را می‌آموزد و اشعار لامارتین و تاگور را ترجمه می‌کند و نامه‌هایش را با شعر متنبی و فردوسی و دیگر شاعران آرایه می‌بندد. باری چنین بود که سیمای کلنل محمد‌تقی‌خان جدا از واقعیت یا اهمیت جنبشی که رهبری کرد، همچون نماد میهن‌دوستی و شهادت و معصومیتی سیاوش‌وار در جان من جایگیر شد و هنوز نیز در چشم من از چهره‌های محبوب تاریخ معاصر این سرزمین است.»

این عبارت «سیاوش‌وار» احتمالا اشاره‌ای است به رویارویی مرد جوان آرمان‌گرا در برابر دستگاه رضاخانی که بعدها یکی از مشهورترین حاکمیت‌های دیکتاتورمآبانه را در تاریخ معاصر ایران تشکیل داد، رضاخانی که نماینده قزاق‌ها بود و نواندیشی و یکه‌تازی افسر ژاندارم را ابدا نمی‌پسندید.

 استفانی کرونین در مقاله جامع و مبسوط خود - ناسیونالیسم انقلابی در عمل قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان در مشهد- روشن و رسا به تحلیل چرایی این عناد و ستیزگی میان رضاخان و نیروی ژاندارمری می‌پردازد و تصریح می‌دارد که: «رضا خان با کودتای نظامی پایگاه خود را در تهران تحکیم کرد و کانون اصلی حامیان او از همان زمان تا سال‌ها بعد ارتش، یا دقیق‌تر بگوییم گروه دوستانش در دیویزیون قزاق بود. اما برتری او حتی در خود ارتش بی‌معارض نبود و مهم‌ترین پایگاه مخالفانش را گروه افسران ژاندارمری دولتی تشکیل می‌داد. {افسرانی} که سرشار از روحیه مشروطه‌خواهی بودند و به گرایش ناسیونالیستی شدید شهرت داشتند، {...} رضاخان برای تثبیت برتری خود، هم در ارتش و هم در رژیمی که بر گرد ارتش شکل می‌گرفت ناچار بود از استقلال، جاذبه و اعتبار ژاندارمری بکاهد و این امر تا حد زیادی در طول سال 1300 به انجام رسید. قلع و قمع رژیم ژاندارم در مشهد و از میان برداشتن افسر ناسیونالیست فره‌مند فرمانده آن، که بدیلی بالقوه برای رهبری توانست بود، گامی اساسی در آن راه بود.»

اما جالب است که داده‌های تاریخی از پیوستن قزاق‌ها به نیروی متهور و نواندیش ژاندارم در همدان - سال‌ها پیش از رویارویی قزاق‌های تحت فرماندهی رضاخان با رژیم ژاندارم - حکایت می‌کنند؛ کرونین ضمن اشاره به مقاومت نیروی ژاندارم در برابر حملات قشون روسیه برای حمایت از حکومت موقت در غرب ایران، نقل می‌کند که ژاندارم‌ها به دفعات در این محدوده دست به کودتا زدند تا متفقین را به کلی از غرب ایران دور کنند و در دل یکی از همین کودتاها ژاندارم‌ها در برابر نیروهای قزاق قرار گرفتند «{ماژور پسیان} تصمیم به خلع سلاح قزاق‌ها گرفت و خود در راس قوای ژاندارم به مصلا حمله کرد. بعد از درگیری‌ای کوتاه و نه چندان شدید، قزاق‌ها تسلیم شدند و سلاح‌های خود را تحویل دادند.

آن‌گاه ماژور پسیان با سخنانی سرشار از شور میهن پرستی قزاق‌ها را تشویق کرد که برای دفاع از استقلال ایران به ژاندارم‌ها بپیوندند. ظاهرا بخشی از قوای قزاق اونیفورم ژاندارمری به تن کردند و به باطالیان همدان پیوستند و بقیه نیز پراکنده شدند.»
البته که ژاندارم‌های ناسیونالیست بعد از مدتی در جبهه غرب شکست خوردند و نومیدانه به قلمرو عثمانی پناه بردند و پسیان نیز از خدمت کناره‌گیری و برای درمان ورم کبدش به آلمان رفت اما این پایان تکاپوهای آرمان‌گرایانه او نبود، فصل پرهیجان زندگی نظامی و ناسیونالیستی او در مشهد قرار بود رقم بخورد.



رژیم ژاندارم در مشهد

مشهد شهر خسته و محافظه‌کاری بود که هم گسترده بود و هم دور از مرکز و از این رو برای حکومت مرکزی اهمیت فراوانی داشت، وقتی پسیان به مشهد اعزام شد بیش از هر چیز دغدغه بهبود اوضاع را در سر می‌پروراند اما در راه اصلاحات او همواره سنگ‌اندازی می شد و این موضوع او را که افسر متهور و پرانرژی و دوراندیشی بود، رنجور و دلسرد می‌کرد و در این میان کودتای سید‌ضیاء‌الدین طباطبایی، ناسیونالیست‌های انقلابی مایوسی همچون او را دوباره برای انجام اصلاحات امیدوار کرد چرا که هر چند«سید ضیاء به سبب نزدیکی با انگلیسی‌ها چندان خوشنام نبود، اهداف آشکارا ناسیونالیستی حکومت جدید در جهت دولت‌سازی و اقدامات مصمم آن‌ها بر ضد اشراف و دیوانیان فاسد و بی‌اعتبار مایه‌ی انگیزش احساسات» بود.

نخستین اقدام عملی کلنل در مشهد ترتیب دادن یک کودتا بود تا زمینه را برای اصلاحات آرمانی خود هموار کند. این اصلاحات با شور و حرارتی انقلابی یکی یکی اجرا شد و حتی از پشتوانه و استقبال مردمی هم برخوردار بود چنانچه نوشته شده‌است که‌ خدمت در نیروی ژاندارمری داوطلب فراوان داشت و مردم زیادی از شهرهای کوچک و طایفه‌های دور و نزدیک به ژاندارمری مشهد پیوسته بودند. اصلاحات پسیان با شتاب پیش می‌رفت و زمزمه بخش امید در بافت جامعه بود اما کودتای رضاخان همه این برنامه‌ها را ناگهان متوقف کرد و روشن است که موقعیت نیروی تعادل بخش ژاندارمری در برابر نیروی قزاق تا چه اندازه با این رویداد تاریخی، متزلزل شد.

پسیان و دیگر ناسیونالیست‌های ایرانی کودتای رضاخان را ضد کودتای بافت سنتی جامعه می‌دانستند و چون سال‌ها در برابر قزاق‌ها بودند اکنون برخاستن یک رهبر قزاق برایشان به فاجعه می‌مانست از این رو رژیم ژاندارم در مشهد هر روز رادیکالیزه‌تر شد و کلنل جوان در نقش افسری بلندپرواز به تهدید اصلی حیات سیاسی حکومت وقت بدل گردید. و این هر دو زمینه را برای آراستن صحنه نبرد غمگنانه‌ای میان نیروی مسلط حکومت وقت و شخص رضاخان و نیروی کاریزماتیک افسر بلندپرواز ژاندارم هموار کرد.

آرامگاه محمدتقی پسیان در باغ نادرشاه افشار

بازآ؛ جهان در خواب است
ظاهرا پسیان در نبرد با عشایر کشته شد، اکراد قوچان، اما واقعیت آن است که قوام به دستور حکومت مرکزی با عشایر برای نبرد با پسیان وارد مذاکره و تبانی شده بود و چون عشایر از ماموران وصول مالیات که از ژاندارم‌ها بودند، دل خوشی نداشتند به این بازی پیوسته‌بودند و از این رو یکی پس از دیگری شورش‌هایی در خراسان به راه انداختند تا کلنل به جای بلند‌پروازی‌هایش به سرکوب شورش‌ها مشغول باشد چرا که مقامات تهران «از این می‌ترسیدند که او به فکر تثبیت قدرت خود در خراسان بیفتد و در همان زمان در آن ایالت جمهوری اعلام کند یا هوای تسخیر تهران در سر بپرورد. حکومت مرکزی همواره این احتمال را در نظر داشت که پسیان ممکن است با سایر جنبش‌های رادیکال، مثل جنبش کوچک‌خان، یا با دیگر فرماندهان ژاندارمری در سایر نقاط کشور پیوندی برقرار کند.»

مشاوران رضاخان بر این باور بودند که اگر کلنل قوای خود را در یک جا گرد آورد و به سوی تهران حرکت کند رضا‌ خان پایتخت را به او به ناچار تسلیم خواهد کرد و در نتیجه لازم می‌دیدند که قدرت آرمان‌گرایانه پسیان همواره و به طرق مختلف کنترل شود که احتمالا برانگیختن عشایر به شورش یکی از این طرق غیرمستقیم بود کلنل در میدان نبرد شکست خورد و سرش بریده شد، و کشندگانش با سر او بر فراز نیزه و تفنگ مازوری که باز به سمتش نشانه رفته بود عکس یادگاری گرفتند این تفنگ که به سوی سر افسر غمگین و آرمانگرا نشانه رفته بود شاید یک رمز بود رمزی که به قاتلان کلنل جوان نهیب می‌زد که او هنوز زنده است و بیش از او اندیشه‌هایش زنده‌اند، اندیشه‌های شورمندانه انقلابی‌اش برای رسیدن به ایرانی که آرزویش را داشت وقتی داشت مستانه نوشته‌های تاگور را می‌خواند: «وقتی که او رفت، شب بود و تاریکی بود و آنان در خواب. اکنون شب تاریک و من به جستجوی او که «ای عزیز، بازآ، جهان در خواب است؛ و ستارگان چشم به ستارگان دوخته‌اند و هیچ‌کس نخواهد دانست که تو لحظه‌ئی اینجا آمده‌ بودی.»
منبع : ایبنا

نخستین ترجمه ها در عصر قاجار

دریافتِ یک نامه از ناپلئون و جرقه ترجمه در ذهن فتحعلی‌شاه
  
ردپای ترجمه (از زبان‌های اروپایی) در متون دوران قاجار به سلطنت فتحعلی‌شاه بازمی‌گردد. جرقه‌ی ترجمه در این دوره، در ابتدا با دریافتِ یک نامه از ناپلئون زده شد.
 
دریافتِ یک نامه از ناپلئون و جرقه ترجمه در ذهن فتحعلی‌شاه
 
 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، هشتم مهرماه مصادف با ۳۰ سپتامبر، روز جهانی ترجمه است. انتخاب این روز برای بزرگداشت ترجمه به افتخار سنت جروم بوده است که انجیل را ترجمه کرد و محافظ مترجمین به حساب می‌آید. این روز از ۱۹۵۳ توسط فدراسیون بین‌المللی ترجمه جشن گرفته می‌شود و از ۱۹۹۱ فدراسیون آن را به عنوان یک روز بین‌المللی پیشنهاد کرد تا همبستگی جامعه مترجمان جهان را نشان دهد. به همین مناسبت، مروری کرده‌ایم بر چگونگی پا گرفتن ترجمه از زبان‌های اروپایی به زبان فارسی.

ردپای ترجمه (از زبان‌های اروپایی) در متون دوران قاجار به سلطنت فتحعلی‌شاه بازمی‌گردد. جرقه‌ ترجمه در این دوره، در ابتدا با دریافتِ یک نامه از ناپلئون زده شد. در این دوره جریان ترجمه‌ نوشتاری با استفاده از مترجمین هیئت‌های نظامی خارجی برای ترجمه‌ نامه‌ها، قراردادها و نوشتارهای دیپلماتیک و در مرحله‌ بعدی درخواست ترجمه‌ کتب و رسالات شکل می‌گیرد. (25)

پس از پایان جنگ با روسیه، دومین گروه محصلان ایرانی به اروپا اعزام شدند. در میان حضور «میرزا صالح» که برای تحصیل زبان و مترجمی به خارج از ایران رفته بود جالب توجه است. به عبارتی عباس میرزا که متولی این اعزام بود، به این نتیجه رسیده بود که برای گسترش روابط با جهان، فهم و درکِ زبان‌های دیگر یکی از نیازهاست، پس در کنارِ محصلانی که برای تحصیل در صنایع نظامی و مهندسی و پزشکی به اروپا اعزام شدند، یکی نیز برای تحصیلِ ترجمه به اروپا رفت.

انتشار «وضع حالیه‌ی ایران» در زمان فتحعلی‌شاه
گام بعدی فتحعلی‌شاه برای گسترش روابط با جهان، اعزام سفیر به کشورهای دیگر بود که برخی از آنها با زبان‌های خارجی آشنایی داشتند. از جمله ملک شاه‌نظر شاپوریان (میرداود ضادوریان) که از ارامنه‌ بغداد بود. او بعدها در 1233 ق./ 1817 م. کتاب کوچکی به نام وضع حالیه‌ی ایران به سه زبان فارسی، فرانسه و ارمنی منتشر کرد. مدتی بعد، فتحعلی‌شاه میرزا ابوالحسن خان شیرازی را به سمت وزارت دول خارجه منصوب کرد و او مامور حل اختلافات در عهدنامه‌ گلستان شد. به همین منظور، میرزا ابوالحسن خان، فردی به نام ویلیامن را که زبان روسی می‌دانست به عنوان مترجم استخدام کرد.

در دوران فتحعلی‌شاه سیزده قرارداد دو زبانه منعقد شد. یعنی به طور متوسط در هر دو سال و اندی یک قرار در دوران فتحعلی شاه منعقد شد. وجود مباحث تخصصی در این قراردادها و لزوم ترجمه صحیح از آنها از عمده دلایل توجه به امر ترجمه در این دوران بود. یکی از عمده دلایل انتخاب میرزا ابوالحسن خان شیرازی به عنوان وزارت دول خارجه نیز، همین آشنایی او با زبان‌های خارجی بود و همین موضوع لزوم توجه به یادگیری این زبان‌ها را به اهالی دربار و رجال مملکتی گوشزد کرد.

                             فتحعلی شاه

بهره‌گیری شاه و ولیعهد از ارمنیان برای ترجمه
پس از این دوره بود که توجه به زبان آموزی در این اقشار گسترش پیدا کرد. از دیگر دلایل توجه به این مسئله، تردد خارجیان به ایران و لزوم برقراری ارتباط با آنان بود. در این موارد، بهره‌گیری از ارمنیان به عنوان مترجم، راه حلی بود که شاه و ولیعهد از آن بهره می‌بردند. در این دوره خارجیانی که در ایران به امور تجاری مشغول بودند، به آموزش زبان خارجی به ایرانیان همت گماشتند. به عنوان نمونه، در سال 1839 م. / 1254 ق. بنگاهی به نام «دارالعلم شناسایی ملل» در تبریز بر پا شد.

هدف این بنگاه که فردی به نام «موسیو بوره» آن را افتتاح کرده بود آشنایی ایرانیان با اروپا و اولویت آن آموزش زبان فرانسوی به ایرانیان بود. در این دوره در میان شاهزادگان و اشراف کسانی یافت می‌شدند که آشنایی قابل توجهی با زبان‌ فرانسوی داشتند. اوژن فلاندن در سفرنامه‌اش می‌نویسد: «مصاحبه‌ ما با ملک‌قاسم میرزا به طول انجامید و همگی در حیرت که چطور به این خوبی زبان ما را تکلم می‌نماید. به ما گفت این زبان را از یک خانم فرانسوی ما دام ماری‌یز که اکنون در طهران است آموخته.» (سفرنامه‌ی اوژن فلاندن به ایران. ص: 71)

حضور واعظان مذهبی مسیحی و آشنایی با زبان‌های خارجی
مادام ماری‌یز که به خاطر فوت شوهرش، امکانات لازم برای خروج از ایران را نداشته است، در آن دوره معلم فرانسوی فرزندان شاه و عباس میرزا بوده است. در این دوره حضور واعظان مذهبی مسیحی نیز، از جمله راه‌های آشنایی ایرانیان با زبان‌های خارجی بود.

در این دوره عباس میرزا برای انتقال هر چه سریع‌تر پیشرفت غرب به مملکت، ایده‌ جلب مهاجر از ممالک اروپایی را هم مدنظر قرار داد. بنابراین از میرزا صالح خواست تا برای جلب مهاجر در روزنامه‌های لندن آگهی بدهد. موسیو بوره که پیشتر به او اشاره شد نیز در همین روند جلب مهاجر به ایران آمده بود. موسیو بوره که مبلغ مذهبی مسیحی بوده است از شاهزاده ملک‌قاسم میرزا خواسته بود تا بیست جوان را برای تعلیم در اختیار او قرار دهد اما شاهزاده طفره رفته بود.

                             عباس میرزا

گسترش صنایع چاپ با همت عباس میرزا در ایران 
صنایع چاپ نیز با همت عباس میرزا در ایران گسترش یافت. در اوایل قرن یازدهم هجری قمری، ارامنه‌ جلفای اصفهان این صنعت را وارد ایران کرده بودند اما از آن تنها برای انتشار کتاب‌های مذهبی خود استفاده می‌کردند. به دستور عباس میرزا، میرزا زین‌العابدین تبریزی مامور فراگیری فن چاپ و تاسیس چاپخانه در تبریز شد. او پس از مدتی دستگاه چاپ را به ایران آورد و تحت حمایت عباس میرزا مطبعه‌ای در تبریز به راه انداخت. او اولین کتاب فارسی را با حروف سربی در سال 1233 ق./ 1818 م. منتشر کرد.

این کتاب رساله‌ جهادیه نام داشت و آن را میرزا عیسی خان قائم‌مقام نوشته بود. اندکی بعد تعداد چاپخانه‌ها افزایش یافت و با ورود میرزا صالح به این عرصه، سیر انتشار کتاب‌های ترجمه آغاز شد. برخی از کتاب‌هایی که در دوران فتحعلی‌شاه ترجمه شده است، از این قرار هستند:

«بیانیه‌ی کنوانسیون ملی خطابه به ملت فرانسه» از زبان فرانسوی. «حوادث نامه» از زبان ترکی. «فتوحات اسکندر» از زبان انگلیسی. «شارل دوازدهم» اثر ولتر با ترجمه‌ میرزا رضا مهندس از زبان انگلیسی. «رساله‌ی آبله‌کوبی» اثر دکتر کارمک با ترجمه‌ی عبدالصبور خوئی. «تاریخ تنزل و خرابی دولت روم» اثر ادوارد گیبون با ترجمه‌ میرزا رضا مهندس از زبان انگلیسی. «انوار نعمانیه» اثر سید نعمت‌الله جزایری با ترجمه‌ی سید زین‌العابدین حسن رضوی خوانساری از زبان عربی.

(این نوشته برگرفته از بخش اول مقدمه‌ سعاد پیرا بر کتاب «عشاق پاریس» به ترجمه‌ علی‌قلی خان سرداراسعد بختیاری است.) 
منبع : ایبنا

گزارش ایبنا از مراسم بزرگداشت جایگاه علمی مرحوم دکتر محمد جواد مشکور

 
 
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)چهارشنبه چهارم مهرماه 1397 در محل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که ساختمانی قاجاری است با آینه‌کاری‌ها و گچ‌بری‌های زیبا، مراسم بزرگداشتِ تاریخ‌پژوه، اسلام‌شناس و زبان‌شناسِ فقید، دکتر محمدجواد مشکور، در بیست و سومین سال درگذشت ایشان و صدمین سال تولدشان برگزار شد.

دکتر محمدجواد مشکور، متولد 1297 در محله‌ی سنگلج تهران بود و در سال 1336 در رشته‌ی «تاریخ اسلام و فرقه‌های آن» دکترای خود را از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرده بود. ایشان که از سال 1324 با علامه علی‌اکبر دهخدا در تدوین لغت‌نامه همکاری داشت و در همان سال‌های دهه‌ی بیست آثاری همچون «تاریخ اوستا و ادبیات دینی پهلوی» و «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» را نوشت و تصحیح و ترجمه کرد.  پژوهش‌هاي دكتر مشكور را مي‌توان در سه حوزه‌ی «تاريخ اسلام و فرقه‌های اسلامی»، «مطالعات زبان‌های باستانی ایرانی»، «تاريخ شهرها و اقوام» و «تاريخ ايران باستان» دسته‌بندی کرد. ایشان که در سال 1358 از فعالیت آکادمیک بازنشسته شده بود، در سال 1374 درگذشت و در بهشت‌زهرای تهران به خاک سپرده شد.

مراسم بزرگداشت ایشان با سخنرانی حسن بلخاری قهی، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی آغاز شد. وی ضمن خیرمقدم به حاضران گفت: «مرحوم دکتر مشکور در چند حوزه از مفاخر برجسته‌ کشور است. حوزه‌ اول تاریخ است. در نود درصد آثار ایشان در عنوان کتاب، نشانی از تاریخ یافته می‌شود. تاریخ مدنظر او تاریخ فرق و مذاهب و اندیشه‌ها هم در حوزه‌ی ایران باستان و هم در حوزه‌ی فرق اسلامی بوده است.»

این استاد دانشگاه نحوه‌ آشنایی خود با آثار دکتر مشکور را اینگونه توصیف کرد: «برای خود من از منابع اساسی پایان‌نامه‌ام در دوره‌ کارشناسی ارشد، آثار دکتر مشکور بود. از جمله ترجمه‌اش از کتاب فرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام.»

بلخاری درباره جایگاه علمی مشکور گفت: «او را می‌توان مورخ ادیان، مذاهب و آئین‌ها دانست. شما تنها وقتی می‌توانید به تاریخ اندیشه بپردازید که متکلمانه غوری در اندیشه‌ها کرده باشید. به همین دلیل می‌توان گفت اندیشه‌های مشکور از عمقی فلسفی و کلامی بهره داشت.»

وی در انتهای سخن خود گفت: «تاریخ در سه قلمرو مورد بحث قرا می‌گیرد. تاریخ نقلی که به بیان حوادث و وقایع رایج می‌پردازد. در جان این رویکرد به تاریخ، مفهوم عبور مستتر است. در این‌جا تاریخ مقوله‌ای است که از آن عبور کرده‌ایم و پس از این عبور به آن می‌پردازیم. ساحت دوم، علم تاریخ است. علم تاریخ بیان وجه «عبارت» تاریخ است. علم هنگامی آغاز می‌شود که ایده به عبارت تبدیل شود. از این منظر میان عبور و عبارت می‌توان پیوند برقرار کرد. سومین ساحت فلسفه‌ تاریخ است که با تعبیر هگلی آن را می‌شناسیم. این ساحت تاریخ را زنده و هوشمند تلقی می‌کند و برای آن غایتی در نظر می‌گیرد. من این ساحت سوم را در مقوله‌ی عبرت قرار می‌دهم.»

بلخاری سپس به پیوندی که میان عبور، عبارت و عبرت به عنوان ساحات تاریخ وجود دارد پرداخت. وی گفت: «مشهورترین کتاب تاریخ مسلمانان در میان غربیان در حوزه‌ تاریخ، مقدمه‌ی کتاب العبر ابن‌خلدون است. عبر آنگونه که ابن خلدون آن را مدنظر داشت، هر سه‌ ساحات تاریخ را در خود جمع کرده است.»

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی سپس به نسبت میان مشکور و این تلقی از تاریخ پرداخت و گفت: «می‌توان گفت مشکور هر سه‌ این ساحات را مدنظر داشته است و با ابن خلدون نسبتی دارد. من می‌توانم مشکور را حکیم تاریخ بنامم چرا که او همچون آنچه ابن خلدون مدنظر داشت، میان عبرت و حکمت نسبتی برقرار کرد.»

پس از بلخاری، نوبت سخنرانی به محمدکاظم موسوی بجنوردی رسید. رئیس دائره‌المعارف بزرگ اسلامی گفت: «مشکور از خاندانی اهل فقه و تقوا برخاست و به طریق سنتی و جدید تحصیل کرد و به قدر وسع کوشید توشه‌ای از فرهنگ و علم برگیرد و معاصران را بهره‌مند کند. مشکور در حوزه‌ ادیان و فرق پیش‌رو بود و آثار تالیفی و تصحیحی او به ویژه در حوزه‌ فرقه‌شناسی ستودنی است.»

رئیس اسبق کتابخانه‌ ملی همچنین افزود: «آثار دکتر مشکور همچنان مورد توجه است و هیچ کتابی در زمینه‌ی فرقه‌شناسی در عالم فارسی‌زبان نیست که ارجاعی به آثار ایشان نداشته باشد.»

وی سپس به جنبه‌ای دیگر از حیات فرهنگی دکتر مشکور پرداخت. دکتر مشکور از سال 1353 رایزن فرهنگی ایران در سوریه بود و در همین نقش دو کتابخانه‌ مهم در کشورهای عربی تاسیس کرد و به

عضویت قدیمی‌ترین فرهنگستان زبان عربی نیز درآمد. بجنوردی درباره‌ی خدمات او در مقام رایزن فرهنگی گفت: «دکتر مشکور در شناساندن فرهنگ ایران به محافل عربی جدید هم نقش داشت و جایگاهش در محافل رسمی و غیررسمی عرب زبان نشان دهنده‌ توفیق او در این زمینه است. رایزن‌های فرهنگی ما می‌توانند او را الگوی خود در زمینه‌ی شناختن فرهنگ جامعه‌ی میزبان قرار دهند.»

او سپس افزود: «فقدان مشکور و همنسلان او همچون زریاب و زرین‌کوب این روزها سخت احساس می‌شود. برای ما در مرکز دائره‌المعارف مایه مباهات است که کتابخانه‌ی نفیس او مشتمل بر چهارهزار جلد کتاب به این مرکز اهدا شده است. بیش از 145 مجموعه شامل حدود یک میلیون جلد کتاب به مرکز دائره‌المعارف اهدا شده است که کتابخانه‌ دکتر مشکور همچون دُر گرانی در این میان می‌درخشد. او این کتابها را با گزیده‌کاری از نقاط مختلف دنیا گردآورده بود.»

بجنوردی در انتهای سخنانش ابراز امیدواری کرد که با همکاری خانواده‌ی مشکور، آثار پراکنده‌ی ایشان گردآوری و منتشر شود.



پس از موسوی بجنوردی، نوبت به دکتر احمد پاکتچی، عضو شورای عالی علمی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی رسید تا به طور متمرکز درباره‌ی دستاوردهای مشکور در زمینه زبان‌شناسی سامی ایرانی سخن بگوید. وی درباره‌ی نحوه‌ی آشنایی خود با آثار دکتر مشکور گفت: «من از سال 59 که با کتاب فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی ایرانی ایشان آشنا شدم، تا کنون با این کتاب محشورم.»

او گفت: «مطالعات سامی سه قرن در دنیا سابقه دارد ولی جامعه‌ی ما مدت کوتاهی است که با این مطالعات آشنا شده است و بنابراین مشکور را می‌توان اصلی‌ترین بنیان‌گذار این‌گونه مطالعات در ایران دانست.»

این استاد دانشگاه امام صادق درباره‌‎ اهمیت مطالعات سامی برای ایرانیان گفت: «مطالعات سامی ایرانی چه در مطالعات دینی و به ویژه برای غور در واژگان قرآنی و چه در مطالعات ایران‌شناسی نقشی مهم دارد.»

او درباره‌ نقش دکتر مشکور در شناخت ما از هزوارش‌های فارسی باستان گفت: «ما در ایران باستان با انبوهی از واژگان روبه‌رو هستیم که به زبان آرامی و به خط پهلوی نوشته می‌شوند ولی به هنگام خواندن، برابر فارسی میانه‌ی آنها تلفظ می‌شده است. این واژگان را هزوارش می‌نامند و دکتر مشکور با کتاب «فرهنگ هزوارش‌های پهلوی» کامل‌ترین تحقیق را برای شناخت هزوارش‌ها انجام داده است.»

به گفته‌ پاکتچی: «ما دچار فقر اساسی در مطالعات ریشه‌شناسی هستیم و اولین فرهنگ‌های ریشه‌شناسی فارسی حدود 10 سال است که منتشر شده است. در این مورد، زبان عربی از فارسی هم عقب‌تر است و هنوز فرهنگ ریشه‌شناسی‌ای در حوزه‌ این زبان تالیف نشده است. به همین دلیل بهترین جایگزین برای یک فرهنگ ریشه‌شناسی عربی، کتاب دکتر مشکور با نام فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی ایرانی است.»

او درباره‌ کیفیت پژوهش دکتر مشکور نیز چنین گفت: «می‌توانم گواهی دهم که منابعی که درباره‌ زبان سامی تا زمان نوشته شدن دو فرهنگ دکتر مشکور وجود داشته، بدون استثناء توسط ایشان مطالعه شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. ایشان علاوه بر آن، از منابع عربی هم به خوبی استفاده کرده‌اند.»

به گفته‌ پاکتچی از جمله خصوصیات دکتر مشکور، امانت‌داری علمی ایشان بوده است: «ایشان امانت‌داری علمی بسیار قابل توجهی داشته‌اند. به عنوان نمونه در آثارشان هر گاه از پاورقی‌های دکتر معین بر برهان قاطع استفاده کرده‌اند، بدون استثناء و با دقت، موارد ارجاع را ذکر کرده‌اند. این امانت‌داری و دقت علمی امری است که امروز کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد و به نام خود زدن زحمت دیگران در محافل آکادمیک هم باب شده است.»

همچنین پاکتچی از دیگر خصوصیات تحقیقاتی مشکور را رویکرد اجتهادی او دانست: «ایشان ابایی از ارائه‌ پیشنهادهای عالمانه خود نداشت و رویکرد اجتهادی او به ویژه در فرهنگ‌های سامی‌اش مشهود است.»



پس از سخنرانی پاکتچی، نوبت به محمود جعفری دهقی استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن ایران‌شناسی رسید. او گفت: «دکتر مشکور اولین کسی بود که معنای درستی برای واژه‌ «کارنامه» در «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» یافت. واژه‌ کار در فارسی باستان به معنای جنگ به کار برده می‌شده است و بر همین مبنا، کارنامه به معنای رزم‌نامه است.»

او درباره‌ دیگر دستاوردهای علمی مشکور گفت: «مقدمه‌ای که مشکور بر دینکرد نوشت گویا و حاوی اطلاعات تازه بود. در مورد بحث هزوارش هم مسئله اساسی این بود که چگونگی مواجه با این معضل زبانی از اساس قابل درک نبود. مشکور اولین کسی بود که مفهوم اصلی هزوارش را درک کرد. زبان آرامی در دوره‌ی هخامنشی زبان بین‌المللی امپراتوری بوده است. به مرور زمان که زبان آرامی کارکرد خود را از دست داد، آثار آن در زبان پهلوی باقی ماند. هزوارش بازمانده‌ی آن کارکرد زبان آرامی بوده است. واژه‌ی هزوارش هم به معنای تفسیر و توضیح است.»

جعفری دهقی همچنین خبری تاسف‌آور را در این نشست اعلام کرد. به گفته‌ او دکتر مشکور در مقدمه‌ای که بر دینکرد نوشته است خبر از ترجمه‌ی بخش سوم آن کتاب داده است. ترجمه‌ای که هرگز منتشر نشد و بنا به گفته‌ی خانواده‌ی مشکور اکنون مفقود شده است.



بخش پایانی مراسم به اهدای لوح تقدیر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به خانواده‌ی مشکور اختصاص داد. این لوح را حسن بخاری رئیس انجمن، دکتر مهدی محقق، کاظم موسوی بجنوردی و دکتر منوچهر صدوقی سها به پسر و همسر دکتر مشکور اهدا کردند.

در پایان نیز پریرخ امیرارجمند، همسر دکتر مشکور ضمن تشکر از برگزارکنندگان مراسم، درباره‌ی برگزاری جایزه‌ی «سعی مشکور» گفت: «چند سال پیش به پیشنهاد شاگردان استاد، این جایزه برای تشویق جوانانی که در حوزه‌ی اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی فعال هستند تاسیس شد. دو دوره‌ آن برگزار شده و دوره‌ سوم نیز در فروردین و یا اردیبهشت سال آینده برگزار خواهد شد.»

به مناسبت یازدهم مهرماه 1337 سالروز آغاز به کار تلویزیون ایران

به مناسبت یازدهم مهرماه 1337 سالروز آغاز به کار تلویزیون ایران

تاریخ اجتماعی نشان می‌دهد که یکی از دلایل توجه مردم به تلویزیون و شعف و استقبالشان از این رسانه تازه آن بود که می‌توانستند جهانی را که به آن تعلق نداشتند یا از آن دور بودند در صفحه کوچک آن به تماشا بنشینند و به این ترتیب از رنج‌های فقر و فاقه هر روزه خود رها شوند.

 
وقتی تلویزیون با عروسی بزرگان و قدم زدن نیل آرمسترانگ در کره ماه و مشت‌زنی کلی به خانه‌ها آمد
 
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نسیم خلیلی: «نان را از روی قبر خواجه برمی‌دارم. می‌برم روی پیشخوان. سنگ‌های داغش را تندتند می‌کنم. دکاندار پشت ترازو نشسته و با رادیو ور می‌رود. ناگهان از رادیو فریاد شادی و هلهله برمی‌خیزد: -شنوندگان عزیز هم اکنون اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه ایران به مجلس عقد تشریف فرما می‌شوند. غوغای کف زدن، هلهله و ساز و آواز می‌آید: هم‌اکنون شاهنشاه در پای سفره عقد با دست مبارکشان تکه‌ای از نان کیک می‌برند و به دهان ملکه ثریا می‌گذارند. غوغای هلهله و آهنگ تند موسیقی مشتری‌ها را ساکت می‌کند.

شنوندگان عزیز توجه کنید... توجه کنید هم‌اکنون بر سر عروس و داماد جوانبخت ایران نقل و سکه‌های طلا می‌پاشند. نان را روی سر می‌گذارم و با سرعت به طرف خانه می‌شتابم.-ننه...ننه...بدو ننه...! ننه می‌دود جلوی پله: -چه شده شریف؟ چه خبره؟ننه...شاه...شاه...شاه دارد عروسی می‌کند. شاه زن گرفته. از رادیو...از رادیو...شنیدم. شاه با دست خودش نقل و کیک تو دهن عروس گذاشت. به خدا...خودم شنیدم. ننه لب‌های سفید و بی‌خونش را جمع می‌کند. با نگاهی پر از تحقیر به من زل می‌زند. دست‌های تازه پوست‌آورده‌اش را به طرفم تکان می‌دهد: 

- خب...همین...دیگر چه؟ ای بدبخت، شاه به تو چه داد؟ به تو چه داد که اینطور نفس خودت را بریده‌ای.چه داد ببینم! دست‌های خالی‌ام را جلو می‌آورم و به آنها نگاه می‌کنم: به من ...به من...هیچ ... هیچ... نداد. -ای ننه‌مرده...به تو چه آخر. چرا نفس خودت را بریدی. ببین چه عرقی از سر و صورتت می‌ریزد! نان را از روی سرم برمی‌دارد. وسط نان مثل کلاه فرو رفته. از سرم بخار برمی‌خیزد. ناگهان در حیاط به هم می‌خورد. طوطی خانم به وسط حیاط می‌پرد و داد می‌زند: شاه دارد عروسی می‌کند...عروسی شاهانه، عید بزرگانه... و اشک شادی و شوق از دیدگان فرو می‌ریزد. به سوی اتاق خود می‌دود و به بابا سلمان خبر می‌دهد: 
کجایی پیرمرد شاه دارد دوباره داماد می‌شود. باباسلمان فقط سرفه می‌زند.»



این روایتی است از اهمیت و بازتاب مسایل و اخبار روز در رسانه‌ای که مردم را با خود همراه می‌کرده است، روایتی که علی اشرف درویشیان در کتاب «سال‌های ابری» خود نقل می‌کند، کتابی که هرچند یک تکه از ادبیات داستانی ما به شمار می‌رود اما از آنجا که خود گونه‌ای اتوبیوگرافی نیز دانسته‌ شده‌ است، وجه تاریخ اجتماعی را در آن بیش از دیگر نمونه‌های ادبیات داستانی می‌توان به تماشا نشست، وجوهی ناگفته از روزهای زندگی نوجوانی که تاریخ و اجتماع را در خانه محقری در کرمانشاه می‌زیسته‌ است، می‌دیده‌ است، بازتاب می‌داده‌ است، آن چنان که واقعا بود... در این تکه از روایت، درویشیان شاطر و نانوا و شریف و طوطی‌خانم را غرق در قدرت تبلیغاتی و تاثیرگذاری رسانه کوچک رادیو و ننه و باباسلمان را رها از این جاذبه در رنج کمبودها و دردهایشان ترسیم می‌کند،

این اتفاق در سال‌های آغازین دهه سی، هلهله و شادی بزرگان حاکم را به خانه محکومان کوچک جامعه می‌آورد اما سال‌ها بعد شاه قصه درویشیان باز هم مراسم باشکوهی برای ازدواج سه باره‌اش برگزار می‌کند با این تفاوت که این بار مردم تنها با توصیفات گوینده رادیو مراسم را در ذهن تجسم نمی‌کردند بلکه می‌توانستند مراسم را از صفحه جادویی تلویزیون ببینند، تلویزیونی که داشت رفته‌رفته پایش به خانه‌های مردم ساده کوی و برزن هم باز می‌شد و نخستین برنامه زنده‌اش در دی‌ماه سال سی و هفت مراسم ازدواج شاه و فرح بود.

شریف و ننه و طوطی‌خانم و باباسلمان
روایت درویشیان احتمالا در آن سال‌ها هنوز قدرت خرید یک دستگاه تلویزیون نداشتند و باز هم یا به خانه اعیان رفتند و به تماشای مراسم عروسی شاهانه نشستند و یا باز هم به شیوه‌ای شبیه به توصیفات گوینده رادیو از ماجرای بریدن کیک و پاشیدن نقل بر سر ملکه تازه‌عروس باخبر شدند اما داده‌های پراکنده تاریخ اجتماعی درباره استقبال مردم از این دستگاه جادویی تازه، تلویحا به یادمان می‌آورد که شاید آن آدم‌های ساده قصه‌ها هم در سال‌های بعد جعبه کوچک تلویزیونی در کنج خانه‌هایشان گذاشته باشند این اتفاق هم تاثیر تبلیغات مختلف روزنامه‌ها و رسانه‌ها بود و هم تاثیر سحرانگیز خود تلویزیون؛ تبلیغات خرید تلویزیون در این‌ سال‌ها به روشنی فراخوانی بود تا مردم طبقه متوسطی را که قدرت سفر و تفریحات بزرگ ندارند، متوجه جادوی رسانه تازه‌ای به نام تلویزیون کندکه می‌توانست ذهن آنها را از آنچه ندارند، به جادوی آن رسانه کوچک و تاثیرگذار منحرف کند. 



کره ماه یا زمین‌های تهرانپارس؟

تاریخ اجتماعی نشان می‌دهد که یکی از دلایل توجه مردم به تلویزیون و شعف و استقبالشان از این رسانه تازه آن بود که می‌توانستند جهانی را که به آن تعلق نداشتند یا از آن دور بودند در صفحه کوچک آن به تماشا بنشینند و به این ترتیب از رنج‌های فقر و فاقه هر روزه خود رها شوند و به جریان بزرگی‌تری از زندگی که در اطرافشان جاری بود بپیوندند و دقیقا به همین دلیل بود که داده‌های تاریخی نشان می‌دهد افزون بر مجلس عروسی شاه، پخش برنامه‌های زنده دیگر هم به همان اندازه و چه بسا بسیار بیشتر میان مردم محبوب بود؛ یک وجه تاریخی - اجتماعی مهم این ماجرا در آگاهی مردم از وقایع روز بود که اگر درباره رادیو چندان به تحریک عواطف نمی‌انجامید درباره تلویزیون قضیه کمی فرق می‌کرد.

رضا مظلومان در کتابی که تحت عنوان «تلویزیون و رادیو و جرم» نوشته است، به نشان دادن فرود آپولو در کره ماه در تلویزیون نوپای ایران اشاره می‌کند و تاکید می‌کند که مردم با تماشای این تصاویر تا چه اندازه خود را در یک اتفاق بزرگ تاریخی معاصر خودشان مستغرق می‌دیدند و این ماجرا چه اعتماد به نفس و امیدی به بدنه روانشناسی اجتماعی جامعه وقت تزریق می‌کرد، این رویداد در سال 1348 و به طور مستقیم از تلویزیون ملی ایران هم پخش شد و خاطره آن را کسانی که در آن سال‌ها زندگی می‌کردند به یاد می‌آورند یادآوری‌ای که از وجوه اجتماعی تاریخ نیز خالی نیست داده‌ تامل‌برانگیزی که درباره این برنامه تلویزیونی در تاریخ اجتماعی ثبت شده‌ است به جو بی‌اعتمادی جالب‌توجهی باز می‌گردد که در میان مخاطبان جعبه جادویی تلویزیون وجود داشت؛ در حالی‌که حکومت وقت می‌کوشید با آنچه از تاثیر قدرتمند رسانه‌ها در همراه‌کردن مردم با برنامه‌های حکومتی بهره ببرد، بسیاری از تماشاگران تلویزیون با تردید به قدم زدن نیل آرمسترانگ در کره ماه نگاه می‌کردند و معتقد بودند این زمین، نه زمین کره ماه که بیابان‌های تهرانپارس است و حکومت به دروغ با تهیه چنین برنامه مهیجی می‌خواهد مردم را سرگرم و آرام کند و در هیجانی کاذب فرو برد، واکنشی عجیب و قابل درنگ که می‌تواند بازتابی از بی اعتمادی عمیق اجتماع در برابر دستاوردها و کوشش‌های تبلیغاتی حکومت پهلوی دوم تفسیر کرد.

البته به جز این پخش مستقیم هیجان‌انگیز، برنامه‌های دیگری هم به کوشش حکومت وقت به صورت مستقیم از تلویزیون پخش شد که درباره آنها هم واکنش‌های تاریخی مختلفی ثبت شد؛ پخش سلسه مسابقات مشت‌زنی محمد‌علی کلی و مسابقات جام جهانی 1970 در این میان از محبوب‌ترین این برنامه‌ها بود که در سرگرم کردن مردم هم بسیار موثر بود؛ اما سیاسی‌ترین این برنامه‌های زنده، پخش مستقيم جشن‌های 2500 ساله بود که برای اولين بار به صورت رنگی از تلويزيون پخش شد. پخش چنین برنامه‌هایی می‌تواند یادآور پاره گفتاری باشد از نویسنده و جامعه‌شناس - ژان کازینو - در کتابش، «قدرت تلویزیون»، آنجا که می‌نویسد: «تلویزیون می‌تواند وسیله عادت دادن مردم به تمدنی تلقی شود که آن را به طور دایمی به نمایش می‌گذارد و این توهم را به تماشاگر می‌دهد که او مانند سایرین در این نظام مشارکت دارد.»

شاید یک سویه این اتفاق همراه کردن مردم با آرمان‌خواهی‌های حاکمیت بود از سوی دست اندرکاران رسانه تلویزیون که البته داده‌های تاریخی با اتکاء به آنچه درویشیان در قصه‌اش نقل می‌کند، نشان می‌دهد که این کوشش حکومت وقت درباره همه آدم‌ها پاسخ نمی‌داده‌است و همچنان ننه‌هایی در متن اجتماع بودند که به یاد بیاورند آنچه بیش از داده‌های رسانه‌ها درباره شاه و حاکم و حکومت مهم است، دستاوردهایی است که در زندگی روزمره مردم جامعه به شکل ملموس دیده می‌شود.
منبع : ایبنا

تاریخ و بازار کار- معرفی یک مسیر شغلی: طراحی نمایشگاه

معرفی یک مسیر شغلی: طراحی نمایشگاه 

نویسنده: مرتضی میرحسینی

برای همۀ کسانی که به دنبال شغلی مناسب با روحیه و توانایی‌هایشان می‌گردند، شناخت بسترها و فرصت‌های موجود در بازار کار ضروری است. انتخاب فرد برای آیندۀ شغلی خود از یک طرف به این شناخت و همچنین به توقعات و انتظاراتی که از خود دارد وابسته است و از طرف دیگر به محدودیت‌های پیدا و پنهانی که خواه ‌ناخواه برای او وجود دارد یا به وی تحمیل می‌شود. محدودیت‌ها و اهمیت انکارنشدنی آن‌ها به کنار، مسئلۀ ما در این‌جا کمک به دانش‌آموختگان رشته تاریخ برای رسیدن به شناختی نسبی از بسترها و فرصت‌ها است.


مقدمه‌ای برای متن و طرح یک پرسش مهم

مشاغل فراوانی را که پیش روی یکی دانش‌آموختۀ دانشگاهی رشتۀ تاریخ است می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته کارهایی مانند تدریس در مدرسه یا دانشگاه‌اند که به شکل فردی انجام می‌گیرند؛ بدین معنی که مدرس طبق برنامه‌ریزی‌ها، در روز و ساعت تعیین‌شده سر کلاس درس حاضر می‌شود و خودش به تنهایی سرفصل مشخصی را تدریس می‌کند. اما مشاغلی که در دسته دوم جای می‌گیرند کارهای فردی نیستند و به تنهایی انجام نمی‌شوند و وابسته به دیگران‌اند و تاریخ‌آموخته فقط بخشی از کار را به عهده می‌گیرد و انجام می‌دهد مانند همکاری با یک گروه تحقیقاتی دربارۀ موضوع یا پروژه‌ای خاص یا کار در یک شرکت خدماتی. نه این تقسیم‌بندی بدون عیب و ایراد است و نه مثال‌هایی که برای آن آورده شد همه چیز را روشن و تشریح می‌کند اما پیشنهاد می‌کنم به جای آنکه ذهن خودتان را درگیر نقایص این دسته‌بندی و مثال‌هایش کنید، به پرسشی که به دنبال آن در برخی ذهن‌ها شکل می‌گیرد بیندیشید: اینکه «چه مجموعه‌هایی وجود دارند که ما دانش‌آموختگان رشته تاریخ می‌توانیم در آن‌ها نقش‌آفرینی کنیم و این نقش‌آفرینی را به عنوان یک شغل یا حرفه برای خودمان ببینیم؟» می‌گویند ـ و البته ما هم می‌پذیریم ـ که این پرسش پاسخ‌های زیادی دارد و ما دانش‌آموختگان رشتۀ تاریخ از آمادگی لازم برای پذیرش نقش‌های فراوانی برخورداریم. این یادداشت به بررسی «پاسخی از میان پاسخ‌ها» و معرفی یکی از نقش‌های ممکن برای تاریخ‌آموختگان می‌پردازد. اما قبل از آن ضروری است به این نکته هم اشاره کنم که این پیشنهاد (نیز مانند پیشنهادهای مشابه قبلی) از من نیست و یک مشاور شغلی خودساخته و موفق به نام جیمز مالوی (James Mulvey) به وجود این فرصت و چنین فرصت‌هایی فکر کرده و از امکان نقش‌آفرینی دانش‌آموختگان رشته تاریخ در آن سخن گفته است.

برگزاری نمایشگاه

هر روز در گوشه و کنار جهان نمایشگاه‌هایی با موضوعات و اهداف مختلف برپا می‌شود. از نمایشگاه سالانه و بین‌المللی «چای» در لاس‌وگاس امریکا (worldteaexpo) برای پیوند زدن میان آداب و رسوم قدیمی با دانش روز [۱] گرفته تا نمایشگاه صنعت چوب در آفریقای شمالی (Cairo WoodShow) برای بررسی و محک زدن و مقایسه پیشرفت‌های این عرصه [۲] و حتی نمایشگاه‌هایی محلی مثل عکس‌های قدیمی از تاریخچه شهری کوچک که نوعی تجدید خاطره برای سالخوردگان و آشنایی با گذشته برای جوان‌ترهای آن شهر محسوب می‌شود. تعداد نمایشگاه‌ها آنقدر زیاد است که حتی تهیۀ فهرستی از مهم‌ترین‌ها بسیار وقت‌گیر و شاید ناممکن باشد. اما نمایشگاه‌ها و عناوین مختلف و اهداف کوچک و بزرگ آن به کنار، در بسیاری از کشورها، شرکت‌ها و مجموعه‌هایی وجود دارند که در برپایی نمایشگاه به برگزارکنندگان کمک می‌کنند و بعد برای این کمک و باتوجه به اندازه و چگونگی همکاری، مبلغی از برگزارکننده دریافت می‌کنند. به عبارت ساده‌تر، خدمتی که این مجموعه‌ها عرضه می‌کنند «کمک به برگزاری نمایشگاه» است. مثلاً گروه وِیو (VAVE) که ابتدا استارت‌آپی کوچک از دانش‌آموختگان معماری و طراحی و ارتباطات بود و رفته‌رفته مشتریانی از کشورهای مختلف پیدا کرد و به نامی معتبر و مشهور تبدیل شد.[۳] یا گروه گالاگر و شرکا (Gallagher & Associates) که گروهی پیشتاز در برگزاری نمایشگاه‌های ترکیبی از دنیای واقعی و فضای مجازی است. [۴]

نیاز به دانش‌آموختگان رشته تاریخ؛ فرصتی برای نقش‌آفرینی و اثرگذاری

همۀ این اطلاعات مقدماتی را گفتم تا به این‌جا برسم که چنین شرکت‌هایی، با توجه به حجم کارهایی که به عده می‌گیرند و کوچک یا بزرگ بودن خدماتی که ارائه می‌دهند و البته نوع نمایشگاه‌هایی که برپا می‌کنند، به یک یا چند دانش‌آموختۀ توانمند و خوش‌فکر رشتۀ تاریخ نیاز دارند و بیش از هر مهارت دیگری به شناخت او از گذشته و توانایی او در پژوهش و جمع‌آوری اطلاعات مفید محتاج هستند. فرض کنید که خود شما به این شغل فکر می‌کنید و پیشنهاد مالوی را جالب و جذاب یا دستکم قابل تأمل و درخور توجه و  قابل اعتنا می‌بینید. پس باید این را در ذهن داشته باشید که شرکتی که شما را به خدمت گرفته و وظیفۀ برگزاری نمایشگاهی را هم پذیرفته است انتظار دارد که «به گذشته بروید و آنچه را که امروز این نمایشگاه به آن نیاز دارد بیابید و جمع‌آوری کنید». مثلاً همان نمایشگاه محلی عکس‌های تاریخی شهری کوچک را در نظر بگیرید؛ اینجا شما به عنوان یکی از اعضای تیم برگزاری، وظیفه دارید که هر آنچه را که دربارۀ گذشتۀ این شهر وجود دارد زیرورو و مجموعه بزرگی از اطلاعات تاریخی را جمع و تدوین کنید. برای هر عکسی که در این نمایشگاه عرضه می‌شود، به اطلاعات جالب و کمتر شنیده شده نیاز است و شما باید چنین اطلاعاتی را در گذشتۀ شهر و لابه‌لای خاطرات پیرها و اسناد آرشیوی مکتوب و غیرمکتوب جستجو کنید و تمام آن‌ها را اگر هنوز موجود اند بیابید. سپس همۀ این یافته‌های پراکنده و احتمالاً بی‌نظم را منظم و مدون شده به کارفرمای خود عرضه کنید.


توضیحات تکمیلی و ارجاعات درون متن:

[۱] تصاویر و اطلاعات بیشتر درباره نمایشگاه سالانه «چای» لاس‌وگاس در سایت آن موجود است:

https://www.worldteaexpo.com

[۲] برای آشنایی بیشتر با این رویداد می‌توانید به سایت زیر مراجعه بفرمایید:

http://www.cairowoodshow.com

[۳] البته در موفقیت این مجموعه، هم عامل خلاقیت و نبوغ مؤثر بود و هم بازاریابی حرفه‌ای و تبلیغات موثر که بحث آن خارج از موضوع متن ما بود. برای آشنایی با مجموعه وِیو و نمونه کارهای آن‌ها از سایت زیر استفاده کنید:

http://vavestudio.com

[۴] پیشنهاد می‌کنم برای درک بهتر علل و عوامل مؤثر در موفقیت و شهرت و اعتبار شرکت گالاگر و شرکا به سایت خودشان رجوع کنید:

http://www.gallagherdesign.com

منبع : سایت بردار

ثبت «مجموعه برگزیده نقشه‌های دوره قاجار ایران» و «ذخیره خوارزمشاهی» را در میراث مستند جهانی

کمیته ملی حافظه جهانی یونسکو دو اثر پیشنهادی ایران با عنوان‌های «مجموعه برگزیده نقشه‌های دوره قاجار ایران» و «ذخیره خوارزمشاهی» را در میراث مستند جهانی ثبت کرد.

 
مجموعه برگزیده نقشه‌های دوره قاجار ایران/ ذخیره خوارزمشاهی
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به‌نقل از وب‌سایت کمیسیون ملی یونسکو، به‌ دنبال برگزاری نشست شورای مشورتی بین‌المللی برنامه حافظه جهانی در کره جنوبی (21-18 ژوئن 2013)، 54 اثر جدید در فهرست میراث مستند برنامه حافظه جهانی به ثبت رسید که در بین آثار، دو اثر پیشنهادی از سوی ایران با نام‌های مجموعه «برگزیده نقشه‌های تاریخی ایران در عصر قاجار» و «ذخیره خوارزمشاهی» ثبت جهانی شد. 

با ثبت این دو اثر جدید، آثاری که تاکنون در فهرست میراث مستند برنامه حافظه جهانی به ثبت رسیده است به 299 اثر افزایش یافت که بدین ترتیب از ایران تاکنون هفت اثر شامل «شاهنامه بایسنقری» (2007)، «وقف‌نامه ربع رشیدی» (2007)، «مجموعه اسناد اداری آستان قدس رضوی» (2009)، «التفهیم ابوریحان بیرونی» (2011)، «پنج‌گنج نظامی» 
(2011)، «ذخیره خوارزمشاهی» (2013) و «مجموعه برگزیده نقشه‌های تاریخی ایران در عصر قاجار» (2013) ثبت شده است. 

کمیسیون ملی یونسکو سال گذشته «ذخیره خوارزمشاهی» اثر زین‌الدین اسماعیل بن جرجانی (531ـ434 هجری قمری 1137ـ1042 م) و «مجموعه برگزیده نقشه‌های ایران در دوره قاجار» (1193 تا 1344 هجری قمری) را برای ثبت در فهرست میراث مستند حافظه جهانی در سال 91ـ90 به یونسکو معرفی کرده و در ماه‌های اخیر نیز رایزنی‌های گسترده‌ای را با اعضای شورای مشورتی این برنامه برای ثبت این دو اثر انجام داده بود که سرانجام این تلاش‌ها به نتیجه رسید. 

«مجموعه برگزیده نقشه‌های دوره قاجار ایران» (1193 تا 1344 ه ق) که در مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه نگهداری می‌شود، شامل 500 نقشه دست‌نگار یا چاپ سنگی دوره قاجار است که با استفاده از شاخص‌های رایج اندازه‌گیری در آن زمان مانند ذرع و فرسنگ، شامل موضوع‌هایی مانند نقشه‌هایی از شهر و آبادی‌های مختلف، منابع آب و روش‌های انتقال آن، خطوط مرزی و نقشه مناطق مختلف ایران (که برخی از آن‌ها از ایران جدا یا تغییر نام داده‌اند) است. از آن‌جا که این مجموعه، مستند مهمی برای مطالعات تحولات تاریخی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی ایران و منطقه در جغرافیای جهانی به شمار می‌آید، از ارزش خاصی برخوردار است. 

مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت خارجه در حال حاضر با دارا بودن بیش از 6 هزار نقشه و یک‌صد جلد اطلس یکی از آرشیوهای غنی نقشه در کشور محسوب می‌شود و طبق اظهار نظر کارشناسان این مرکز، به دلیل این‌که این نقشه‌ها تاکنون از سوی کشورهای منطقه و در کتاب‌ها و اطلس‌های موجود گزارش نشده، منحصر به فرد است.

«ذخیره خوارزمشاهی» نیز که تالیف زین‌الدین اسماعیل بن جرجانی (531ـ434 هجری قمری 1137ـ1042 م) است در کتابخانه شهید مطهری نگهداری می‌شود. این اثر مهم‌ترین کتاب پزشکی تا دوره جدید به زبان فارسی است که یک دوره کامل دایره‌المعارف پزشکی است و تمام موضوع‌های مهم پزشکی را دربرمی‌گیرد. 

کلیات پزشکی، تشریح، فیزیولوژی، علل بیماری‌ها، انواع درمان‌ها، بهداشت، دستور تغذیه، جراحی‌ها، بیماری‌های پوستی، داروشناسی و گیاهان دارویی از موضوع‌های مهم کتاب «ذخیره خوارزمشاهی» به‌شمار می‌رود، به گونه‌ای که این کتاب قرن‌ها مأخذی معتبر در آموزش پزشکی بوده و نگارش این اثر به زبان فارسی در دوره‌ای از تاریخ ایران که عربی، زبان علمی بوده است، از نظر استفاده عموم مردم اهمیت بسیاری داشت. ترجمه‌های این کتاب به زبان‌های اردو، ترکی و عبری بیانگر توجه ویژه جهان علمی آن روز به این مرجع مهم پزشکی است. 
منبع : ایبنا

خاطرات حاج سیاح

مواجهه حاجی سیاح با غرب حیرت نبود، رنج و یادگیری بود...
جهانگرد فقیری که دغدغه غرور ملی دارد
 
 
حاجی سیاح سال‌ها در سفر زیست و آنچه دید و دریافت در یادداشت‌هایی پراکنده اما مفید ثبت و ضبط کرد. به مناسبت سوم مهر 1304 ه.ش سالروز درگذشت او نگاهی به مواجهه حاجی سیاح با غرب و تجدد در سفرنامه‌اش داشته‌ایم.
 
مواجهه حاجی سیاح با غرب حیرت نبود، رنج و یادگیری بود...
 
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- نسیم خلیلی: «همچنان که گنگی بد است، کری هم، کوری هم بد است؛ باید مردم دید و سخن شنید. شاید به فر این عنایت آدم شوم.»

این جمله را مردی می‌گوید که علیرغم آنکه دانشمند و منورالفکر به معنای رایج زمانه نیست، اما تعدد سفرهایش باعث شده‌ است، جهان را بشناسد، و از قبل شناخت جهان آدمیان را و خودش را. سخن از میرزا محمد‌علی موسوم به حاجی سیاح است که سال‌ها در سفر زیست و آنچه دید و دریافت در یادداشت‌هایی پراکنده اما مفید ثبت و ضبط کرد چنانچه یکی از همشهریان او، سید محسن صدر موسوم به صدرالاشراف - که سیاستمدار تاریخ معاصر و سال‌ها نخست وزیر و رییس مجلس سنای ایران بوده است- درباره او نوشته است که: «اگرچه پایه علمی و فضلی نداشته ولی به حسن ظاهر و اخلاق متظاهر بوده و در حدود بیست سال یا بیشتر در خارجه به سر برده بعد به ایران مراجعت کرده و در آن زمان چون اشخاص فرنگ‌رفته خیلی معدود و اهالی ایران از اوضاع و ترقیات اروپا کم‌اطلاع بوده‌اند، مصاحبت شخصی که لااقل بیست سال در اروپا و امریکا گردش کرده، مغتنم بود...»




اما گذشته از این اعتراف به قلم همشهری متنفذ حاجی سیاج، باید اذعان داشت که تاثیرگذاری اجتماعی و تاریخی او و خاطرات و سفرنامه‌اش، که مشهور و بی‌همتا در میان نوشته‌های مشابه اش به شمار می‌رود، محدود به گردش‌های او نیست، بلکه کیفیت این سیاحت‌ها و نوع و عمق رویکرد و مواجهه او با پدیده‌هایی که در سفرهایش می‌دید، حائز اهمیت است، رویکردی چنان ظریف‌اندیشانه و مشحون از کوشش برای یادگیری و تغییر که بسیاری حتی او را به همین دلایل، از جمله پیشتازان مخالفت با ناراستی‌ها و کج‌رفتاری‌های مدیریتی دستگاه سلطنت به عنوان نهاد کهنسال حاکمیت در ایران و دستگاه پادشاهی ناصرالدین شاه به طور خاص و بیش از آن بحران‌های فکری و اخلاقی و اجتماعی زیستمانش و در نتیجه زمینه‌ساز اندیشه‌های مشروطه‌خواهانه در میان ایرانیان دانسته‌اند و در این بین علی دهباشی به روشنی اشاره کرده‌ است که رنج‌های حاجی‌سیاج در سفرهایش و برای مکاشفه جهان پیش رویش، خود از هزاران کتاب خواندن و تلمذ در محضر اساتید، پرمشقت‌تر و حاصلش بزرگ‌تر و ملموس‌تر و تکان دهنده‌تر بوده‌ است:

«گاه بی‌موزه آنقدر طی طریق می‌کند که ناگزیر می شود برای درمان آبله پا در بیمارستان بستری شود و زمانی چند شبانه‌روز حتی لقمه‌ای نان خالی برای خوردن نداشته‌است و دل به مرگ می‌سپارد گاه ناگزیر در کاهدان قهوه‌خانه‌ای بیتوته می‌کند و تا صبح با موش‌ها و مارمولک‌ها مانوس می‌شود...»

و از این‌رو کتاب‌هایی در تنگنای این روزهای دشوار جهان‌گردی‌هایش می‌نویسد که از او تصویری متفاوت از دیگر ایرانیان در مواجهه با غرب ارایه می‌دهد؛ مواجهه‌ای که از سوی هم‌روزگارانش و حتی چه بسا اخلافش، چنان منفعلانه و بدون شناخت درست  صورت گرفته که حاصلش را تنها گونه‌ای حیرت دانسته‌اند، حیرتی بی‌ثمر که تاثیری در تغییر ساختارهای اندیشگی جامعه وقت بر اساس حرکت پیشروانه جهان غرب نداشته‌ است.



فرهنگ رجایی در کتاب خود «مشکله هویت ایرانیان امروز؛ ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ» درباره این رویکرد می‌نویسد: «{ایرانیان} در قبال تجدد به تعبیر برخی از مشاهده‌گران به حیرت افتادند و به جای تحلیل نامه به نوشتن حیرت نامه اشتغال ورزیدند به جای بازیگر شدن یا به تماشاچی بدل شدند و یا مصرف کننده صرف ماندند اما در عین حال همین مصرف کنندگی نیز چنان زندگی آن‌ها را تحت تاثیر قرار داد و دچار تحولات و تغییرات نمود که روابط اجتماعی و اقتصادی زندگی آن‌ها دیگر شد؛ روند تولید و مصرف در ایران از سنتی و کشاورزی بدر آمد، معماری و شکل زندگی شهری و حتی روستایی دیگر شد. اما در عین حال تطابق فکری، نهادی و سازمانی در فرهنگ سیاسی و نظام فکر سیاسی ایران صورت نگرفت.» 

شاید واقعیت تلخ‌تر را در بازجست این رویکرد منفعلانه باید در کتاب «ایران در جستجوی مدرنیته» جستجو کرد که مجموعه‌ای از مصاحبه‌های رامین جهانبگلو با شماری از ایران‌شناسان است؛ به ویژه در مصاحبه با رضا مقتدر درباره تاثیرات معماری اروپایی بر معماری ایرانی به داده‌هایی بر می‌خوریم که نشان می‌دهد تحولات به سبک زندگی غربی در ایران گاه با کمترین شناخت ممکن و تنها در اثر نوعی جذبه و بی‌خویشتنی در برابر شنیده‌ها اتفاق می‌افتاده‌است؛ مقتدر در این گفت‌وگو از واقعیت تلخی پرده بر می‌دارد که عمق فاجعه رویارویی ایرانیان با مظاهر غربی را می‌نمایاند، او از کارت پستال‌های از فرنگ آمده‌ای سخن می‌گوید که معماران با تماشای ساختمان‌های آن‌ها الهام گرفته و به ساخت ابنیه‌ای مشابه در ایران می‌پرداختند:

«یکی از موضوع‌های جالب این است که خیلی از معماران دوره قاجار به فرنگ سفر نکردند و به نظر می رسد که بسیاری از آنان از روی کارت پستال‌هایی که به دستشان رسیده بود طرح خانه‌های اروپایی را دیدند و از آن تقلید کردند. برای مثال آقای سامعی در مورد پدرش می‌نویسد که او خانه سردار اسعد را از روی تصاویر کارت پستال‌های خارجی ساخته بود.»
واقعیتی که به گونه‌ای تمثیلی، دانش ناچیز ایرانیان را درباره غرب و اصرارشان برای تقلید از آن نشان می‌دهد رویکردی که اهمیت رنج‌های حاجی سیاح را برای شناخت درست جامعه غربی و زیست در میان آدم‌های سرزمین‌های مختلف را می‌نمایاند و بر ارزش کار او می‌افزاید، مردی که پاهایش آبله شد، در کاهدان قهوه‌خانه‌ها خوابید و نانی برای خوردن نداشت اما در فقر به شناخت واقعی غرب و آدمیانش رفت تا کر و کور نباشد در این تعامل تاریخی...



در میان دارالفنون‌ها، یونیورسیته‌ها، مجسمه‌های محترمه


«با خود گفتم سهل است تمام عمر به وقت خوردی یک روز هم نخورده باش! آن شب هم بدان خیال به تحصیل اشتغال داشتم تا صبح شد. بازهمان جوان آمد درس مرا گفت و عذر از درس خود خواست که فردا می‌خوانم و رفت. ظهر رسید و چیزی یافت نشد. باز همان شاگرد آمد و گفت من فرصتی یافتم که به شما درس بگویم و خود هم بخوانم. درس گفت، خودش هم مختصری از اتصالات خواند و رفت. باز من با کمال شوق مشغول به خواندن شدم. نزدیک غروب دربان آمد و گفت من شما را پریشان می‌بینم. گفتم خیر پریشان نیستم. گفت اگر دردی داری بگو. گفتم درد خود می‌دانم چاره‌اش غذا نخوردن امشب است.

گفت مختارید من در خدمت بقدر امکان حاضرم و رفت. دیدم بسیار گرسنه‌ام. به حدی که به تکلم قادر نیستم. به خیال افتادم که نزد بعضی آشنایان بروم باز پشیمان شدم. دیدم مردن بهتر است از التجا به خلق بردن. باز با خود گفتم حفظ بدن واجب است. چاره‌ای باید کرد. باز به دلم گذشت که روزی دهنده می بیند که تو گرسنه و به چه حالتی ناچار به همان وضع راضی شده و خود را مشغول به کتاب داشتم. باز به خیالم رسید که تو نزدیک مردنی و می‌خواهی چیز بیاموزی؟ دوباره به دلم گذشت که مردن خیلی بهتر از نادانی و تملق به این مردم بردن است.»



این روایتی است که حاجی سیاح از روزهای اقامتش در تفلیس نقل می‌کند، روزهایی که به جای تماشای جهان، در کتاب و درس و آموختن غرق شده‌ است رویکردی که حتی در تعامل شاه سرزمین با غرب – به مثابه یکی از نخبگان جامعه وقت که قاعدتا می باید حکم نماینده یک ملت را داشته باشد - نمی‌توان سراغ گرفت چنان که عباس میلانی در کتاب «تجدد و تجددستیزی در ایران» نوشته‌ است که:

«ناصرالدین‌شاه در اکل و مجامعت اشتهایی تام داشت و فکر و ذکرش در سفرنامه‌ها بیشتر معطوف این نوع مسایل بود. صفحات سفرنامه‌هایش پر از اشارات مفصل به زن‌های بسیار خوشگل است. سودایش اغلب ایجاد نوعی رابطه با آن‌ها بود. درباره سفرش به مسکو می‌گوید: «یکی از دخترهای والی مونتگرو هم مقابل ما پهلوی ولیعهد روس نشسته بود. این دوتا خیلی خوشگل بودند... من خیلی دلم می‌خواست که تمام وقت را با دختر والی حرف بزنم، اما امپراطوریس پهلویم بود باید با او حرف می‌زدم. دو کلمه با او حرف می‌زدم هشت کلمه با دختر والی. دختر خوش راه خوبی بود. اما سر میز که نمی‌شد به او انگلک کرد... با او خیلی صحبت‌های نازک و نزدیک به کار کردیم.»

اما حاجی سیاح علیرغم آنکه از نخبگان جامعه زمان خود به شمار نمی‌رفت با این حال در سفرهایش بیش از پرسه در شهر و تماشای آنچه جذاب و پرکشش و نو بود و البته رویکرد طماعانه و غیر‌اخلاقی و عجیب ناصرالدین‌شاه، به آموختن توجهی مبسوط نشان می‌دهد؛ و از همین روست که مثلا وقتی به میلان سفر می‌کند در کنار تحسین ابنیه‌ای همچون بازار و کلیسا و صور مجسمه از حجاری‌های استادان مشهور ایتالیا، به کتابخانه «خیلی خوب مملو از کتب عتیق و جدید به هر زبان و کتابخانه تواریخ و طبیعی» آن هم اشاره می‌کند و در تورین به دارالفنون‌های متعدد و اونیورسیته شهر علاقه نشان می‌دهد و به تربیت دختران اشاره می‌کند و می‌نویسد: «دختران را تربیت می‌نمایند و می‌آموزانند خواندن و نوشتن و دوختن و بافتن و چیزهای دیگر و هم در آن مدرسه صناعتخانه‌ها مقرر داشته‌اند، برای صنایع، دختران شاگردان آن مدرسه‌اند. و بر آن مصنوع اسم صانع آن صنعت که فلان دختر بافته یا دوخته است.»
و افزون بر این به مدرسه حربیه و طبیبیه هم اشاره می‌کند و از کتابخانه معتبر شهر مملو از هر نوع کهنه و تازه خطی و چاپی یاد می‌کند. چنانچه همین رویکرد را در مواجهه با شهر تولون هم دارد و درباره سیستم آموزشی آن شهر نیز به این ترتیب داد سخن می‌دهد که:



«و معلم‌خانه بسیار بزرگ که موسوم به اونیورسیته است که آنجا طلاب بزرگ تحصیل می‌کنند از علوم متفرقه خاصه علم جنگ و دریا.»
و وقتی به آوینیون می رود، از میدان‌هایی سخن می‌گوید که «صور مجسمه محترمه بسیار نهاده‌اند.» و با مسرت چنین اضافه می‌کند که: «یکی از مجسمه‌ها معلوم بود ایرانی است، خوشوقت گردیدم که الحمدالله از ایران هم کسی شایسته این درجه بوده. اسم آن مجسمه ژان آلتن، تاریخ زمانش الی الیوم یکصد و هجده سال است، در میان باغچه موسوم به رش می باشد، بر سنگی نصب است از چدن ریخته شده با لباس ایرانی از شال و عبا که به یک دست روناس دارد و به دست دیگر به زمین اشاره نموده‌است یعنی این نوع بکارید. به آن سنگ زیر پایش اسمش را نوشته که این ژان آلتن است که اینجا آمد و به ما آموخت علم کاشتن روناس را و ما از محبت او صاحب دولت شدیم و اینک بنابر حقوق محبت او صورت او را به یادگار نهاده‌ایم.{...} بالجمله چون اسم آن سنگ را خواندم و دانستم ایرانی است بسیار خوشوقت شده اظهار مسرت و خوشحالی نمودم. استاد قهوه‌خانه پرسید شما کجایی هستید؟ گفتم همولایتی این صورت. دیدم که متغیرانه گفت این ایرانی است! گفتم من هم. در همان روز آن شهر شهرت یافت که همولایتی ژان آلتن آمده است، زن و مرد و دختر و پسر طالب دیدن من شدند یک نوع احترامی مخصوص مرعی می‌داشتند. خیلی طلب مغفرت برای او نمودم که مرا و سایر مردم ایران را نیکنام فرموده از جمیع مجسمه‌ها بالاتر نهاده‌اند و مردم از پله‌ها بالا رفته او را زیارت می‌کنند.»

و حاجی سیاح در واقع با نقل این خاطره، می‌کوشد غرور ملی را در ذهن مخاطبان خود بیدار ‌کند و متذکر می شود که اگر به فرنگ سفر می‌کنند آثار نیکی از خود و سرزمین‌شان بر جای بگذارند. چیزی که بر اساس داده‌های تاریخ اجتماعی در ادوار پس از زیست حاجی سیاح، از سوی ایرانیان چندان مورد توجه قرار نگرفته و از این رو جلال آل‌احمد به عنوان یک روشنفکر درگیر با تاریخ اجتماعی، کتابی به نام غربزدگی می‌نویسد و در آن به نقد رویکرد منفعلانه ایرانیان در تقابل با فرهنگ و زیست غربی می‌پردازد – رویکردی که گویی در کنار رویکردهای درست و فعالانه برآمده از نگرش‌ها و کوشش‌های حاجی‌سیاح‌ها رویکرد غالب است: «ما نتوانسته‌ایم شخصیت اصیل فرهنگی خودمان را در قبال ماشین و در قبال هجوم جبری‌اش حفظ کنیم. بلکه مضمحل شده‌ایم.»
منبع : ایبنا

شناخت ابزارها در بستر رشته تاریخ/معرفی یک چهره موفق در علوم انسانی تیموتی اسنایدر

موفقیت در گرو شناخت ابزارها و بسترها

نویسنده: مرتضی میرحسینی

 فهرست بلندبالایی از دانش‌آموختگان رشتۀ تاریخ در گوشه و کنار جهان وجود دارد که به اعتبار دانش و بینش حاصل از دوره تحصیل و نیز ارتقای برخی مهارت‌های فردی و شناخت ابزارها موجود برای کار و هدف‌شان، به چهره‌هایی برجسته و اثرگذار تبدیل شده‌اند. تیموتی اسنایدرTIMOTHY SNYDER  یکی از آن‌هاست. او نه فقط فردی موفق و محترم در فضای علمی و دانشگاهی شناخته می‌شود، که در عرصۀ عمومی نیز بسیار فعال است و نوشته‌های او خوانندگان بسیاری حتی در میان مردم عادی دارد. ما در این یادداشت به اسنایدر و روش کار او می‌پردازیم و بر نگرش او به عنوان یک دانش‌آموخته موفق و توانمند علوم انسانی درنگ می‌کنیم.

مهارت نویسندگی؛ و کار با رسانه‌های بزرگ و نشریات معتبر

بدیهی است و تردیدی وجود ندارد که کار اصلی تاریخ و کسانی که به آن مشغولند، بررسی و کنکاش در گذشته است و مسائل و موضوعات روز به اندازه آنچه در گذشته سپری شده برای بیشتر آن‌ها اهمیت و اولویت ندارد. اما اسنایدر هم به تاریخ و گذشته مسلط است و هم به مسائل روز و آنچه در عصر حاضر با آن سروکار داریم تسلط دارد و می‌تواند دیروز و امروز را به هم پیوند بزند.

مثلاً زمانی که ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا به پیروزی رسید، وی «در فیس بوک، همان بستری که به انتخاب ترامپ  کمک کرده بود» به رئیس‌جمهور منتخب تاخت و «سرنوشتی را هشدار داد که امریکایی‌ها مدت‌ها بود خیال می‌کردند هرگز بر سرشان نخواهد آمد». همین «پست فیس‌بوکی اسنایدر بیش از ۱۸ هزار بار به اشتراک گذاشته شد و به سرعت در همه جای فیس بوک و اینترنت و رسانه‌های جهان پخش شد». چندی بعد او متن همین نوشته را توسعه داد و آن را به کتاب کوچکی به نام «در برابر استبداد» On Tyranny  تبدیل کرد [۱]. کتاب کوچکی که با این جمله زیبا آغاز می‌شود: «تاریخ تکرار نمی‌شود، ولی راه را نشان می‌دهد».

اسنایدر برای روزنامه‌هایی مثل گاردین می‌نویسد و در شبکه‌های تلویزیونی و حتی برنامه‌های کمدی هم حضور می‌یابد. وی موضوعات فراوانی، از بحران کریمه و جنایت‌های جنگی گرفته تا نبرد سایبری میان دولت‌ها را به بحث و بررسی می‌گذارد. پشت واژه به واژه گفته‌ها و نوشته‌های او سال‌ها مطالعه و پژوهش وجود دارد. برخلاف بسیاری از کسانی که چه در ایران و چه در کشورهای دیگر عنوان روشنفکر عرصه عمومی را یدک می‌کشند و اطلاعات تاریخی آن‌ها همیشه ناقص و تحلیل‌‌شان از حوادث تاریخی اغلب سطحی و گاهی هم مضحک است، اسنایدر دقیق و سنجیده و مستند حرف می‌زند و می‌نویسد و به ندرت خطا و اشتباه می‌کند. از این‌رو اعتبار و شهرتی که به دست می‌آورد پایدار و خدشه‌ناپذیر است و تابع موج‌های احساس نیست.

اما جای دادن اسنایدر در قالب‌های از پیش تعیین شده و چسباندن عناوین مرسوم و متداولی مثل «مدرس دانشگاه» یا «روشنفکر عرصه عمومی» یا حتی «تحلیل‌گر مسائل سیاسی و بین‌المللی» به او و اصرار به شناخت وی در همین محدوده‌ها، بدون عیب و ایراد نیست و راز موفقیت چشمگیر او را آشکار نمی‌کند.

اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و گفت‌وگو با مردم عادی

مهارت اسنایدر در شروع کردن و بعد پیش بردن یک گفت‌وگوی جدی و عمیق با مخاطب عادی، به راستی حیرت‌انگیز و ستودنی است. زبان ساده و گویای او یک طرف، جذابیت او در صراحتی است که برای بیان فهم خود از حقیقت به کار می‌گیرد. بیشتر نوشته‌های اسنایدر و نیز آنچه دیگران دربارۀ او گفته یا نوشته‌اند در سایت اینترنتی وی موجود است [۲]. اما اسنایدر مخاطبان خود را نه به شرکت‌کنندگان در کلاس‌های درس محدود می‌کند و نه به چند هزار بازدیدکننده از سایتش دلخوش و راضی می‌شود. حضور پررنگ او در شبکه‌های اجتماعی مانند فیس بوک و توئیتر و مهارت و مداومت وی در استفاده از این ابزارهای نیرومند عصر حاضر بر اثرگذاری و شهرت وی می‌افزاید.

 البته اسنایدر حتی در این فضای پر از شایعه و دروغ و کذب که به قول خودش چیزی «شبیه یک تصادف بزرگ خونین» است، از اصول کار یک روشنفکر حقیقی و اخلاق حرفه‌ای ژورنالیستی کوتاه نمی‌آید و همه را به راستی‌آزمایی و صحت‌سنجی آنچه می‌بینند و می‌شنوند دعوت می‌کند. می‌گوید: «از آن‌جا که در عصر اینترنت تک‌تک ما ناشر ایم، تک‌تک ما مسئولیت شخصی درک عمومی حقیقت را برگردن داریم» و بعد با اشاره به آنچه ما هر روز در این فضا با دیگران به اشتراک می‌گذاریم می‌افزاید: «اگرچه آن فرد دیگری را که مقابل صفحه رایانه نشسته نمی‌بینیم، در مسئولیت آنچه او روی آن صفحه می‌خواند سهم داریم».

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

اسنایدر می‌گوید «پذیرش شکست بسیار سخت است، اما هرچقدر انجام این کار سخت را به تأخیر بیندازیم [و اصلاح خطاها و عیب و ایرادهایی را که سبب شکست ما شده‌اند دیرتر شروع کنیم]، اوضاع بدتر می‌شود». شاید برای همه ما که هنوز به هدفی که در ذهن داشتیم نرسیده‌ایم بهتر باشد که به جای ناامیدی و تسلیم شدن و وادادن به مسیری که تاکنون پیموده‌ایم فکر کنیم و خطاها و ایرادهایی را که در کار و نگرش‌مان وجود داشته است بیابیم و بعد با عزم و اراده برای اصلاح آن‌ها بکوشیم. تأمل بر تجربه موفقیت اسنایدر و آدم‌های مثل او به ما کمک می‌کند تا گام‌های رشد و پیشرفت را بهتر و درست‌تر برداریم و مجبور به آزمودن آزموده‌ها و تکرار خطاها نباشیم.

از تحلیل این الگو، به چند نکته می‌رسیم: نخست آنکه برای رسیدن به هدف به سطح بالایی از دانش و بینش نیاز داریم و رسیدن به این سطح هم سال‌ها زمان می‌برد و صبر و پایمردی ما را می‌طلبد. نه فقط شکیبایی، که به پشتکار و سرسختی هم نیاز است؛ و البته جسارت برای لحظاتی که مسیر تنگ یا دشوار می‌شود.

در کنار این‌ها، شناخت ابزارها  که برای رسیدن به هدف نیاز داریم نیز ضروری است؛ و از آن مهم‌تر آشنایی با راه و روش به کارگیری این ابزارها. زیرا شناخت ابزارها به تنهایی کافی نیست و فراگیری راه و روش استفاده از آن‌ها نیز به همان اندازه لازم و اجباری است. همچنین از خودمان بپرسیم دغدغه اصلی ما چیست و می‌خواهیم به چه نیازی از نیازهای جامعه پاسخ بدهیم؟ اسنایدر و چهره‌های مانند او می‌کوشند نیاز به بهتر دیدن و درست‌تر اندیشیدن را پاسخگو باشند، اما ما اسنایدر نیستیم و پاسخ خودمان را به این پرسش خواهیم داد؛ پاسخی که نقش ما را در جامعه معین و مشخص می‌کند.


توضیح درباره ارجاعات درون متن:

[۱] این کتاب به همت انتشارات گمان به زبان فارسی هم منتشر شده است؛ اطلاعات کامل آن چنین است:

اسنایدر، تیموتی؛ «در برابر استبداد: بیست درس قرن بیستم»، ترجمه بابک واحدی، نشر گمان، پائیز ۱۳۹۶.

[۲] نشانی سایت اینترنتی تیموتی اسنایدر:

http://timothysnyder.org

منبع : بردار

تاریخ‌نگاری و مطالعات علم اقتصاد؛ یاری دانش و معرفت به تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری

نگاهی به برنامه‌ها و نگرش‌های انجمن تاریخ اقتصادی

نویسنده: مرتضی میرحسینی

 

 انجمن تاریخ اقتصادی از مهم‌ترین و معتبرترین مجموعه‌های علمی در زمینۀ مطالعات میان رشته‌ای تاریخ و اقتصاد است و با سیاست‌های تشویقی خاص خود بر بخش بزرگی از این عرصه اثر می‌گذارد. همچنین از طریق برنامه‌های مستمر و ارتباطات گسترده و جوایز چندگانۀ خود، پژوهشگران و دانشمندان زیادی را از گوشه و کنار جهان با مسائل مرتبط با تحقیقات حوزۀ تاریخ اقتصادی درگیر می‌کند. در این نوشته به گوشه‌هایی از کارهای این انجمن می‌پردازیم و چگونگی اثرگذاری آن را بررسی می‌کنیم.

اشاره به موضوع و مقدماتی برای بحث

به نوشتۀ کریستوفر لویدChristopher Lloyd  توجه به تاریخ اقتصادی و نگارش آثاری در این زمینه «محصول عصر روشنگری» و یکی از نتایج شناخت و آگاهی «اروپائیان از تفاوت‌های موجود بین سازمان‌های اجتماعی و ثروت مادی دولت‌های اروپایی و ملل امریکا و افریقا و آسیاست». واژۀ کلیدی در این‌جا، «تفاوت» است؛ زیرا شناخت اینکه ثروت یک جامعه بیشتر از بازرگانی و تجارت به دست می‌آید یا به کشاورزی و تولیدات صنعتی وابسته است، کمک زیادی به فهم روابط فردی، طبقاتی، بسترها، امکانات و محدودیت‌های موجود در آن جامعه می‌کند [۱].

از نظر بیشتر علاقه‌مندان به تاریخ اقتصادی، درک سایر مسائل همچون شکل‌گیری فضای مناسب برای توسعۀ سیاسی یا نقش نیروی کار در بقا و پویایی جامعه به شناخت ما از این «تفاوت» در سازمان‌ها و ساختارهای اقتصادی جوامع بازمی‌گردد. ما به این بحث که نقش اقتصاد و سازمان‌های اقتصادی در پیشرفت یا پسرفت یک جامعه چیست و شناخت آن چگونه مسیر شناخت جامعه را هموار می‌کند کاری نداریم، اما اشاره به این واقعیت ضروری است که امروزه تاریخ اقتصادی یکی از مهم‌ترین زمینه‌های مطالعه و پژوهش هم برای پژوهشگران علم اقتصاد و هم برای تاریخ‌آموختگان به شمار می‌رود و مراکز علمی و تحقیقاتی کوچک و بزرگ زیادی هم وجود دارند که هر کدام به انگیزه و با هدفی، مستقیم یا غیرمستقیم از چنین مطالعاتی پشتیبانی می‌کنند.

انجمن تاریخ اقتصادی دانشگاه ویسکانسین Wisconsin یکی از مهم‌ترین و معتبرترین مجموعه‌ها در این زمینه است که با سیاست‌های تشویقی خاص خود به بخش بزرگی از مطالعات این حوزه جهت می‌دهد و با برنامه‌های مستمر و ارتباطات گسترده و جوایز چندگانۀ خود، پژوهشگران و دانشمندان زیادی را از گوشه و کنار جهان با مسائل مرتبط با تحقیقات حوزۀ تاریخ اقتصادی درگیر می‌کند.

نگاهی به تاریخچۀ انجمن تاریخ اقتصادی و اهداف و اولویت‌های آن

انجمن تاریخ اقتصادی، سال ۱۹۴۰ با هدف «تشویق مطالعه و پژوهش در زمینۀ تاریخ اقتصادی و تمام موضوعات مرتبط با آن» و نیز «کوشش برای ارتقاء سطح چنین مطالعاتی» شکل گرفت [۲]. این انجمن در ابتدای کار بیشتر روی روش‌های پژوهش مشترک در اقتصاد و تاریخ و جمع‌آوری و تدوین مستندات و مواد و مصالح برای تحقیق و نگارش در این زمینه متمرکز بود، اما رفته‌رفته و با آشکار شدن این واقعیت که درک تاریخ اقتصادی، کیفیت تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری را هم در امور خُرد و هم در امور کلان ارتقا می‌دهد، حیطۀ کاری آن نیز گسترش پیدا کرد. هرچند هنوز هویت و ماهیت این انجمن، به همان کار پژوهشی و مطالعاتی آن وابسته است و اعضای جدید به اهداف ابتدای کار و ایده‌های نسل او وفادار و پایبند مانده‌اند.

اما خواه‌ناخواه، رشد دانش و پیشرفت مطالعات تاریخ اقتصادی (که هدف اصلی و بنیادی انجمن محسوب می‌شود) اثر مثبت خود را در برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌گذارد و همچنان خواهد گذاشت. زیرا شناخت درست و مرور اصولی و علمی و روشمند تجربه‌های گذشته، چه آن‌هایی که موفق بوده‌اند و چه آن‌هایی که به شکست انجامیدند، به کاهش هزینه‌های احتمالی و پیش‌بینی نشدۀ برنامه‌ها و نیز مدیریت پیامدهای ریز و درشت هر تصمیم کمک می‌کند.

به عبارت دیگر، نتایج این دسته پژوهش‌ها، چارچوب مناسبی را برای پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی مشابه این پرسش که چگونه کاری را با کمترین هزینه اقتصادی و تبعات اجتماعی شروع کنیم و به پایان ببریم در اختیار ما قرار می‌دهد. همچنین مطالعه دربارۀ موضوعات و مسائلی مانند بحران‌های اقتصادی دهه‌های اخیر و علل و عوامل مؤثر در ایجاد و تداوم آن‌ها و نیز تدابیری که دولت‌ها در مواجهه با این بحران‌ها به کار بستند، پشتوانۀ مناسبی برای پیشگیری و مهار تلاطم‌ها و بی‌ثباتی‌های آتی فراهم می‌سازد؛ ولو اینکه در عمل برخی دولت‌ها توجه چندانی به نتایج مطالعات و پژوهش‌ها نداشته باشند و از روی تکبر یا بلاهت و جهل، این انباشت دانش و معرفت را نادیده بگیرند.

اثرگذاری و نقش‌آفرینی؛ تحریک پژوهشگران و جهت‌دهی به مطالعات

دربارۀ انجمن تاریخ اقتصادی و نگرش حاکم بر آن گفتنی‌ها بسیار است. می‌توان از دلبستگی عمیق آن به ارتقاء سطح آموزش عالی و دانشگاهی در حوزۀ تاریخ اقتصاد گفت و از باور اعضای اصلی آن به این اصل که کوشش برای شناخت و فهم مسائل همیشه ناکافی است نوشت؛ اینکه هر چقدر هم پژوهش‌ها و مطالعات امروز پیگیرانه و عمیق و ارزشمند باشد، همیشه باز هم جای کار بیشتر و عمیق‌تر برای فردا وجود دارد؛ اینکه عبارت‌هایی مانند «تشریح مسئله یک بار برای همیشه» در علوم انسانی و اجتماعی هیچ اعتباری ندارد و راه بازاندیشی دربارۀ قطعی‌ترین و بدیهی‌ترین موضوعات هرگز بسته نیست.

اما در ابتدای متن اشاره شد که انجمن بیشتر برنامه‌های خود را به کمک و با همراهی دانشگاه‌های معتبر جهان مثل کمبریج و کلمبیا پیش می‌برد و از طریق ارتباطات گسترده و تأکید بر علایق مشترک، محافل علمی و دانشگاهی را در اغلب کارها و طرح‌های خود شریک می‌سازد. همچنین سالی چهار شماره از مجله «ژورنال تاریخ اقتصادی» را منتشر می‌کند که هدف عمده و اصلی آن «ترویج پژوهش‌های علمی و روشمند در تاریخ اقتصادی و جنبه‌های مختلف آن از گذشته تا امروز و تشویق مطالعات میان‌رشته‌ای تاریخ و اقتصاد است [۳].

مهم‌ترین برنامه‌های انگیزشی انجمن تاریخ اقتصادی

مجله و اهمیت آن به کنار، مهم‌ترین برنامه‌های انگیزشی انجمن تاریخ اقتصادی، جوایز هفت‌گانه‌ای است که هر سال یا هر دو سال یک‌بار به بهترین و پیشروترین تحقیقات مرتبط با اهداف خود اعطا می‌کند. مثل جایزۀ دوسالانۀ گئورکی رنکی که به بهترین کتاب پژوهشی در موضوع تاریخ اقتصادی اروپا داده می‌شود [۴]. شرط اولیه برای پذیرش و داوری آثار این جایزه آن است که کتاب، تاریخ اقتصادی اروپا یا گوشه‌ای از آن را بررسی کند و در این بررسی، تجربیات و نگرش‌های مختلفِ موجود در آن دوره را به مقایسه بگذارد. همچنین در کنار ردیابی روندهای گذشته، پیش‌بینی‌هایی هم دربارۀ آنچه خواهد شد داشته باشد و دیروز را به امروز و به فردا پیوند بزند؛ و از «آنچه بوده» به «آنچه هست» و سپس به «آنچه خواهد شد» برسد.


توضیح درباره ارجاعات درون متن:

[۱] خود «تاریخ اقتصادی» موضوع بسیار گسترده‌ای است که امکان ورود به آن در این متن وجود نداشت. آنچه را هم که ما در این‌جا به آن استناد کردیم، از کتاب فصل ششم کتاب «فلسفۀ تاریخ» ترجمۀ حسینعلی نوذری (انتشارات طرح نو) بود.

[۲] بیشتر اطلاعاتی که در این نوشته دربارۀ انجمن تاریخ اقتصادی (The Economic History Association) ارائه شد، از سایت این انجمن اخذ شده است. نشانی سایت:

http://eh.net/eha/

[۳] مجله «ژورنال تاریخ اقتصادی» (The Journal of Economic History) به همت انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر می‌شود. لینک‌های زیر اطلاعات بیشتری را در این باره در اختیارتان می‌گذارند:

http://eh.net/eha/publications/the-journal-of-economic-history/

https://www.cambridge.org/core/journals/journal-of-economic-history

[۴] به اعتبار و افتخار و احترام نام مورخ مجار، گئورکی رنکی ( Gyorgy Ranki ) این نام را برای این جایزه انتخاب کرده‌اند. نخستین دوره این جایزه به سال ۱۹۸۹ برمی‌گردد. از نکات جالب دربارۀ شرایط پذیرش آثار در این جایزه محدودیتی است که برای خود اعضای انجمن در نظر گرفته‌اند. مؤلفانی که عضو انجمن محسوب می‌شوند مجاز به حضور در این رقابت نیستند. اطلاعات بیشتر در این باره:

http://eh.net/eha/prizes/gyorgy-ranki-biennial-prize/

منبع : بردار

تاریخ و اشتغال علوم انسانی

نویسنده: مگان کا.دورتی

مترجم: علی زارع

 

در این مجموعه مگان کا.دورتی پیرامون تجربیات خود از زمان آغاز به تحصیل‌اش در مقطع کارشناسی تا دکتری رشتۀ تاریخ در دانشگاه‌های استرالیا و امریکا سخن گفته است و پس  از آن به بیان اقدامات و فعالیت‌های خود در راستای اشتغال در رشتۀ تاریخ می‌پردازد- بخش۱


دوستم الکس-همکار ویراستار این وبلاگ- اخیراً ایمیلی دربارۀ مشاغل غیردانشگاهی که من از زمان اتمام مقطع دکتری دنبال نموده‌ام فرستاد و نوشت: “بسیار عالی است که روی چنین مباحث و مسائل مهمی به خوبی کار می‌کنی.” آیا می‌توانم برای این وب‌سایت دربارۀ دنبال کردن مشاغل احتمالی مطلب بنویسم؟ او پرسید: “چه جاهایی دنبال شغل رفتی؟ چگونه به این چنین رزومه‌هایی دست یافتی و چگونه به طور متفاوتی از روش معمول کسب‌و‌کار دانشگاهی به مصاحبه پرداختی؟ به کجا برای مشورت سر زدی و آن مشورت چه بود؟ و هر آن چیز اضافه دیگری که فکر می‌کنید می‌تواند مفید باشد.”

برای پاسخ به این سؤالات تا حدودی حس عجیبی داشتم. من هیچ‌وقت برای یک شغل دانشگاهی اقدام نکردم. اولین موقعیت شغلی غیردانشگاهی را که درخواست دادم، انتخاب کردم. هرگز یک سخنران نبوده‌ام یا در بازار کسب‌و‌کار و در همایش‌های مهم شرکت نکرده‌ام. در محافل گوناگون به دنبال مشاوره بودم. این کار جالب بود؛ چراکه به من سقلمه‌ای زد تا خودم را پیدا کنم.

به اشتراک‌گذاری تفکراتم دربارۀ “راه خودم” شاید یکی از کاربردی‌ترین همکاری من جایگزین گفتمان دانشگاهی است. گفتمانی که از اهمیت روز افزونی برخوردار گشته است. با وجود این، قویاً تاکید می‌کنم که تفکرات ارائه شده در این‌جا قرار نیست که بسط دادنی در موارد دیگر باشد. بر خلاف بسیاری از افراد، بدون قصد خاصی برای رفتن به دانشگاه به مدرسه رفتم. مهم‌تر از دکتری، تجربۀ کار حرفه‌ای داشتم. قادر بودم تا از اطلاعاتم استفاده کنم؛ همان طور که از مرحله‌ای به مرحلۀ دیگر می‌رفتم و خوش‌شانس بودم که در یک برنامۀ عالی در مرکز بزرگ شهری، هم‌زمان با دسترسی و فرصت فراهم شده تؤامان در طول دورۀ تحصیل و دیگر تخصص‌ها و مراکز مهم، از زمانی که پژوهش را بیرون از دانشگاه آغاز نمودم، حاضر شوم.

قبل از مقطع دکتری

تمایل دارم یک زندگی‌نامه کوچک شخصی، حرفه‌ای و پژوهشی از خودم ارائه کنم؛ چراکه نوع کاری را که باید انجام دهم برای خودم و برای نوشتن نامه‌های شغلی‌ام بازتاب می‌دهد تا انتخاب‌هایم را توضیح دهم و جست‌وجویی موفق را انجام دهم. باید به گذشته نگاه می‌کردم، روایتی منسجم می‌ساختم و ارتباط بین همۀ مراحل به‌ظاهر بی‌ربط را که برای برقراری ارتباط و تماس با کارفرمایان احتمالی و نامه‌های شغلی را انجام داده بودم برقرار می‌کردم تا آن‌ها را متقاعد کنم به من توجه کنند.

من یک شهروند آمریکایی با والدینی آمریکایی و ایرلندی‌ام که از کودکی به استرالیا مهاجرت کرده‌است. تمام دوره‌های مدرسه (۱۲-۷ سال) و همچنین مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد را در دانشگاه ملبورن گذراندم. کارشناسی تاریخ را گرفتم و پایان‌نامۀ ارشدم را دربارۀ مطالعات امریکا نوشتم و از آرای بوردیو برای انتقاد از این که چگونه تنش‌ها دربارۀ  کنترل و انتقال سرمایۀ فرهنگی به شور و شوق هنرمندان و اندیشمندان امریکایی در گرایش به پاریس در دهۀ ۱۹۲۰ دامن زد، بهره بردم. بیشتر اوقات اضافی‌ام را صرف یادگیری زبان‌های فرانسه و آلمانی کردم.

شغل‌های من بین دانشگاه و مقطع دکتری، در استرالیا و امریکا هر دو، در زمینۀ کمک هزینه تحصیلی بود. به طور اتفاقی وارد نخستین تجربۀ شغلی‌ام شدم. برنامه‌ریزی کردم تا از ملبورن به نیویورک نقل‌مکان کنم و به پس‌انداز پول احتیاج داشتم. از این‌رو به آگهی شغل درج داده‌ها به طور موقت پاسخ مثبت دادم. برای مصاحبه رفتم و با مدیر اجرایی هم‌سو و هم‌فکر بودم. او دانشجوی پیشین رشتۀ خدمات اجتماعی بود. به جای شغل وارد کردن داده، او یک پروژه‌ تحقیقاتی کوچک برای من دست و پا کرد: باید سازمان‌های غیرانتفاعی سراسر کشور را بررسی می‌کردم و برای هیئت مدیره گزارش می‌دادم که چگونه شرکت می‌تواند فعالیت‌های داوطلبانۀ جوانان را تهییج کند.

در آن زمان کار قابل‌توجهی به نظر می‌رسید. این سازمان یک موقوفه داشت و هیچ کس مجبور نبود برای شغل خود تقلا کند. من می‌توانستم ساعت‌ها دربارۀ سازمان‌هایی مطالعه کنم که کارهای جالبی برای بهبود وضعیت جهان انجام داده بودند و سپس به شرکت کمک کنم تا چگونه بهتر تصمیم‌گیری کند. هنگامی که به نیویورک رفتم، کار مشابهی را در آن‌جا دنبال کردم. بالاخره در یکی از نهادهای راکفلر شغلی یافتم. آن سازمان با رهبری یک خانم با دکتری ادبیات در اوج بود. من از آن کار لذت می‌بردم اما لذتم بیشتر به خاطر بینش‌های صادقانه‌ای بود که چگونه قدرت را مدیریت، حفظ و توزیع می‌کرد و نیز این‌که چگونه نوآوری از طریق اهرم‌های امتیاز حرفه‌ای معامله می‌شد.

 

در این مجموعه مگان کا.دورتی پیرامون تجربیات خود از زمان آغاز به تحصیل‌اش در مقطع کارشناسی تا دکترای رشتۀ تاریخ در دانشگاه‌های استرالیا و امریکا سخن گفته است و پس  از آن به بیان اقدامات و فعالیت‌های خود در راستای اشتغال در رشتۀ تاریخ می‌پردازد – بخش دوم


این شغل را با اینکه می‌دانستم دکتری تاریخ خود را خواهم گرفت، دنبال کردم. دانشگاه‌های استرالیا پراکنش‌های همه جانبه را آن‌گونه که دانشگاه‌های امریکایی حداقل در قالب لیبرالی بدان اشاره می‌کنند، لازم نمی‌دانند. به طور اسفناکی احساس می‌کردم کمتر از حد معمول مطالعه کرده‌ام. مدرک دکتری علوم انسانی یک مزیت به نظر می‌رسد: به خاطر اینکه سالیان دراز به خاطر خواندن و نوشتن درآمد داشته‌ام و خلاءهای خود را از طریق دانش پر کرده‌ام، فارغ از نتیجه، عالی است. پس از دو سال ماندن در نیویورک، به کلمبیا رفتم تا دورۀ دکتری خود را آغاز کنم. شاید می‌خواستم تا عضوی دانشگاهی شوم و منطقی فکر می‌کردم: اگر نه، من افراد باهوش و بااستعداد بسیاری دیده بودم- عمدتاً زنان-که اکنون درک می‌کنم احتمالاً به دنبال راه‌های جایگزین بودند، چراکه آن‌ها فرصت بودن در دانشگاه را به خاطر تمایلشان برای داشتن خانواده و استقلال جغرافیایی را نداشتند- یا در دوره‌های اجرایی سازمان‌های غیرانتفاعی مشغول بودند. فکر کردم پس از آن در صورت نیاز می‌توانم یک دوره را ایجاد کنم.

طول دورۀ دکتری

در کلمبیا، روی موضوع تاریخ شفاهی به عنوان یک متخصص فرهنگ امریکایی تمرکز کردم و آن را به پایان رساندم. بااین‌حال، همان‌طور که پیش می‌رفتم، می‌خواستم آن‌گونه که در استرالیا تاریخ را خوانده بودم، آمریکا را در گفت‌وگو با دیگر کشورها بررسی کنم. این امر با تغییر و چرخش در رشته‌ام هم‌زمان شد. من با کار با دو مشاور امریکایی و بریتانیایی رشتۀ تاریخ را به پایان رسانیدم تا تاریخ موسسۀ بین‌المللی PEN را بنویسم. سازمان PEN در زمان آغاز جنگ بزرگ بنیان نهاده شد تا حالت آرمان‌گرایانه‌ای بسازد که بگوید نویسندگان از هنرمندان متعالی‌تر اند؛ چرا که می‌توانند و باید به عنوان دیپلمات‌های واقعی جهان را از ویرانی‌های یک تراژدی تاریخی دیگر حفظ کنند. همگی ما سرنوشت این ایده‌آلیسم پیشگام را می‌دانیم-پس از دورۀ زمانی سال ۱۹۴۵، انجمن خود را با گفتمان‌های در حال ظهور حقوق بشر تطبیق داد و اکنون به عنوان نوعی مرکز امنیت بین‌المللی برای نویسندگان فعالیت می‌کند.

من با امتیاز اعطایی دو حامی‌ام به این پژوهش پرداختم (بنیاد PEN چگونه حمایت مالی شد و چه کسی تلاش کرد تا آن را کنترل کند و در نتیجه به اهرم‌های قدرت فرهنگی دست یافت؟) و با کنجکاوی چند فرهنگی بودن که زندگی ام را شکل داده بود (آنچه که نوشتن ادبی خوانده می‌شود، بنابراین آیا هنر در امریکا در مقابل سنت‌های فرانسوی و بریتانیایی است؟ نویسندگان تبعیدی کدام زبان را برای نوشتن انتخاب کردند و این امر چگونه هویت و وفاداری ملی و پویایی سیاسی‌شان را شکل داد؟) DAAD،Mellon و تعداد زیادی از صندوق‌ها به من کمک کردند تا دو سال را برای انجام پژوهش در انگلستان و اروپا بگذرانم. درحالی‌که در آن‌جا، از گذرنامۀ ایرلندی و اتحادیۀ اروپایی‌ام استفاده کردم تا به کار بپردازم یا مواقعی که امتیاز نمی‌توانست هزینه‌هایم را پوشش دهد به دیگر مشاغل موقت می‌پرداختم. از زمان اتمام مدرسه کار می‌کردم و از سال دوم به بعد برای درآمد مکمل به عنوان راهنمای تور برای شرکت Big Onion Walking کار می‌کردم و هم زمان به انجام کار دانشگاهی و غیردانشگاهی عادت کردم.

هنگامی‌که درخارج از کشور زندگی می‌کردم، لذت می‌بردم. زمان اضافی‌ام را صرف انجام کارهایی مثل فعالیت داوطلبانه برای سفارت امریکا در برلین می‌کردم تا با دانش‌آموزان سراسر براندنبورگ دربارۀ تاریخ آمریکا صحبت کنم. به طور فزاینده ای حس می‌کردم که تمایل دارم به این زمینه بازگردم. کار کردن برای ایجاد ارتباطات در جهان از ماندن در آرشیوها بهتر است.

زمانی که دورۀ دکتری را تمام کردم، در مورد کارم و تمام تجربیات زندگی ام فکر کردم تا تصمیم بگیرم مقصد بعدی ام کجا باشد. من به دنبال شباهت‌هایی میان انواع زمینه‌هایی که شخصی و حرفه‌ای جست‌وجو کرده بودم و به همان میزان نوع پرسش‌های ذهنی‌ای که در پژوهش‌هایم مطرح و از طریق تجربه‌های متفاوت کاریم دنبال کرده بودم، می‌بودم. تصمیم گرفتم به دنبال کار با استفاده از ابزارهای بورس یا دیپلماسی فرهنگی (یا هر دو).در امور بین‌المللی باشم.

اکنون چه کار می‌کنم

من هم‌اکنون همکار حوزۀ اقیانوس اطلس در صندوق آلمانی مارشالGMF)  در واشنگتن دی. سی ام. GMF یک اندیشکدۀ ترکیبی/ مؤسسۀ رهبری توسعه و اعطای بورس با مأموریت ارتقاء و تقویت روابط آن سوی اقیانوس اطلس است. مقر آن در واشنگتن دی. سی با هفت دفتر در اروپاست. من روی برنامه‌های کمک هزینۀ تحصیلی مخصوصاً بورس یادبود مارشال کار می‌کنم. برنامه‌های GMF طراحی شده‌اند تا رهبران را چه از امریکا یا اروپای سرتا سر اقیانوس اطلس جذب کنند تا آن‌ها را با تاریخ، فرهنگ، نظام‌های سیاسی و مسائل مهم امنیتی که دیگر کشورها با آن رو‌به‌رو اند، آشنا سازد و نیز آن‌ها را آماده سازد تا جایگاه‌های مهم رهبری را به‌دست گیرند و بین مشاغل آن‌ها، کشورها و جلسات بین‌المللی ارتباط برقرار سازد.

در GMF نقش‌های متنوعی را ایفا کرده‌ام. مجموعه‌ای از مسئولیت‌ها را در برنامه‌های اعطای بورس بر عهده گرفته ام که شامل پرواز به شهرهای مختلف اطراف جامعۀ اقیانوس اطلس تا مصاحبه با کاندیداها می‌شود. در این برنامه‌ها از آموزش دانشگاهی خود بهره می‌برم. با همکاران دربارۀ تاریخ امریکا و اروپا صحبت می‌کنم، به آن‌ها کمک می‌کنم تا رسوم و مباحثاتی را که با آن‌ها برخورد می‌کنند به طور تؤامان مدیریت کنند. هم‌چنین برای آن‌ها توصیه‌های مطالعاتی و پژوهشی را فراهم می‌کنم تا آن‌ها را برای درگیری کامل با موضوع آماده سازم و رهنمودهای مناسب را در موضوعات گوناگون ارائه کنم. به عنوان شخصی که در بخش کار تحلیلی رشد کرده‌ام، به برنامه‌های کمک هزینه با سابقۀ چند دهه‌ای و تخصص خود در زمینه‌ی توسعۀ رهبری کمک کرده‌ام که این امر از مدارس کسب‌و‌کار نشئت می‌گیرد تا بر بسیاری از زمینه‌های سازمانی اثر بگذارد. ما مقالات تحلیلی موجز و مقالات سیاست تطبیقی بلندتری نوشته‌ایم، در‌حالی‌که به دیگر سازمان‌های غیردولتی که برنامه‌های مشابهی ارائه می‌کنند نیز مشاوره داده‌ایم.

قابلیتم برای انجام این کار از آموزش دانشگاهی و از زمان قبل از فارغ‌التحصیلی از مدرسه، تؤامان نشئت می‌گیرد –هر دوی آن‌ها در زمانی که میان کشورها و فرهنگ‌ها برای زمان‌های طولانی در رفت و آمد بوده ام، سبب آسایش من شده‌اند. پرسش‌های شخصی، حرفه‌ای و پژوهشی در هر مرحله از کار در هم تنیده شده‌اند و آگاه بودن از این ارتباطات به من کمک کرد تا درک کنم مرحلۀ بعدی کجا باید بروم.

چگونه از مقطع دکتری وارد اندیشکده شدم

من کارم را در GMF به عنوان یک عضو عمومی مرکز ACLS آغاز کردم و در مرحلۀ بعد به مسند رئیس برنامه منصوب شدم. پس از دو سال کار در این منصب به عنوان عضو دائم در GMF به فعالیت‌ام ادامه دادم و به مقام همکار منطقۀ آن سوی اقیانوس اطلس ارتقاء یافتم.

تنها چند ماه پس از پایان دورۀ دکتری خود، برنامه‌ام برای انتقال پست‌دکتری را آغاز کردم. به‌اندازۀ کافی خوش‌شانس بودم که به منصب پست‌دکتری خود که در سال پایانی دکتری درخواست کرده بودم، دست بیابم تا اطمینان حاصل کنم که وقت و مکان امن درآمدی برای بررسی گزینه‌ها داشته باشم. جست‌وجوی شغلی‌ام را با بازدید از دفتر مشاغل موجود در محوطۀ دانشگاه آغاز کردم. با یک مشاور در آنجا دیدار کردم و وی رزومه‌ام را که از هفت صفحه به دو صفحه کاهش داده بود، نقد کرد. وی به من گفت که اکثر مشاغل امروزه نه از طریق پاسخ به تبلیغات شغلی، بلکه از راه شبکه‌های غیررسمی به‌دست می‌آیند. به من پیشنهاد داد مصاحبه‌های اطلاعاتی با هرکس که می‌شناختم را در زمینه‌هایی که علاقه مند بودم انجام دهم و سپس از آن‌ها برای موفقیت بیشتر کمک بخواهم. او به من توصیه کرد که تمام این روابط را حفظ کنم و گفت در عرض چند ماه احتمالاً افراد من را به خاطر خواهند آورد و برای شغل با من تماس خواهند گرفت. به من گفت این روش برای اکثر افراد چهار تا هشت ماه زمان می‌گیرد تا به شغل خود دست یابند. به عنوان اولین مدرک دکتری، پیشنهاد کرد برای حدود شش ماه تا یک‌سال برنامه‌ریزی کنم.

از آنجا متوجه شدم به واسطه‌ها یا همکاران سابق برای معرفی اعتماد کنم. مصاحبه‌های اطلاعاتی‌ای با دوستان قدیمی‌ام در مؤسسات ترتیب دادم و از دکترهای زن متخصص که در حال ادارۀ سازمان‌ها بودند و قبلاً می‌شناختم و آن قدر سخاوت‌مند بودند که برای صرف ناهار کنار من باشند، مشاوره خواستم.

مفیدترین اطلاعاتی که به‌دست آوردم این بود که برای کار درخواست ندهم یا به عنوان جویندۀ کار پدیدار نشوم. ارتباط با افراد حرفه‌ای به عنوان یک متخصص به من آموزش داده شد: برای آن‌ها در مورد کار یا پژوهش‌تان ایمیل بفرستید، به برخی ارتباطات بین کارتان و آن‌ها اشاره کنید و بپرسید که آیا مایل به ملاقات در مورد روش‌های مفید دوطرفه برای بررسی این ارتباطات هستند یا خیر. سپس، اگر همه‌چیز خوب پیش برود، در ایمیل تشکرتان یا چند هفته پیش از تماس تلفنی، ذکر کنید که شما در بازار کار هستید و از هر گونه راهنمایی‌ای که از سوی آن‌ها ارائه شود قدردانی می‌کنید. از این‌رو تاآنجا‌که توانستم شروع کردم به انجام بسیاری از مصاحبه‌های اطلاعاتی.

در این مرحله، به اساتید دانشگاهی‌ام نزدیک شدم و از آن‌ها کمک خواستم. همگی آن‌ها گفتند که اگر در حال برنامه‌ریزی برای مسیر شغلی غیردانشگاهی هستم، هیچ توصیۀ واقعی برایم ندارند، چراکه متاسفانه خودشان هیچ تجربۀ مستقیمی نداشته‌اند. در بیشتر موارد قادر بودم تا اشاره کنم که آن‌ها روابط مهمی داشتند-دو نفر ارتباط با سرمایه‌گذاران مالی دربارۀ پروژه‌های خاص را که قبلاً آغاز کرده بودند، به انجام رسانده بودند، یک نفر با موزه کار می‌کرد و پرسیدم که آیا آن‌ها مایل به معرفی من خواهند بود یا خیر. آن‌ها با کمال میل این کار را کردند. من از مصاحبه‌های اطلاعاتی بیشترین بهره را بردم. در حالی این کار را انجام می‌دادم که چشم به سایت Idealist.org و دیگر سایت‌ها دوخته بودم-نمی‌خواستم بی‌مقدمه درخواست کار بدهم، اما می‌خواستم هر سازمانی که ارتباطم را شروع کرده بودم بررسی کنم تا بتوانم به آن کانال‌ها دسترسی پیدا کنم و سپس درخواست دهم.

در این زمان من از برنامۀ همکاران عمومی ACLS Mellon مطلع شدم و برنامه‌ریزی کردم تا برای یکی از این پست‌ها درخواست بدهم. جایگاه همکار عمومی در GMF نخستین جایگاهی بود که من به طور رسمی درخواست دادم. یک درخواست شغلی نوشتم که برای نقد و ویرایش دقیق، آن را برای مشاور دفتر شغلی فرستادم. او حوزه‌هایی را که به‌طور ناخواسته بحث دربارۀ مهارت‌های دشوار را رها کرده یا نادیده گرفته بودم تصحیح کرد (مثل طراحی برنامۀ درسی و مدیریت برنامه)؛ چراکه من بیش از همه و به دلیل درگیری طولانی در دانشگاه در ایجاد ارتباطات عقلانی میان کار قبلی و تجربیات پژوهشی دربارۀ مأموریت و برنامه‌های کمک هزینۀ GMF تمرکز کردم. پس از ارسال نامه چندین مصاحبه دریافت کردم. این کارها را به راحتی انجام دادم؛ احتمالاً به این دلیل که از اجرای بسیاری از مصاحبه‌های اطلاعاتی بهره برده بودم و خیلی زود متوجه شدم شغلم را به دست آورده‌ام.

گام بعدی چیست

با نوشتن این مطلب، به نظر می‌رسد که من زمان کافی دارم تا تصمیم‌گیری کنم که پس از دکتری چه کار کنم و کسی را پیدا کنم تا به واسطۀ کارم به من پول بپردازد. هر چند در برخی از موارد این امر درست است، من گذار به بیرون از دانشگاه را تکان‌دهنده یافتم. برگه‌ای برای آموزش عالی در مورد شش ماه حضور در ACLS به عنوان وسیلۀ بررسی برای انتقال نوشتم. از زمانی‌که این برگه را نوشتم، از من بارها خواسته شده تا هم در داخل و هم خارج از دانشگاه دربارۀ مشاغل احتمالی صحبت کنم. بیشتر افرادی که در طول این برنامۀ مباحثاتی یا گفت‌وگوها با آن‌ها برخورد کرده‌ام، به نظر می‌رسد که تا حدودی شوک فرهنگی مشابهی را تجربه کرده‌اند.

من نمی‌خواهم این احساس را القا کنم که جایگاه بی‌نقص خود را یافته‌ام (و بنابراین شما چطور می‌توانید). از کارم در GMF بیشتر از بودن در دانشگاه لذت می‌برم. علاوه‌بر لذت بردن از کار، این احساس را دوست دارم که بخشی از گروه بزرگ‌تر یا حرکتی برای رسیدن به تغییری محسوس در جهان‌ام که به اندازۀ محافل دانشگاهی نگران‌کننده، جان‌کاه و جدی نیست. من از افزایش تعادل کار / زندگی استقبال می‌کنم. کارم در دفتر را ترک می‌کنم و گوشی‌ام را آخر هفته خاموش می‌کنم (اگر چه تعداد زیادی از افراد در مشاغل مشابه در واشنگتن دی‌سی یقیناً این کار را انجام نمی‌دهند و با کارشان به شیوه‌ای زندگی می‌کنند که اکثر دانشگاهیان نیز انجام می‌دهند). روزنامه‌ها، مجلات و دیگر مطالب ادبی را با ولع تمامی که قبل از مقطع دکتری می‌خواندم، دوباره می‌خوانم و در اندک وقت آزاد با ارزش‌ام سرگرمی‌های بدون اطنابی چون تماشای تلویزیون را دنبال می‌کنم.

با این حال، متوجه شده‌ام که به جای یک مسیر شغلی خطی با ممیزه‌های مشخص در هر مرحله، اکنون مسئولیت بر عهدۀ من است که به طور منظم فکر کنم که مرحلۀ بعد کجا بروم و فرصت‌ها و چالش‌های جدید درون و برون شغلم را ایجاد و مدیریت کنم. شغل من مثل اکثریت افراد بیرون از دانشگاه، به رشد و تکامل خود ادامه می‌دهد. به زودی در مسیرهایی حرکت خواهم کرد که هنگامی که سه سال پیش دانشگاه را ترک می‌کردم هرگز پیش‌بینی نمی‌کردم-و به خاطر این که چقدر از این نوع انعطاف‌پذیری و آزادی رشد کرده‌ام و بالا آمده‌ام، شگفت زده شده‌ام.

منبع : سایت بردار